بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آبی‌ترین دریا | طاقچه
تصویر جلد کتاب آبی‌ترین دریا

بریده‌هایی از کتاب آبی‌ترین دریا

امتیاز:
۴.۷از ۱۲ رأی
۴٫۷
(۱۲)
خدایا خودم را به تو می‌سپارم.
ــسیّدحجّتـــ
سید انگار که برای اوّلین بار پرده از رازی برمی‌دارد، گفت: «محمّد! دختر یگانه و نازنین من، از نعمت سلامتی کاملاً بی‌بهره است!!» محمّد چشمانش را به چشمان روشن و نورانی سید دوخت و سید ادامه داد: «او نه می‌بیند، نه می‌شنود، نه حرف می‌زند و نه راه می‌رود ...» محمّد حس کرد گُر گرفته است. پوست صورتش از شدّت هیجان داغ شده بود. نفس در سینه‌اش مانده بود و بالا نمی‌آمد. یک لحظه تصوّر دختری علیل و نابینا او را بر زمین میخکوب کرد. سید او را به حال خودش رها کرد و بلند شد. محمّد حتّی توان این‌که با نگاهش عکس‌العملی نشان دهد، نداشت. شرط سید در برابر حلال شمردن آن سیب، سنگین‌تر از آن بود که فکرش را می‌کرد.
🍃🌷🍃
در خواب دید روبه‌روی حرم امیرالمؤمنین (ع) ایستاده است که مقدّس اردبیلی با چهره‌ای نورانی و لباسی سفید و زیبا از حرم حضرت بیرون آمد. جلو دوید و شادمان از دیدن استاد مهربانش، دست او را گرفت و بوسید در خواب می‌فهمید که مقدّس از دنیا رفته است. پرسید:‌ «آقا ... چه کرده‌ای که به این حال نیکو مهمان علی (ع) هستی؟» مقدّس لبخند شیرینی زد و گفت: «بازار اعمالمان این‌جا کساد و کالایمان بی‌مشتری است و هر چه کردم به حالم نفعی نداشت، مگر ولایت و محبّت صاحب این قبر، امیرالمؤمنین، علی (ع) ...»
آیه
«این مرد عرب، مهدی فاطمه بود و احمد! تو نفهمیدی چه کسی برایت روضه خواند ...»
آیه
«نه مولا و سید من حسین (ع)، قبل از شهادت از آب فرات ننوشید، من چطور قبل از مرگم از آب فرات بنوشم؟»
آیه

حجم

۶۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۰

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۶۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۰

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۴,۰۰۰
تومان