پُر از آبم،
- پُر از آیینه،
- آتش!
تماشا کن مرا- بیترس- هر روز
سیّد جواد
گفتم: «دلم گرفته بیا آشنا شویم»
گفتی: «چه سود؟ عاقبت از هم جدا شویم»
سیّد جواد
پاکیزگی گناه کمی نیست
سیّد جواد
گلبوتههای نرم عاطفه خشکیدهست
بوی لجن گرفته، رگ و ریشههای باغ
...
دیگر امید برگ و بری نیست
ناگزیر
-باید خودم بهار خودم باشم
سیّد جواد
از خودم میترسم
از خودِ مانده در این جا تنها،
- در تهِ این مرداب!
سیّد جواد
چراغی به دست گیر
- از تدبیر خویش
...
تاریکی غلیظی در پیش است
plato
بدون واهمه،
یک شب بیا به خانهی من
تمام راه پُر است از چراغ چشمانم!
alireza pourakbar
ما میوهی کالیم،
- که بر روی درختیم
میچیندمان دست اجل،
- وقتِ رسیدن
plato
سیمرغ
از اینکه ماندهام اینجا، عجیب دلتنگم
بیا و رنگ بزن بر جهانِ بیرنگم!
شکستنیترم از شیشه و نسیم سحر
مزن به صورتِ جان سیلی و مزن سنگم
برای ماندن و رفتن از این هوای غریب
همیشه با دل درویش خویش در جنگم
خوشا ستاره و باران خوشا سرودِ نسیم
کجاست شوخی چشم تو تا کند شنگم
تو آب و آتش و آئینهای من اما آه
به درک چشم تو ای مهربانترین، منگم
رفیعتر ز حد کوه قاف و سیمرغ است
مکان عاشق و معشوق و من ببین لنگم
کویر و وحشت ماراست و تشنگی و سراب
چهگونه دست دهد وصل دوست؟ دلتنگم
Shayan ms