بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب این بهشت، آن بهشت | طاقچه
تصویر جلد کتاب این بهشت، آن بهشت

بریده‌هایی از کتاب این بهشت، آن بهشت

۴٫۴
(۲۳)
آشنایان و نزدیکان حضرت آیت‌الله بهجت (ق س) کرامت ایشان را نه در شفای مریض و اطلاع از غیب و طی‌الارض و موت اختیاری، که با وجود همه این‌ها، در سخنان حکیمانه و رفتار روزمرۀ ایشان می‌دانستند. او به‌راستی مصداق کاملی بود از «کُونُوا دُعٰاةَ النّٰاسِ بِغَیْرِ اَلْسِنَتِکُمْ؛ با رفتار خود، دعوت‌کننده [به‌سوی دین] باشید.»
S
به بچه‌های کوچک میدان می‌داد، تاجایی‌که وقتی خانه بود، بچه‌ها حاکم خانه بودند، کسی جرئت نداشت با آن‌ها تندی کند. می‌فرمود: «این‌ها معصومند، قریب‌الرجوع از ربّ‌شان. علت جاذبۀ آن‌ها، عصمت آنان است.»
ریحانه باقریه
«بیا!»، از جیبش پولی درآورد و به من داد و گفت: «برو عطاری، داروی «عین‌شین‌قاف» بگیر تا خسته نشوی!»
الهه
زمان را با ذکر شکار می‌کرد، با ذکر نفس می‌کشید. در خانه بیشتر ذکر «یا هادی» و «یا الله» را می‌گفت. گاهی با چشمان بسته، ذکر «یا ستّار» بر لب داشت. می‌خواست به جایی برود، هنگامی که از منزل خارج می‌شد، زمانی که برای دیدن کسی به اتاق بیرونی می‌رفت ذکر «یا ستّار» را می‌گفت. همیشه ذکر می‌گفت. می‌رفت کتاب بردارد، در همین زمان کوتاه ذکر می‌گفت. بعد از ذکرِ رکوع و سجود نمازش، «یٰا اَرْحَمَ الرّٰاحِمٖینَ» را زمزمه می‌کرد. بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت
محسن
هر دو شاگرد محضر آیت‌الله قاضی (ق س) بودند؛ بعد از چندین سال همدیگر را می‌دیدند. مطمئن بودم بعد از این همه سال با هم حرف‌ها دارند، ضبط و میکروفونی را آماده کرده بودم تا حرف‌های‌شان را ضبط کنم. هم را بغل کردند، چشمان خیس‌شان، دوری و دل‌تنگی را نشان می‌داد. روبه‌روی هم که نشستند، احوال‌پرسی مختصری کردند و ساکت شدند. منتظر ماندم، اما حرفی ردوبدل نشد. بعد از ساعتی، دیدارشان تمام شد. ایشان از منزل رفتند. نفهمیدم چه خبر است؟! با تعجب پرسیدم: «چرا ایشان حرفی نزد؟ چرا شما چیزی نگفتید؟» گفت: «ما حرف‌های‌مان را زدیم، همه حرف‌های‌مان را، گفتیم و شنیدیم؛ اما با سکوت
محسن
به بچه‌های کوچک میدان می‌داد، تاجایی‌که وقتی خانه بود، بچه‌ها حاکم خانه بودند، کسی جرئت نداشت با آن‌ها تندی کند. می‌فرمود: «این‌ها معصومند، قریب‌الرجوع از ربّ‌شان. علت جاذبۀ آن‌ها، عصمت آنان است.» هر روز به‌بچه‌ها توصیه می‌کرد «چهار قل» و «آیةالکرسی» بخوانند؛ خودش هم برای‌شان دعا می‌خواند: «اَللّٰهُمَّ اجْعَلْهُ فٖی دِرعِکَ الحَصٖینَةِ الَّتٖی تَجْعَلُ فٖیهٰا مَنْ تُرٖیدُ.»
محسن
«وقت‌هایم در اختیار خودم نیست، همه را پیش‌فروش کرده‌ام.»
soltani
می‌فرمود: «این‌ها معصومند، قریب‌الرجوع از ربّ‌شان. علت جاذبۀ آن‌ها، عصمت آنان است.»
الهه
۹۰ ساله شد، اما عبادتش کم نشد که هیچ، انگار عاشق‌تر هم شده بود.
Fatemeh.V.Younesi
«برو عطاری، داروی «عین‌شین‌قاف» بگیر تا خسته نشوی!»
soltani
آدمی‌ست دیگر، دل‌تنگی امانش را می‌برد...
soltani
«هر درسی را که می‌خوانید، باید چنان بفهمید که گویی در جایگاه مؤلف هستید، تا اِبهامی برای‌تان نماند؛ باید پس از پایانِ همان درس، به‌راحتی مدرّس باشید. در غیر این صورت، دوباره از اول بخوانید»
soltani
هر روز به‌بچه‌ها توصیه می‌کرد «چهار قل» و «آیةالکرسی» بخوانند؛ خودش هم برای‌شان دعا می‌خواند: «اَللّٰهُمَّ اجْعَلْهُ فٖی دِرعِکَ الحَصٖینَةِ الَّتٖی تَجْعَلُ فٖیهٰا مَنْ تُرٖیدُ.»
کاربر ۴۴۶۱۲۰۱
هفت بار رساله‌اش را بی‌اسم چاپ کردیم. راضی نبود اسمش را بنویسیم. وقتی هم که با اصرار زیاد راضی شد، فقط اجازه داد بنویسند: «العبد، محمدتقی بهجت»؛ آن هم با اِکراه.
soltani
تدریس، عبادتی است که در درمان بیماری‌اش مؤثر است.
F.Amini
«برو عطاری، داروی «عین‌شین‌قاف» بگیر تا خسته نشوی
F.Amini
بازوی آقا را محکم گرفته بود و ول نمی‌کرد، التماس می‌کرد، هی می‌گفت: «التماس دعا.» آقا چشم‌ها را بست؛ برگشت، لبخندی زد و دعایش کرد. روز بعد دارو خواست. برایش که خریدم، بازویش را بالا زد، دیدم کبود شده بود.
soltani
«علی آقا! تو هر کسی می‌خواهی باشی، باش! می‌خواهی حجت‌الاسلام باشی، باش! می‌خواهی آیت‌الله باشی، باش! می‌خواهی آیت‌الله‌العظمی باشی، باش! می‌خواهی مرجع تقلید باشی، باش! می‌خواهی اعلم فقها هم باشی، هیچ مانعی ندارد. پدرت یک طلبۀ معمولی بیشتر نیست!»
soltani

حجم

۶۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۶۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۵,۰۰۰
۲,۵۰۰
۵۰%
تومان