گاهی وقتها زندگی به بنبست میرسد، آنوقت باید سعی کنید خیابان جدیدی پیدا کنید.
کاربر ۱۹۰۴۰۸۸
شاید جنگجوبودن در ذاتش است. شاید ما واقعاً نمیتوانیم با هم دوست باشیم. شاید او زیادی سرسخت است و من زیادی حساس.
کاربر ۱۹۰۴۰۸۸
زندگی گردابی است از کارهایی که دیگران انجام میدهند و تو را ناخواسته بهسمت چیزی میکشند که قصد رفتن بهسویش را نداشتی.
زندگی منتظرت نمیشود. به حرکت ادامه میدهد. پیوسته تو را با خودش میبرد.
کاربر ۱۹۰۴۰۸۸
شاید راه کمک به او دقیقاً برعکس روشی باشد که در پیش گرفتهام. شاید وقتی به او پیشنهاد کمک میدهم، اینطور به نظر میرسد که نیازمند کمک است و باعث میشود خجالت بکشد. آنوقت از کسی که موجب خجالتش شده عصبانی میشود؛ از من. پس شاید باید جوری رفتار کنم انگار نیازی به کمک ندارد.
میتوانم از این هم جلوتر بروم و جوری رفتار کنم انگار من به کمک او نیاز دارم. اگر از او کمک بخواهم یا به مشکلاتم اعتراف کنم، مثلاً مشکلی که با اعتمادبهنفسم دارم، حداقل ممکن است او هم به خودش اجازهٔ گفتن مشکلاتش را بدهد.
کاربر ۱۹۰۴۰۸۸