جملات زیبای کتاب کارگاه سفالگری سویو | طاقچه
تصویر جلد کتاب کارگاه سفالگری سویو

بریده‌هایی از کتاب کارگاه سفالگری سویو

نویسنده:یون سومین
دسته‌بندی:
امتیاز
۵.۰از ۱ رأی
۵٫۰
(۱)
«اولین باری که با گل رس کار می‌کنی شوکه‌کننده‌ست. سعی نکن کامل باشی، فقط به این فکر کن که شصت درصد راه رو بری. نه بیشتر، نه کمتر، فقط شصت درصد.»
𖤐
او متوجه شد که برای رخوت و سستی هیچ درمان معجزه‌آسایی بهتر از قبول مسئولیت وجود ندارد.
moonchild
«من واقعاً از خونه رفتن متنفرم. در واقع، من از کلمهٔ "خونه" متنفرم. خیلی عجیب نیست؟ "خونه." یه هجایی و بی‌روحه
moonchild
او اکنون می‌دانست صرف کردن همهٔ وجودش در کار آسیب‌زننده است.
moonchild
فقط چون کارمون خوبه، به این معنی نیست که نتیجه می‌گیریم.
moonchild
به نظر می‌رسد که در جای جای بدنم غم و اندوه عمیق یک زن به طرز مهلکی جای گرفته است؛ چیزی که نمی‌توانم آن را انکار کنم. هرچقدر هم بی‌تابی کنم و به خودم بپیچم، افسانهٔ غم‌انگیز من محو نمی‌شود. چون کیونگ-جا، خودنگاره، صفحهٔ بیست و دوم افسانهٔ غم‌انگیز من، ۱۹۷۷
moonchild
«می‌دونی چرا دایره مدام پیچ و تاب می‌خوره؟ تو به اندازهٔ کافی جسور نیستی. در حالی که چرخ می‌چرخه، دستت اون رو دنبال می‌کنه، درسته؟ تو باید چاقو رو محکم تو موقعیت و مسیر خودش نگه داری. خب پس، ادامه بده و هرچقدر دوست داری اشتباه کن.»
moonchild
اگر مراقب نبود، قبل از اینکه متوجه شود، دوباره دوشنبه می‌شد. البته هفت روز هفته کار کردن برای هرکسی سخت است. از سوی دیگر، کل هفته بیکار بودن، باتلاق بی‌انتهای رخوت و سستی بود.
moonchild
اما همزمان به او حسادت نیز می‌کرد. به شجاعت و اراده و اشتیاق مرد برای قدم گذاشتن به خارج از منطقهٔ راحت و امنش غبطه می‌خورد.
moonchild
جونگمین حالا می‌دانست که خطا کردن روی گل رس اشکالی ندارد، از تنهایی کار کردن وحشت نداشت. او متخصص نبود و لزومی نداشت بشقابش چیزی نزدیک به استاندارد کار معلمش باشد.
moonchild
این مکالمه مانند نوشیدن شیر فاسد بود ــ جای تعجب نداشت که باعث دل‌درد او شد. شاید بهتر بود بی‌خیال شود و تمام شیر فاسد را در چاه فاضلاب بریزد.
moonchild
میلی ناامیدکننده و شدید به قطع ارتباط کامل، زندگی کردن به عنوان فردی که وجود ندارد و ناپدید شدن تدریجی از خاطرات مردم.
moonchild
«‌همهٔ ما افسانهٔ غم‌انگیز خودمون رو داریم. وقتی این کلمات رو می‌خونم و به نقاشی‌ها نگاه می‌کنم، می‌تونم با تمام زنای تصویرشده همدلی کنم. وقتم رو صرف بررسی خودنگاره‌ها می‌کنم و افسانه‌هایی رو که زنان حمل می‌کنن تصور می‌کنم.»
moonchild
از بازگشت به حالت عادی بیشتر می‌ترسید. ناخوش‌احوال بودن مثل این بود که اجازهٔ استراحت بیشتری داشته باشی. اما اکنون جونگمین برای "مکث کردن" نیازی به اجازه نداشت. کاملاً دست خودش بود که چه مدت استراحت کند و چه زمانی دوباره روی پاهایش بایستد. شاید فقط زمانی یک انسان واقعاً بالغ شده است که بتواند انتخاب کند چه زمانی مرخصی بگیرد و سرعت حرکتش را خودش تنظیم کند.
moonchild
فقط به خاطر اینکه توی حوزه‌ای غیرمرتبط با رشتهٔ تحصیلیم کار می‌کنم، یعنی تصمیمی که توی نوزده‌سالگی گرفتم اشتباه بوده؟ البته که نه. اون تصمیم بود که من رو به آدمی که امروز هستم تبدیل کرد. بنابراین مهم نیست تصمیم چه کسیه، با جریان زندگی پیش برو. فقط به این شکل یاد می‌گیری چطوری پارو بزنی و قایقت رو پیش ببری.»
moonchild
شاید او خیلی بلندپرواز بود، یا شاید توانش را نداشت و احساس سرخوردگی می‌کرد.
moonchild
«من هیچ گزینه‌ای برای شاد بودن ندارم. خیلی وقت پیش پخش زمین شدم. نمی‌تونم مثل تو توی جایی که هستم خوشحال باشم.»
moonchild
او خوشحال نبود و نمی‌توانست باشد. خوشحالی از او فرار کرده بود.
moonchild
«پختن سفال تو کوره مثل روشن کردن آتیش توی قلبته. ممکنه یه چیزی توی قلبت وجود داشته باشه که تمام تلاشت رو بکنی تا نادیده‌ش بگیری، اما فقط وقتی نگاهت رو به سمتش می‌چرخونی، می‌تونی اون رو به وضوح ببینی.»
moonchild
کریسمس همیشه برای من مصداق افسردگی بوده. با خودم فکر می‌کنم "امسال رو با تصمیمات زیادی شروع کردم، اما در نهایت به نتایج مطلوبی نرسیدم."
moonchild
آن‌ها دقیقاً امیدوار نبودند اتفاق جالبی بیفتد. تنها چیزی که می‌خواستند کمی سرگرمی و خندهٔ بیشتر در مقایسه با هر روز معمولی دیگری بود ــ کمی رقص و تکان دادن شانه‌های فروافتاده و قوز کرده.
moonchild
در گذشته او از عصبانیت منفجر می‌شد و دنیا را جای بی‌رحم و خشنی می‌دانست، اما در نهایت متوجه شد بیشترین خشم را خودش به خودش تحمیل کرده است. آیا چیزی ظالمانه‌تر از نادیده گرفتن احساسات خودت وجود دارد؟ آیا چیزی خشونت‌آمیزتر از خیانت به قلب خودت وجود دارد؟
moonchild
هر انسانی در مواجهه با یک پدیده، براساس حواس و ادراک شخصی خود تصویری ذهنی و منحصربه‌فرد از آن بدست می‌آورد که متعلق به خود اوست. این تصویر ذهنی، ایماژ نام دارد.
moonchild

حجم

۲۵۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۴

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

حجم

۲۵۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۴

تعداد صفحه‌ها

۲۵۶ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
تومان