جملات زیبای کتاب فلاکت روزمره | طاقچه
تصویر جلد کتاب فلاکت روزمره

بریده‌هایی از کتاب فلاکت روزمره

نویسنده:هرتا مولر
انتشارات:نشر اطراف
دسته‌بندی:
امتیاز
۳.۳از ۶ رأی
۳٫۳
(۶)
هم دولت ترس وجود داشت و هم ملت ترس. همهٔ دیکتاتوری‌ها دو جزء سازنده دارند: کسانی که ترس می‌آفرینند و کسانی که می‌ترسند. ترس‌افکنان و ترسندگان.
مریم
همه‌جا پر از جاسوس بود، پر از آدم‌هایی که ترس در دل دیگران می‌انداختند و مردمی که با پیش‌دستی‌شان در فرمان‌برداری، دست‌آموز ترس شده بودند.
کاربر نیوشک
«دولت از برای انسان است، نه انسان از برای دولت.»
کاربر نیوشک
آزادی توخالی یعنی وضعیتی که در آن آدم هر لحظه می‌داند آزادی چه می‌تواند باشد، چون آن را ندارد. آزادی توخالی درد دارد و حزن‌انگیز است.
کاربر نیوشک
شاید کرامت جز این نیست که در زندگی نفعی را نخواهی که به ضرر دیگری تمام می‌شود.
مریم
از قدیم گفته‌اند شمشیر با سرِ فروافتاده کاری ندارد. آن‌طور که در این ضرب‌المثل رومانیاییِ بسیار قدیمی می‌بینیم، زیر پوستهٔ بی‌اعتنایی و بی‌عملی یک جور خودپسندی و تأییدِ خود نهفته است. اگر با حاکمیت مشکل داری، ایراد از خودت است. اکثر آدم‌ها می‌گفتند ما کاری با سیاست نداریم اما رابطه‌ای کودکانه با حکومت داشتند. گویی به معنای واقعی کلمه وجودشان را مدیون حکومت بودند. غالباً به نظرم می‌رسید آن‌ها نه فرزندان این سرزمین، که فرزندان این حکومت‌اند و توافقی خاموش با آن دارند. آن‌ها از صورت ظاهری دیکتاتوری صیانت می‌کردند.
مریم
تا پیش از فرار، فقط دلتنگ آینده‌ای، ولی پس از رسیدن، دلتنگی بر پوستت جا خوش می‌کند.
کاربر نیوشک
شاید کرامت جز این نیست که در زندگی نفعی را نخواهی که به ضرر دیگری تمام می‌شود.
کاربر نیوشک
سیاست‌ورزی فقط کارهایی نیست که می‌کنی بلکه همچنین کارهایی است که نمی‌کنی.
مریم
در دیکتاتوری‌ها برای داشتن یک زندگی بی‌سروصدا باید دائماً برنامه‌ریزی کرد، آگاهانه و جسورانه، یا حیله‌گرانه و ریاکارانه، یا ناآگاهانه و خام‌دستانه. بعضی‌ها در این نوع زیست همزمان دو احساس را تجربه می‌کنند، هم احساس عذاب وجدان و هم احساسی خوشایند.
sayye
شوخی همان سوررئالِ دسترس‌پذیری است که وقتی رئالیسم دارد خفه‌ات می‌کند، راه نفست می‌شود.
کاربر نیوشک
‫در برابر این شادی مصنوعی، نوع دیگری از طنز در میان مردم ریشه می‌دواند؛ طنزی تاریک و مقاوم که از دل ضرورت و در سایهٔ هراس می‌روید: طنز مردم؛ طنزی که نه از آسایش که از نیاز زاده شده و پادزهری است برای سرکوب‌ها. نشان این طنز را می‌توان در هر گوشه‌ای دید: در کنایهٔ شهروندی در صف نانوایی، در تمسخر لقب مقامات، در شوخی با شعاری که وعدهٔ وفور و فراوانی می‌دهد اما چیزی جز گرسنگی در چنته ندارد و مانند این‌ها. برخلاف شوخی‌های پاستوریزه و پاکیزهٔ دولتی، این طنز لبه‌ای تیز دارد؛ حقیقتی تلخ که پشت لبخند پنهان شده است.
آفتاب
خندهٔ برآمده از این طنز خنده‌ای بلند یا پیروزمندانه نیست؛ دولت‌ها را سرنگون نمی‌کند و قوانین را بازنمی‌نویسد اما پایدار است، اقتدار را به سخره می‌گیرد، و به حاکمان یادآوری می‌کند که سیطرهٔ آن‌ها هرگز مطلق نیست. در این خنده قدرتی هست که سانسورچی نمی‌تواند حذفش کند؛ آشوبی هست که پس از طنین انداختن خنده نیز باقی می‌ماند. این طنز دردهای بی‌جاشدگی را التیام نمی‌دهد و تحریف‌های خودکامگی را از بین نمی‌برد اما راهی برای تحمل آن‌ها پیش می‌نه
آفتاب
هیچ راه فراری نبود. چیزهایی که هستی‌ام را می‌بلعیدند، مدام بیشتر می‌شدند.
کاربر نیوشک
فهمیدم جمع برای دولت اهمیت بسیار دارد چون ابزار سرکوبِ فرد است.
کاربر نیوشک
با شوخ‌طبعی، هیچ‌چیز بدتر نمی‌شود. تو موضع درونی‌ات را ارتقا می‌دهی هرچند دستت از تغییر موضع بیرونی‌ات کوتاه است.
کاربر نیوشک
هر آنچه جامعه را تشکیل می‌دهد ـــ تحت ارادهٔ قدرت، کج‌ومعوج می‌شود. پس تبعید فقط ترک وطن نیست؛ ترک حافظه، تاریخ، زبان و زیستی مشترک نیز هست. اما باز این تمام داستان نیست.
آفتاب
در هجوم رخدادهای بیرونی، ثبات درونی را تمرین می‌کردم.
کاربر نیوشک
. در حکومت دیکتاتوری، فقر و فقدان از ابزارهای قدرت‌اند. ایدئولوژیِ روی کاغذ برای فرمانروایی کفایت نمی‌کند. این ایدئولوژی وقتی جامهٔ عمل بپوشد، همان فضایی می‌شود که مردم در آن می‌زیند
آفتاب
ایدئولوژی همان سرزمین است. فقرِ سرزمین از اجزا و پیامدهای برنامه‌ریزی‌شدهٔ ایدئولوژی است. البته حاکمان مشمولش نمی‌شوند. آن‌هاحاکمیت ثروتمند خود را در سرزمین‌های فقیر مخفی می‌کنند.
آفتاب
. زبان در همه‌چیز جاری است. چه در سکوت از کنار یکدیگر عبور کنیم و چه در مقابل یکدیگر بنشینیم و سخن بگوییم، زبان به قوت خود باقی است. ولی تنها این زبانِ خویشتن (که چون در سر باقی می‌ماند، همچون سکوت جلوه می‌کند) است که تصمیم می‌گیرد آن زبانِ دستکاری‌شده به کار گرفته شود یا نه، و اگر آری تا چه حد.
آفتاب
نوعی انزجار محسوس و مشترک از سرکوب و رفتار قیم‌مآبانهٔ دیکتاتور وجود داشت. و آرزویی پنهان میان مردم مشترک بود: آرزوی فرار.
sayye
یک جور «دلیلِ در هر صورتی» که می‌گوید هر جایی در هر صورت بهتر از این‌جاست.
sayye
ولی مرگِ ناگهانی فقط نصیب عده‌ای اندک می‌شود. کسی که دارد می‌میرد به‌آهستگی خاموش می‌شود، گویی اندک‌اندک از زندگی می‌بُرد. به خود می‌لرزد زیرا عظمت مهیبی که بر سرش آوار می‌شود عظمتی سرد است.»
sayye
کسی چه می‌داند، شاید وقتی پس از فرار، دَمی آرام و قرار بگیریم، آینده آغاز شود.
sayye
بی‌سروصدا زندگی کردن خیلی معصومانه به نظر می‌رسد. انگار فقط می‌خواهی همیشه ساده و بی‌ادعا زندگی کنی. فقط می‌خواهی جنجالی به پا نشود. شاید چنین کاری در دموکراسی‌ها تا حدی ممکن باشد ولی در دیکتاتوری‌ها همه‌چیز تحت نظر است و عادی‌ترین چیزهای روزمره سیاسی می‌شوند
sayye
جملهٔ «کرامت انسان از تعرض مصون است» را سردر ساختمان دادستانی آلمان حک کرده‌ان
sayye
جملهٔ «کرامت انسان از تعرض مصون است» را سردر ساختمان دادستانی آلمان حک کرده‌اند.
sayye
همه‌چیز ممنوع بود. زندگی روزمره بدون فساد ممکن نبود. خود دولت فساد را یکی از اصول کسب‌وکار کرده بود
sayye

حجم

۱۹۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۴

تعداد صفحه‌ها

۵۴ صفحه

حجم

۱۹۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۴

تعداد صفحه‌ها

۵۴ صفحه

قیمت:
۸۵,۰۰۰
تومان