جملات زیبای کتاب یک | طاقچه
تصویر جلد کتاب یک

بریده‌هایی از کتاب یک

نویسنده:آریا معصومی
انتشارات:سنجاق
دسته‌بندی:
امتیاز
۵.۰از ۲ رأی
۵٫۰
(۲)
بارانی درون من است ‫که اگر نبارد ‫مرا در خودم غرق می‌کند...
کاکیتا
جدایی سخت است، ‫سخت است به‌جای ریشه‌هایِ تو ‫زمانه ‫بر این گلدان ترک بیاندازد...
کاکیتا
حالم را اگر پرسیده باشی، ‫باید بگویم آن‌گونه که گل‌ها پژمرده می‌شوند ‫اما جوهره باقی می‌ماند؛
کاکیتا
تا خواستیم دل ببندیم ‫دل رفته بود ‫تا خواستیم دل بکنیم ‫دل بسته بود...
کاکیتا
ما فرزندان غمگین زمینیم ‫که در آغوش زنی که زاییدِمان، گریستیم! ‫در آغوش دختری که دوست داشتیم، گریستیم! ‫پول دادیم و گریستیم ‫در آغوش تمام زنانی که نمی‌شناختیم
کاکیتا
دارکوب پیر ‫درون حلقه‌های درخت ‫دنبال خاطره‌ای قدیمی می‌گردد... ‫بازی مسخره‌ای‌ست زندگی! ‫فکرش را بکن ‫یک عمر فراموشت نکرده باشم ‫و بعد ‫سر پیری آلزایمر بگیرم...
کاکیتا
در میان تاریکی به چشمانت فکر می‌کنم این حادثه‌ای طبیعی‌ست حتی انسان‌های اولیه دغدغه‌یِ هرشبشان نبودن خورشید بود
sina

حجم

۳۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۴

تعداد صفحه‌ها

۸۶ صفحه

حجم

۳۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۴

تعداد صفحه‌ها

۸۶ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان