بریدههایی از کتاب یادداشتهایی از خانه مردگان
۴٫۴
(۱۱)
زندانیان بزرگترین خیالپردازان جهاناند.
ali73
«رفقا، واقعاً ما واسه چی اینجا زندگی میکنیم؟ ... آخه ما چی هستیم؟ نه طوری زندگی میکنیم که بگیم زندهایم و نه لااقل مُردیم که بگیم خاکمون کنن، هی!»
Ashlee
شاید اشتباه میکنم، اما بهنظرم آدمها را میتوان از روی لبخندشان شناخت و اگر در اولین برخورد از لبخندِ یک شخصِ کاملاً غریبه خوشتان بیاید، با قاطعیت خواهید گفت که آدم خوبی است.
Ailin_y
هیچ انسان زندهای بی هدف و امید نمیتواند زندگی کند. انسانی که امید و هدفش را در زندگی از دست میدهد غالباً به هیولایی بدل میشود ...
پویا پانا
زندانی آجر میسازد، زمین بیل میزند، گچکاری میکند، ساختمان میسازد، و در همهٔ این کارها هدف و مفهومی هست. زندانی گاه حتی از این کارها خوشش میآید و دلش میخواهد سریعتر و بیشتر و بهتر کار کند، اما اگر مجبور به کاری بیهوده شود ـ مثل ریختن آب از این پیمانه به آن پیمانه و از آن پیمانه به پیمانهای دیگر و برگرداندن آن از پیمانهٔ سوم به اولی، یا آب در هاون کوبیدن، یا کندن یک چاله و ریختن خاک آن در چالهای دیگر و برعکس ــ گمان میکنم چند روز نشده خودش را بهدار بیاویزد یا دست به هزار جنایت دیگر بزند تا او را بکشند و از این حقارت و خفت و عذاب خلاص شود. بهنظرم چنین مجازاتی به نوعی شکنجه و انتقامِ احمقانه بدل شده بود، چراکه هیچ هدف عقلانیای را دنبال نمیکرد.
1984
کوراتف، با لحنی که هیچ کنایهای در آن نبود، جواب داد: «یه مدتی واقعاً سعی کردم چکمه بدوزم، اما بیشتر از یه چکمه ندوختم.»
«کسی هم خریدش؟»
faezehaa
جماعت روس همیشه حس همدردی غریبی با آدمهای مست دارند و در زندان ما به مستها بهدیدهٔ احترام نگاه میکردند. درواقع، عیاشی نوعی برتریِ اشرافی بهحساب میآمد.
خاک
سختی و طاقتفرساییِ اعمال شاقه، نه در میزان و زمان آن، بلکه در اجباری و قهری بودنِ آن و در فشاری است که برای انجام دادنش وجود دارد.
ali73
بعدها شنیدم کسی، با استفاده از اطلاعات مشابه، اظهار میکرد که سوادْ مردم را به تباهی میکشاند. این اشتباه است، این تباهی علل دیگری دارد. هرچند نمیشود از تأیید این نکته گذشت که سواد گستاخی و پُرمدعایی را در میان مردم بیشتر میکند، اما این گستاخی بههیچوجه مصداق تباهی نیست.
پویا پانا
هرکس خود را به امیدی فریفته بود
پویا پانا
«کلاغ اگه صد بارم خودشو بشوره بازم سیاهه.
پویا پانا
مجازاتِ اعمال شاقه مجرم را اصلاح نمیکند؛ فقط او را مجازات میکند و جامعه را از جنایات بعدیِ او مصون نگه میدارد. زندان و حتی شاقترین بیگاریها چیزی جز نفرت و شوقِ پرداختن به لذتهای ممنوع و بیفکریهای دهشتناک را در وجود مجرم پرورش نمیدهد و کاملاً مطمئنم که این سیستم رایج فقط به نتیجهای نادرست و فریبنده و ظاهری منجر خواهد شد. این نظام شیرهٔ جانِ زندانی را میمکد، روحش را میآزارد، تضعیفش میکند، به وحشت میاندازدش و سپس کالبدِ اخلاقاً مومیایی و زنگارگرفته و نیمهدیوانهٔ او را بهعنوان نمادی از تأدیب و پشیمانی به جامعه تحویل میدهد. البته مجرمی که در مقابل جامعه طغیان میکند از جامعه متنفر است و تقریباً همیشه خود را محق و جامعه را مقصر میداند و برای همین است که در برابر مجازاتی که جامعه برایش رقم زده دوام میآورد و از این راه خود را تا حد زیادی پاک و بیحساب
کاربر ۷۸۴۰۳۲۵
بدیهی بود که اگر رفتارِ موردنظرشان را در پیش میگرفتم، اگر حتی در ظاهر به من ناسزا میگفتند، در باطن برایم احترام قایل میشدند. بااینحال، توان ایفای چنین نقشی در وجود من نبود و با در نظر گرفتنِ عقیدهٔ آنها دربارهٔ نجیبزادهها من بههیچوجه نجیبزاده محسوب نمیشدم؛ پس با خودم عهد کردم که در برابر آنها هیچیک از امتیازات علمی و رفتاری و هوشیام را نادیده نگیرم. اگر برای خشنودیشان بهسازشان میرقصیدم و با آنها موافقت میکردم و از درِ دوستی وارد میشدم و خودم را در امور مختلف تا سطح آنها تنزل میدادم، فوراً میفهمیدند که همهٔ اینها از روی ترس و بُزدلی است و با من اهانتآمیز رفتار میکردند.
faezehaa
فوراً برایم شرح داد که گریه و زاریاش نمایانگر مفهومِ از دست دادنِ بیتالمقدس است و اینکه آموزههای مذهبی به یهودیان حکم میکند که برای این فقدان تا جایی که ممکن است شیون کنند و به سینهٔ خود بکوبند، و در لحظهٔ اوجِ این نالهها، باید ناگهان و غیرمنتظره به یاد بیاورند (این یادآوری نیز بهحکمِ شرع است) که پیشگویی شده است روزی یهودیان به بیتالمقدس بازمیگردند. پس به همین دلیل باید شادیِ خود را با آواز و قهقههای نشان دهند و طوری دعا بخوانند که صدایشان بازگوکنندهٔ شادیِ هرچه بیشترشان باشد و چهرهشان تا حد امکان این فتح و سربلندی را بهنمایش بگذارد.
خاک
دکتر، سرنگهبان آمد و تمام بیماران را شمارش کرد. سپس تشت چوبیِ قضایحاجتِ شبانه را داخل بخش گذاشتند و در را قفل کردند ... در کمال تعجب متوجه شدم که این تشت تمام شب در اتاق میمانَد، حالآنکه دستشویی در داخل راهرو و در دوقدمیِ درِ بخش بود. بههرحال، مقررات اینطور حکم میکرد
javad hedayati
بهنظرم ایجاد مزاحمت برای مردی که فقط سرش به کار و وظیفهٔ مهم خودش بود و تا جایی که میتوانست از همهٔ دنیا دوری میکرد، حرکت بسیار احمقانهای بود
پویا پانا
روی سکوی اتاق بهاندازهٔ سه تخته جا داشتم و این تمام فضایی بود که در اختیارم گذاشته بودند. در هر اتاق روی این سکوها نزدیک به سی نفر میخوابیدند. زمستان درها را زودتر قفل میکردند و به این ترتیب برای رسیدن آرامش باید چهار ساعت، یعنی تا زمانی که همه بهخواب میرفتند، منتظر میماندم؛ اما تا آن موقع، باید آنهمه هیاهو و همهمه، قهقههٔ خنده، فحش، صدای غل و زنجیر، دود و دوده، سرهای تراشیده، صورتهای داغخورده، لباسهای مندرس، و همهٔ انگها و ناسزاها را تحمل میکردم ... خب، انسان موجودی پُرطاقت است! به همهچیز عادت میکند، و من گمان میکنم که این بهترین ویژگیِ اوست.
پویا پانا
در دلِ هر مصیبت بزرگی حقیقتاً شعف و شادی نهفته است. این
پویا پانا
زندانی ذاتاً طمع عجیبی به پول دارد، طوریکه برای داشتنش بهرعشه میافتد و از شوقِ آن از هوش میرود، پس وقتی این پول را حیف و میل میکند، مثلاً وقتی مست میکند، آن را بهپای چیز بهتری میریزد، و چهچیزی برای زندانی از پولْ بهتر و بالاتر است؟ آزادی یا دستکم خیال و تصور آزادی، و زندانیان بزرگترین خیالپردازان جهاناند.
پویا پانا
هیچچیز وحشتناکتر از این نیست که انسان جایی زندگی کند که به آن تعلق ندارد.
پویا پانا
«پس اینطور. الکساندر پتروویچ، حالا میخواهم از شما بپرسم آیا حقیقت دارد که میگویند میمونهایی وجود دارند که دستشان تا مچ پاشان میرسد و قدشان بهاندازهٔ انسان است؟»
«بله، چنین میمونهایی وجود دارند.»
«چهجور موجوداتی هستند؟»
و من هرچه را که در این باره میدانستم برایش شرح دادم.
faezehaa
یک ربع بعد مثل سابق برای رفع بیکاری در بندها قدم میزد، انگار بهدنبال دستهای از زندانیها بگردد تا، اگر گفتوگویشان برایش جالب باشد، سرکی بین آنها بکشد و به حرفهاشان گوش دهد. در ظاهر همهچیز برایش اهمیت داشت، اما در عمل غالباً به همهچیز بیتفاوت بود و فقط بیخودی میگشت و اینطرف و آنطرف پرسه میزد. او را میشد با کارگری قوی مقایسه کرد که همهٔ کارها برایش هیچ است، اما وقتی کاری ندارد، انرژیاش را صرف بازی با بچههای خردسال میکند. نمیتوانستم درک کنم که به چه دلیل در زندان مانده و فرار نمیکند. اگر با تمام وجود میخواست فرار کند، هیچ تردیدی به خود راه نمیداد.
faezehaa
او را با عدهای دیگر بهجرمِ ضرب سکهٔ تقلبی به زندان ما فرستاده بودند. البته باید گفت احتمالاً او را اغوا کرده بودند که در این سنوسال واردِ چنان دار و دستهای شده بود! درحالیکه به این کار خود میخندید، برایمان تعریف کرد که ضرب یک سکهٔ تقلبی بهاندازهٔ سه سکهٔ طلا برایشان خرج برمیداشته.
Ashlee
بدون آزمودن برخی چیزها نمیشود و نباید دربارهشان قضاوت کرد؛ برای نمونه فقط به یک مورد اشاره میکنم و آن اینکه عذاب روحی از هر دردِ جسمانی سنگینتر است.
خاک
در اینجا خیلی گذرا به این نکته اشاره میکنم که در زندان، بهخاطر خیالبافی و دور ماندن طولانیمدت از آزادی و دنیای بیرون، آزادیِ واقعی ـ یعنی آن آزادی که در دنیای حقیقی وجود داشت ــ در نظرمان بیشتر از آنچه بود جلوه میکرد. زندانیها در مورد مفهوم آزادیِ حقیقی بزرگنمایی میکردند و این در طبیعتِ هر زندانی، و اصلاً خاصِ اوست. زندانی هر نگهبانی را چیزی در حد شاه تصور میکند و در مقایسه با زندانیها او را کاملاً آزاد میپندارد، چراکه او سرش را نمیتراشد و زنجیری به دست و پایش نیست و نگهبانی همراهیاش نمیکند.
key.one
بعضی از آدمهای بسیار باهوش، اغلب با سرسختیِ تمام، پای عقایدی میایستند که با عقاید عموم در تضاد است، اما بهخاطر این عقاید آنقدر در زندگیشان سختی میکشند و هزینههای سنگین میپردازند که دیگر دل کندن از آنها برایشان بسیار سخت و تقریباً ناممکن میشود.
سوفی
اعمال شاقه در نظرم چندان شاق و پُرزحمت نبود و مدتها بعد بود که دریافتم سختی و طاقتفرساییِ اعمال شاقه، نه در میزان و زمان آن، بلکه در اجباری و قهری بودنِ آن و در فشاری است که برای انجام دادنش وجود دارد.
javad hedayati
آدم روستایی بهمیلِ خود کار میکند، شاید حتی بیشتر از آنکه بشود با کسی مقایسهاش کرد، گاهی شبها هم کار میکند، بهخصوص در تابستان، اما او برای خودش کار میکند و هدف معقولی دارد و در مقایسه با زندانی، که کارش را اجباری و بیفایده و درنتیجه بسیار سخت میداند، این کار در نظرِ او بسیار ساده است.
javad hedayati
بعدها فهمیدم که علاوه بر محرومیت از آزادی و وجودِ کارِ اجباری و زندگی در حبس، شکنجه و عذاب دیگری هم هست که اگر سختتر از اینها نباشد، آسانتر هم نیست، و آن زندگیِ جمعیِ اجباری است. البته زندگیِ جمعی همهجا هست، اما در زندان افرادی هستند که هیچکس نمیخواهد با آنها باشد و من مطمئنم که هر زندانی این عذاب را احساس میکند، هرچند که اکثریت از علت آن آگاه نیستند.
javad hedayati
زندانیان بزرگترین خیالپردازان جهاناند.
javad hedayati
حجم
۵۳۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۰۹ صفحه
حجم
۵۳۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۰۹ صفحه
قیمت:
۱۴۵,۰۰۰
۱۰۱,۵۰۰۳۰%
تومان