بریدههایی از کتاب جهان لغزنده است، جهانی شدن چگونه دنیای ما را شکل میدهد؟
نویسنده:آنتونی گیدنز
مترجم:علی عطاران
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۳از ۴ رأی
۳٫۳
(۴)
دغدغهٔ اصلی بسیاری از انواع بنیادگرایی، بهویژه نوع مذهبی آن، خانواده و نقش درحالتغییر زنان است. بنیادگرایان مذهبی میخواهند مدرنیته را به عقب برانند و این تلاش آنها در هیچ حوزهای آشکارتر از رهایی زنان نیست. بنیادگرایان، چه راستگرایان مذهبی آمریکایی باشند و چه جنبشهای اسلامگرا، طرفداران سرسخت شکل سنتی خانواده و دشمن تلاشهای زنان برای رهایی از قید نقشهای سنتی و فرهنگی هستند.
Rose water
من میخواهم استدلال آنها را همراه با یک تغییر اساسی به کار ببرم. از نظر من، همهٔ سنتها، سنتهای اختراعشده هستند. هیچ جامعهٔ سنتیای بهطورکامل سنتی نبوده است و سنتها و رسوم بهدلایل مختلفی اختراع شدهاند. نباید اینگونه تصور کنیم که برساخت آگاهانهٔ سنت صرفاً متعلق به عصر جدید است. از آن گذشته، سنتها همیشه دربرگیرندهٔ مفهوم قدرت هستند؛ چه آگاهانه ساخته شوند و چه ناآگاهانه. شاهان، امپراتورها، کشیشها و دیگران برای آسایششان و برای توجیه حکومت خود، همیشه دست به اختراع سنت زدهاند.
Rose water
بنیادگرایی، چه مذهبی باشد چه ملی و چه قومی، همیشه با امکان خشونت همراه است؛ چون بنیادگرایی آنتیتز تسامح است. در نظر بنیادگرایان تنها یک روش درست و صحیح برای زندگی وجود دارد و افرادی که به این روش معتقد نیستند بهتر است از سر راه برداشته شوند.
Rose water
شاهان، امپراتورها، کشیشها و دیگران برای آسایششان و برای توجیه حکومت خود، همیشه دست به اختراع سنت زدهاند.
mohamad ali soltani
چهل سال طول کشید تا تعداد مخاطبان رادیو در ایالات متحده به ۵۰ میلیون نفر برسد. اما برای اینکه ۴۰ میلیون نفر از کامپیوتر شخصی استفاده کنند تنها ۱۵ سال لازم بود.
Rose water
چنین فضایی شاید با اقدام دولت پرورش داده شود؛ اما از طرفی خودش هم تبدیل به پایهٔ فرهنگی دولت میشود.
دموکراتیزه کردن دموکراسی فقط مختص دموکراسیهای به بلوغ رسیده نیست؛ این فرایند میتواند در کشورهایی که نهادهای دموکراتیک ضعیف و کمتوان هستند نیز مفید باشد. برای مثال، در کشور روسیه ــ که سرمایهداری گانگستری رواج دارد و میراث اقتدارگرایی گذشته تاحدی پابرجا مانده است ــ جامعهٔ باز و دموکراتیک را نمیشود فقط از بالا به پایین ایجاد کرد. نیاز به حرکت از پایین به بالا و احیای فرهنگ مدنی نیز هست.
☆Nostalgia☆
واگذاری نقش حکومت به بازار آزاد؛ حتی اگر وضع بازار از الان هم باثباتتر باشد، باعث رسیدن به این هدف نخواهد شد. دموکراسی کارآمد بهدرستی به یک سهپایه تشبیه شده است؛ دولت، اقتصاد و جامعهٔ مدنی باید با یکدیگر موازنه داشته باشند. اگر یک حوزه بر دیگر حوزهها سیطره پیدا کند، اتفاقات ناگواری رخ خواهد داد. در شوروی سابق، حکومت تقریباً بر تمام شئون زندگی شهروندان مسلط بود. بههمینخاطر، از اقتصاد پویا خبری نبود و جامعهٔ مدنی هم تقریباً به حال مرگ افتاده بود. نمیشود رسانهها را از این معادله حذف کرد؛ رسانهها، بهخصوص تلویزیون، رابطهٔ دوسویهای با دموکراسی دارند. از یک طرف، همانطورکه پیشتر گفتم، جامعهٔ اطلاعاتی جهان نوظهور نیروی دموکراتیک قدرتمندیست.
☆Nostalgia☆
از طرف دیگر، تلویزیون و دیگر رسانهها میل دارند فضای عمومی را که حاصل کار خودشان است از طریق مبتذلکردن و شخصیکردن مسائل سیاسی نابود کنند. علاوهبرآن، رشد غولهای رسانهای چندملیتی به آن معناست که تجار ثروتمند ــ که مردم نقشی در انتخاب آنها نداشتهاند ــ قدرت زیادی به دست خواهند آورد.
نمیشود صرفاً با اتکا به سیاستهای سطح کشوری به مقابله با چنین قدرتی پرداخت. خیلی مهم است که دموکراتیزه کردنِ دموکراسی محدود به سطح دولت-ملت نشود. پیشفرض سیاستورزی دموکراتیک تاکنون این بوده است؛ مجموعهٔ شهروندان بهعنوان یک جامعه خودمختاری کامل دارد و میتواند به میل خودش سیاستها را تغییر دهد. در این نوع سیاستورزی، حاکمیت ملی بدیهی فرض میشود؛ اما باید دانست که برخلاف گذشته، مفهوم حاکمیت ملی بر اثر جهانیشدن آنچنان سرراست نیست.
☆Nostalgia☆
سنتها همیشه دربرگیرندهٔ مفهوم قدرت هستند؛ چه آگاهانه ساخته شوند و چه ناآگاهانه.
Nikoo malja
بنیادگرایی، چه مذهبی باشد چه ملی و چه قومی، همیشه با امکان خشونت همراه است؛ چون بنیادگرایی آنتیتز تسامح است. در نظر بنیادگرایان تنها یک روش درست و صحیح برای زندگی وجود دارد و افرادی که به این روش معتقد نیستند بهتر است از سر راه برداشته شوند.
دغدغهٔ اصلی بسیاری از انواع بنیادگرایی، بهویژه نوع مذهبی آن، خانواده و نقش درحالتغییر زنان است. بنیادگرایان مذهبی میخواهند مدرنیته را به عقب برانند و این تلاش آنها در هیچ حوزهای آشکارتر از رهایی زنان نیست. بنیادگرایان، چه راستگرایان مذهبی آمریکایی باشند و چه جنبشهای اسلامگرا، طرفداران سرسخت شکل سنتی خانواده و دشمن تلاشهای زنان برای رهایی از قید نقشهای سنتی و فرهنگی هستند. آنها به همان میزان با دموکراسی و اصول مبتنیبر «حقوق جهانشمول بشر» دشمنی دارند.
☆Nostalgia☆
آیا جهانیشدن در خدمت دغدغههای آمریکا و دیگر ملتهای ثروتمند است؟ این گزاره تا حد زیادی صادق است. ایالات متحده بیشک قدرت برتر جهان است؛ چه از نظر اقتصادی چه از نظر نظامی و چه از نظر فرهنگی. بیشتر شرکتهای بزرگ جهان آمریکایی هستند و مقر اصلی پنجاه شرکت بزرگ جهان یا در آمریکا یا در یکی از کشورهای صنعتیست. اکثریت کاربران اینترنت ساکن جوامع ثروتمند هستند. کشورهای مرفهتر بر بسیاری از سازمانهای قدرتمند بینالمللی؛ مانند گروه ۸، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول تسلط دارند. برخی سازمان ملل را هم در این گروه قرار میدهند. ازنظر میزان دسترسی به اهرم قدرت، نابرابری شدیدی میان کشورهای جهان مشاهده میشود.
☆Nostalgia☆
جهانیشدن علت احیاشدن برخی از هویتهای فرهنگی محلی در مناطق مختلف جهان است. برای مثال، اگر کسی بپرسد چرا اسکاتلندیهای پادشاهی بریتانیا استقلال بیشتری میخواهند یا چرا در ایالت کبک کانادا میل به جداشدن اینقدر قوی است، نمیشود صرفاً به اتکا به تاریخ و فرهنگ این مناطق به این سؤال پاسخ داد. ملیگراییهای محلی واکنشی به روندهای جهانیشدن و کاهش اقتدار دولت-ملتها هستند.
☆Nostalgia☆
فروپاشی شوروی اتفاق پیشپاافتادهای نبود. جهانیشدن میتواند به ما نشان بدهد که کمونیسم شوروی چرا و چگونه به پایان راه رسید. شوروی سابق و کشورهای اروپای شرقی تا حوالی دههٔ ۱۹۷۰ از لحاظ نرخ رشد اقتصادی با کشورهای اروپای غربی همسان بودند؛ اما از این نقطه به بعد، آنها بهسرعت عقب افتادند. کمونیسم شورایی ــ که بر کنترل بنگاههای تجاری و صنایع سنگین بهدست دولت تأکید داشت ــ قادر نبود در اقتصاد الکترونیکی جهانیشده رقابت کند. کنترل ایدئولوژیک و فرهنگی ــ که مبنای اقتدار سیاسی کمونیسم بود ــ قادر به ادامهٔ حیات در عصر رسانههای جهانی نبود.
حکومتهای اتحاد جماهیر شوروی و دیگر کشورهای اروپای شرقی نمیتوانستند جلوی دریافت برنامههای رادیویی و تلویزیونی غربی را بگیرند. تلویزیون در انقلابهای ۱۹۸۹ نقش مستقیم داشت. این انقلابها بهدرستی اولین «انقلابهای تلویزیونی» نامیده شدهاند. بینندگان تلویزیونی تظاهرات خیابانیای که در کشور دیگری اتفاق میافتاد را مشاهده میکردند و این تظاهرات الهامبخش آنها میشد.
☆Nostalgia☆
البته جهانیشدن بهصورت یکدست درحالگسترش نیست و علاوهبرآن، همیشه هم پیامدهای مثبتی ندارد. از نگاه نگران بسیاری، به ویژه افراد بیرون از منطقهٔ اروپا و آمریکای شمالی، جهانیشدن بیشتر به غربیشدن شبیه است یا شاید هم به آمریکاییشدن؛ چون آمریکا اکنون تنها ابرقدرت دنیاست و در نظم جهانی، اقتصاد، فرهنگ و نیروی نظامی دست بالا را دارد. بسیاری از شاخصترین نمادهای فرهنگی جهانیشدن آمریکایی هستند؛ مثلاً کوکاکولا، مکدونالد یا شبکهٔ سیانان.
☆Nostalgia☆
در بسیاری از کشورهای کمتر توسعهیافته، قوانین و مقررات ایمنی و محیط زیست یا بسیار ضعیف است یا عملاً وجود ندارد. برخی از شرکتهای فراملیتی کالاهایی که فروششان در کشورهای صنعتی محدود یا ممنوع شده است را در این مناطق به فروش میرسانند؛ کالاهایی از قبیل داروهای بیکیفیت، آفتکشهای مضر یا سیگارهای حاوی قطران یا با نیکوتین زیاد. ممکن است برخی بگویند بهجای «دهکدهٔ جهانی»، «غارتکدهٔ جهانی» به راه افتاده است.
در کنار خطرهای زیستمحیطی، افزایش نابرابری جدیترین معضل روبهروی جهان امروز است. البته خطرهای زیستمحیطی و افزایش نابرابری خود باهم مرتبط هستند. بااینحال، نمیشود تقصیر را صرفاً به گردن ثروتمندان انداخت.
☆Nostalgia☆
یک بخش اساسی استدلال من این است که تنها بخشی از جهانیشدن امروز، غربی شدن است. البته کشورهای غربی، و بهطورکلی کشورهای صنعتی، در مقایسه با کشورهای فقیرتر نفوذ بسیار بیشتری بر مسائل جهانی دارند؛ اما جهانیشدن روزبهروز غیرمتمرکزتر میشود؛ این پدیده تحت کنترل گروه خاصی از کشورها نیست و کمتر از آن هم تحت کنترل شرکتهای بزرگ است. اثرات جهانیشدن همانقدر در کشورهای غربی احساس میشود که در کشورهای دیگر.
☆Nostalgia☆
این مسئله درمورد نظام مالی جهان، و تغییر ماهیت دولتها، صدق میکند. پدیدهای با نام «استعمار معکوس»روزبهروز رایجتر میشود. استعمار معکوس یعنی کشورهای غیرغربی بر روند تحولات کشورهای غربی اثر میگذارند. مثالهای فراوانی برای این پدیده وجود دارد؛ از افزایش جمعیت لاتین شهر لسآنجلس و فروش برنامههای تلویزیونی برزیل به پرتغال تا ظهور بخش فناوریهای پیشرفته یا به اصطلاح «هایتک» در هند که نگاهی جهانی دارد.
آیا جهانیشدن نیروییست که خیر عموم را ترویج میکند؟ نمیشود به این سؤال پاسخی دمِدستی داد؛ زیرا جهانیشدن پدیدهٔ پیچیدهایست. افرادی که چنین سؤالی میپرسند و افرادی که جهانیشدن را متهم به افزایش نابرابری در سطح جهان میکنند، معمولاً نگاهشان متوجه جهانیشدن اقتصاد و در دل آن، تجارت آزاد است.
☆Nostalgia☆
فرهنگهای سنتی مفهومی تحت عنوان ریسک را نداشتند؛ چون نیازی نبود. ریسک صرفاً بهمعنی «خطر»یا «خطر احتمالی» نیست؛ ریسک اشاره به خطرهای احتمالیای دارد که احتمال وقوعشان در آینده مورد محاسبه قرار میگیرد. ریسک در جامعهای مورد استفاده گسترده قرار میگیرد که نگاه به آینده دارد؛ جامعهای که آینده را همچون قلمرویی میبیند که باید تسخیر شود یا تحت بهرهبرداری قرار بگیرد. ریسک یعنی جامعه فعالانه میخواهد از گذشتهٔ خودش جدا شود؛ این یکی از خصایص اصلی تمدن صنعتی جدید است.
همهٔ تمدنهای قدیمی، ازجمله تمدنهای بزرگ و باشکوه دنیا مانند تمدن روم یا تمدن چین، اساساً در گذشته میزیستند.
☆Nostalgia☆
در جایی که ما امروز از مفهوم ریسک استفاده میکنیم، آنها از مفهوم تقدیر، بخت یا ارادهٔ خدایان استفاده میکردند. در فرهنگهای سنتی، اگر برای کسی حادثهای رخ بدهد یا به خوشبختی برسد، یکی از این عوامل در آن دخیل بوده است. برخی از فرهنگها احتمال وقوع تصادفی اتفاقات را بهکلی رد میکنند. مثلاً قبیلهٔ آفریقایی «آزانده» اعتقاد دارد علت وقوع اتفاق بد برای افراد نتیجهٔ سحر و جادو است. اگر مثلاً کسی مریض بشود، به این علت است که دشمنش او را جادو کرده است.
مدرنشدن چنین نگاههایی را بهطورکامل از بین نمیبرد. جادو، تقدیر و ستارهٔ بخت هنوز هم طرفدارانی دارند؛ اما به عنوان خرافاتی که افراد به آن اعتقاد سفت و سختی ندارند و معمولاً از پرداختن به آن شرمنده هستند و اغلب آنها را بعد از اتخاذ تصمیمات حسابشدهتر برای محکمکاری به کار میگیرند.
☆Nostalgia☆
قماربازها، از جمله قماربازهای بازار بورس، اغلب دارای آیینهایی هستند که از نظر روانی میزان عدمقطعیت پیشِرویشان را کاهش میدهد. برای ریسکهایی هم که ما قادر به متوقف کردنشان نیستیم چنین آیینهایی وجود دارد؛ هر چه باشد زندگیکردن خودش نوعی ریسک است. عجیب نیست که مردم هنوز هم با کفبین و منجم مشورت میکنند؛ بهخصوص در مقاطع حساس زندگیشان.
اما قبول کردن ریسک هم خودش شرط هیجان و ماجراجوییست. فکر کنید مردم از ریسکِ قمار کردن، رانندگی با سرعت بالا، ماجراجویی جنسی یا پایینرفتن ناگهانی قطار هوایی چقدر لذت میبرند. ازآنگذشته، استقبال از ریسک با آغوش باز، نیروی محرکه فرایند تولید ثروت در اقتصاد مدرن است.
☆Nostalgia☆
فقط اقلیتی از مردم حق رأی داشتند؛ حتی بسیاری از پرشورترین هواداران حکومت دموکراتیک، مانند فیلسوف سیاسی جان استوارت میل اعتقاد داشتند که دموکراسی باید با محدودیتهایی همراه باشد. توصیهٔ میل این بود که رأی برخی از رأیدهندگان وزن بیشتری داشته باشد تا طبق گفتهۀخودش افراد «خردمندتر و بااستعدادتر» نفوذ بیشتری به نسبت افراد «غافل و کمتوانتر» داشته باشند.
☆Nostalgia☆
دموکراسی در غرب تازه در قرن بیستم به بلوغ کامل رسید. پیش از جنگ جهانی اول، زنان تنها در چهار کشور حق رأی داشتند؛ فنلاند، نروژ، استرالیا و نیوزیلند. در سوئیس، زنان تا سال ۱۹۷۴ حق رأی نداشتند. علاوهبراین، برخی از کشورهایی که به دموکراسی رسیده بودند در مقاطعی از حالت دموکراتیک خارج شدند.
☆Nostalgia☆
دموکراتیزه کردن دموکراسی بسته به کشورها و پیشینهٔ آنها، شکلهای مختلفی پیدا میکند؛ اما هیچ کشوری آنقدر پیشرفته نشده است که از این فرایند بینیاز باشد. دموکراتیزه کردن دموکراسی؛ یعنی تمرکززدایی جدی از دولت در کشورهایی مانند بریتانیا ــ که در آنها قدرت بهشدت در سطح حکومت مرکزی متمرکز شده است ــ و انجام دادن اقدامات مؤثر علیه فساد و در تمام سطوح.
همچنین دموکراتیزه کردن دموکراسی؛ یعنی اصلاح قانون اساسی و ترویج شفافیت بیشتر در روابط سیاسی. ما باید آمادگی آزمودن فرایندهای دموکراتیک دیگر را داشته باشم؛ بهویژه اگر این فرایندهای جایگزین کمک کنند تصمیمات سیاسی قرابت بیشتری با دغدغههای همهروزهٔ شهروندان پیدا کند.
☆Nostalgia☆
برای مثال، هیئت منصفهٔ متشکل از مردم عادی یا رفراندومهای الکترونیکی شاید جایگزین دموکراسی انتخابی نباشد؛ اما میتواند مکمل مفیدی برای آن باشد.
احزاب سیاسی باید عادت کنند که با گروههای «دارای اهداف خاص» مثل گروههای حامی محیط زیست بیشتر از گذشته همکاری کنند. از نظر برخی مردم، جوامع معاصر پارهپاره و بیسروسامان هستند؛ اما حقیقت آن است که قضیه کاملاً برعکس است. مردم بیشتر از گذشته به انجمنها و گروههای مختلف میپیوندند. در بریتانیا، تعداد شهروندان عضو انجمنهای داوطلبی یا خودیاری ۲۰ برابر تعداد اعضای احزاب سیاسیست؛ در بسیاری از کشورهای دیگر نیز وضعیت همینطور است. گروههای با هدف خاص در خط مقدم جلبتوجهها و بهسمت مشکلات و پرسشها قرار دارند.
☆Nostalgia☆
در حلقههای سیاسی متعارف چنین مشکلات و پرسشهایی تا وقتی کار از کار گذشته است مورد توجه قرار نمیگیرند؛ بهطورمثال درمورد بحران جنون گاوی در بریتانیا، گروهها و جنبشهای مختلف دربارهٔ خطرات آلودهشدن زنجیرهٔ غذایی خیلی زودتر از دیگران هشدار داده بودند.
دموکراتیزه کردن دموکراسی به رشد و پرورش فرهنگ مدنی قدرتمند نیز محتاج است؛ بازار بهتنهایی نمیتواند چنین فرهنگی ایجاد کند و تکثرگرایی گروههای با هدف خاص هم نمیتواند. نباید گمان کنیم جامعه فقط دو بخش دارد؛ حکومت و بازار، یا بخش خصوصی و دولتی. در بین این دو نهاد، جامعهٔ مدنی ــ خانواده و دیگر نهادهای غیراقتصادی ــ قرار گرفته است. بناکردن دموکراسی احساسات «که در فصل پیش مطرح شد» یکی از فرایندهای بناکردن فرهنگ مدنی پیشرفته است. جامعهٔ مدنی محیطیست که در آن نگرشهای دموکراتیک، از جمله رواداری، باید بسط پیدا کنند.
☆Nostalgia☆
کمتر کشوری در جهان وجود دارد که در آنجا بحثهای جدی دربارهٔ برابری جنسی، قانونگذاری برای سکسؤالیته و آیندهٔ خانواده وجود نداشته باشد. جایی هم که چنین بحثهایی جریان نداشته باشد، احتمالاً بهخاطر آن است که دولتهای اقتدارگرا یا گروههای بنیادگرا چنین بحثهایی را سرکوب میکنند
Nikoo malja
حجم
۹۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۸ صفحه
حجم
۹۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۱۸ صفحه
قیمت:
۵۳,۰۰۰
۱۵,۹۰۰۷۰%
تومان