
بریدههایی از کتاب فانوس خاطرات گمشده
۳٫۴
(۲۳)
عذرخواهی کردن به هنگامی که از نظر خودش کار اشتباهی انجام نداده، با دروغ گفتن هیچ فرقی نداشت.
۹۸۹۸
گذر زمان به من یاد داد که آسان گرفتن به کوچکترها بهترین راه ممکن است.
۹۸۹۸
اگر چیزی که به اندازه کل دنیا برای فردی ارزش دارد را خراب کنی، هیچ مرحمی برای آن زخم وجود نخواهد داشت.
۹۸۹۸
«موفقیت نزدیکه. فقط یکم بیشتر تلاش کنید!»
۹۸۹۸
بعضی وقتها آدمها باید به صورت یکدیگر خیره شوند و سنگهایشان را با هم وا بکنند.
۹۸۹۸
احتمالاً چرخ روزگار از عذاب دادن آدمها واقعاً لذت میبرد.
۹۸۹۸
از تماشای آدما موقع وقت گذروندن با خاطراتشون لذت میبرم.
۹۸۹۸
نور عصرگاهیِ خورشید از میان شکافهایی که در قلب ابرها باز شده بود، به صورت اریب رخنه کرده و با درخشش ملکوتی خود، صحنه تصویر را روشنایی بخشیده بود.
۹۸۹۸
«امیدوارم چیزی که در جستجوش هستین رو پیدا کنید.»
۹۸۹۸
دیگر اهمیتی نمیداد، فقط و فقط میخواست که این درد به پایان برسد.
۹۸۹۸
«حتی بعد از مرگ هم آدما عاشق اینن که اطلاعاتشون رو با بقیه به اشتراک بذارن. البته جا داره بگم که گاهی اوقات یکم زیادهروی میکنن.»
۹۸۹۸
خودِ بچهها، ایدههای زیادی برای ارائه دارند. تماشای خلاقیت آنها حیرتآور بود
۹۸۹۸
من عاشق تماشای رشد و یادگیری روزانه بچهها بودم.
۹۸۹۸
بعضی وقتها آدمها باید به صورت یکدیگر خیره شوند و سنگهایشان را با هم وا بکنند.
۹۸۹۸
همیشه رویای خریدن یه پیانو رو داشتم.
۹۸۹۸
هرجور آدمی بوده باشید، در پایان عمرتون، میتونید به کمک عکسها مروری به زندگیتون داشته باشید؛ این یه قانونه.
۹۸۹۸
خود خورشید هم هنوز درست چشمانش را نگشوده بود، اما تعداد زیادی از مسافران درونشهری، تکاپوی روزانه خود را آغاز کرده بودند. با خود فکر کرد که چقدر خوش به حالشان است.
۹۸۹۸
لازمه بهتون پیشنهاد بدم که بهتره آروم باشین و از گذر لحظه لذت ببرین؟
۹۸۹۸
هیچکسی را نداشت که بتواند پیش او پناه بگیرد.
۹۸۹۸
از حق نگذریم، او هنوز هم مشغول جستجوی کسی بود که میخواست باشد!
۹۸۹۸
«وقتی کبریتی چیزی باهات نباشه، میتونی به کمک لنز آتیش درست کنی. و اگه لنز هم نداشتی، میتونی آب بریزی توی یه کیسه فریزر و ازش استفاده کنی.»
۹۸۹۸
عاجزانه از خدا میخواست که جانش را بگیرد و این مصیبت را تمام کند.
۹۸۹۸
دعا میکرد همه چیز به پایان برسد؛ حالا به هر قیمتی که شده!
۹۸۹۸
غصه و اشک، او را از صحبت کردن باز میداشت.
۹۸۹۸
زندگی چندان هیجانانگیزی نداشت.
درونگرا و همیشه مجرد؛ فقط چند دوست داشت و از هیچ تفریح واقعی و خاصی لذت نمیبرد.
۹۸۹۸
هر زمان که فشار کار و روزگار، او را به تنگنا میآورد، هوس پیادهروی و طبیعتگردی میزد به سرش.
۹۸۹۸
در حین پیادهروی، از هرچیزی که چشمش را میگرفت، عکاسی میکرد؛ کنده درخت، آخرین توت قرمزی که روی شاخه باقی مانده، چیزهای کوچک و چیزهای زیبا...
۹۸۹۸
گفت: «کار روزگار همینه... همینطور که توی جاده زندگی قدم برمیداریم، باید برخی خاطرات رو رها کنیم.»
۹۸۹۸
در پیری، عادت بدی پیدا کرده بود که در کار دیگران فضولی کند.
۹۸۹۸
او قبلاً در جایی خوانده بود که وقتی فیلها میمیرند، از گله دور شده و راهیِ جایی شبیه به قبرستان میشوند، جایی که بقایای دیگر فیلهای گله در آنجاست؛ همانجایی که منتظر فرا رسیدن لحظه نهایی مرگ خود هستند.
۹۸۹۸
حجم
۱۷۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
حجم
۱۷۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۸۰ صفحه
قیمت:
۹۵,۰۰۰
تومان