جملات زیبای کتاب ابر شهر (جلد دوم) | طاقچه
تصویر جلد کتاب ابر شهر (جلد دوم)

بریده‌هایی از کتاب ابر شهر (جلد دوم)

نویسنده:محمد رودگر
امتیاز
۵.۰از ۱ رأی
۵٫۰
(۱)
مردمان این زمانه به پُفی مشتعل‌اند و به تُفی خاموش‌اند.
فقیر
زندگی آن‌قدری طولانی نیست که برای شادبودن، منتظرِ تمام‌شدنِ سختی‌ها باشیم.
فقیر
کاش می‌شد وقتی عمرم تمام شد، خدا می‌گفت: «خُب دیدی چه‌جوریه؟ این دست‌گرمی بود، حالا برو یه دور دیگه از اوّل!»
فقیر
جهنّم یعنی آن کسی که از خودت ساخته‌ای، در آخرین روز زندگی‌ات روی زمین، آن کسی را که می‌توانستی باشی، ملاقات کند!
فقیر
به بعضی‌ها باید یک فرصت دوباره داد تا بیایند و خودشان را درسته از چشمت بیندازند که تا ابد بهشان فکر هم نکنی
فقیر
مردم به‌خاطر کارهاشون یا اعتقادهاشون بهشتی یا جهنّمی نمی‌شن، بلکه به جایی می‌رن که با اونجا سازگارترن. تو هم اگه نمی‌تونستی همه رو ببخشی، جات همون‌جا بود.
فقیر
قبل از این تجربه همیشه نگران بودم، یک آدم الکی‌نگران. درک درستی از زندگی نداشتم. همیشه غُر می‌زدم که چرا چنین است و چرا چنان. چرا من چیزی ندارم. چه زندگی مزخرفی! حالا ولی خیلی آرامم. دنیا اصالت و قوّت خود را پیش من از دست داده. قبلاً خیلی پُررنگ بود، حالا خیلی کم‌رنگ شده. به‌خاطر همین وقتی برای اوّلین بار تجربه‌ام را به یاد آوردم، گفتم: چه مرگ زنده‌ای!
حسن

حجم

۴۶۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۴۶۰ صفحه

حجم

۴۶۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۴۶۰ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
تومان