
بریدههایی از کتاب خیال است دیگر
۳٫۳
(۱۴)
خانوم میگفت «بزرگ میشی یادت میره.»
من بزرگ شدم، ولی یادم نرفت. فقط دردهایم بیشتر شد.
sabataleebi
تنهایی آدم را آستیگمات میکند، عینک هم ندارد
Akbar Aghaii
زندگی کردنم که دست خودم نبود، لااقل مردنم شبیه خودم باشد.
sabataleebi
توی فیلمها همیشه مادرها پیدا میشوند. توی فیلمها حتی جودی ابوت هم به خواستهاش میرسد. همیشه یک بابالنگدرازی هست که به داد آدم برسد. حتی پدربزرگ هایدی هم خیلی آدم بدی نبود. توی دنیای واقعی اما همه هاویشاماند. همه تناردیه هستند و هیچ ژان والژانی هم وجود ندارد.
tealblue
یار آدم میتواند گورکن هم باشد. میتواند تمام گورهای زندگیات را سیمان کند و سنگقبر بگذارد که از این بیکسوکاری دربیایی. میتواند سر تمام گورهای زندگیات گل بکارد و قبرستان ذهنت را گلستان کند.
tealblue
تو به مردن هم عادت میکنی. عادت است که آدم را سرپا نگه میدارد. تو چارهای نداری غیر از اینکه عادت کنی.
Akbar Aghaii
چهقدر زندگی سختی داریم ما بیپدرومادرها!
sabataleebi
«لبخندی که به سرانجام نرسید. طرفداری که مرد. علت مرگ گول خوردن زیاد.»
sabataleebi
دخترهایی که سیگار میکشند و قهوه میخورند و تلخی را دوست دارند و الکی قرصهای پامدار میخورند تا وانمود کنند که خوشحال نیستند. چه کسی فکرش را میکرد یک روز ناراحتی و نارضایتی مد شود؟
sabataleebi
بهتر است که قبل از به دنیا آمدن بمیری تا اینکه به دنیا بیایی و بزرگ شوی و وابسته شوی که بمیری
Akbar Aghaii
من قرار نیست توی ذهن کسی بمانم. من سالها قبل مردهام. من سالها قبل لوبیاپلو شدهام و مردهام. ماست شدهام و مردهام. استانبول شدهام و مردهام. سیگار خانوم شدهام و مردهام. باید با خودم کنار بیایم… من چه بمیرم چه نمیرم مردهام.
sabataleebi
خوبی خیال این است: کشتنش کاری ندارد. گم هم که بشود کسی سراغش را نمیگیرد. کاش من هم خیال کسی بودم که آنقدر درد نمیکشیدم
Akbar Aghaii
گورستان مونپارناس و بهشتزهرا باجی به هم نمیدهند. توی هر دو دختران جوانی میمیرند و یارهایشان را توی کافه منتظر میگذارند.
tealblue
یارم من را چند ساعت قبل کرده توی قبر و حالا زده به خیابان تا خودش را یک جوری خرج کند که خیال من از تنش جدا شود
tealblue
یکی انگار از جانم انتگرال گرفته و بعد به جذرش تقسیم کرده.
tealblue
میروم سمت آسانسور. چند پسر جوان برایم راه باز میکنند تا از وسطشان رد شوم؛ مثل مالنا، مثل اسکارلت اوهارای بربادرفته.
توی آسانسور هم وضع همین است. یک لکهٔ صورتیام وسط پچپچ آدمها.
tealblue
عشق و نفرت توی یک رختخواب میخوابند. این را خانوم همیشه میگفت
Akbar Aghaii
توی خیابان سوار اولین ماشین شدم و از همان جا بود که جانم شروع به درد گرفتن کرد. از همان لحظه بود که جانم هوس سفر کرد از تنم.
Akbar Aghaii
حجم
۱۲۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۱۲۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
قیمت:
۹۵,۰۰۰
تومان