بریدههایی از کتاب ژاک قضا و قدری و اربابش
۴٫۰
(۲۲)
مذهب و قانون یک جفت چوب زیر بغل است که نباید از کسانی که زانوان ضعیف دارند گرفت.
sepid sh
زندگی هم همینطور است؛ یک نفر در میان خارستان میدود و زخمی نمیشود؛ دیگری هر قدمش را با احتیاط برمیدارد اما در باصفاترین جاده هم خار به پایش میرود و لت وپار به خانه میرسد.
alireza
ژاک: دوست ندارم از زندهها حرف بزنم، چون گاهی آدم از اینکه خوب و بدشان را گفته است خجالت میکشد؛ اگر خوبشان را بگویی شاید بد از آب دربیایند، اگر بدشان را بگویی شاید خوب از آب دربیایند.
Reza.golshan
همه از صبح تا شام از زندگی بد میگویند، اما هیچکس دلش نمیآید از آن دست بکشد! نکند زندگی دنیوی رویهمرفته انقدرها هم بد نباشد؟ یا شاید از آن دنیا میترسند؟
sepid sh
سعی کردی چه کنی؟
ژاک: که همه چیز را به مسخره بگیرم. آخ! کاش توانسته بودم!
ارباب: به چه دردت میخورد؟
ژاک: به این درد که از دلواپسی دربیایم، محتاج چیزی نباشم، متکی به خودم باشم، روی تیر و تخته کنج خیابان سرم به همان اندازه راحت باشد که روی بالش پر قو. گاهی هم همینجور هستم؛ اما شیطان نمیگذارد. چون با اینکه در مقابل اتفاقات مهم میتوانم مثل کوه قرص و محکم بایستم، اغلب پیش میآید که با هیچ و پوچ و کوچکترین مخالفتی از جا در بروم؛ دلم میخواهد به خودم سیلی بزنم. حالا دیگر اهمیت نمیدهم؛ تصمیم گرفتهام همانی باشم که هستم؛ و اگر کمی فکر کنیم میبینیم نتیجه تقریبآ یکی است، منتها باید این را هم اضافه کرد که: مگر مهم است آدم چگونه باشد؟ این هم خودش نوعی تسلیم بسیار سهل و آسان است.
Shabnam Salami
عقل همیشه چیزی نیست جز هوس خطرناکی که گاهی به خیر میکشد و گاهی به شر.
hedgehog
آدم نمیداند در زندگی از چه خوشحال باشد و از چه غمگین. به دنبال خیر، شر میآید و به دنبال شر، خیر.
sepid sh
زندگی هم همینطور است؛ یک نفر در میان خارستان میدود و زخمی نمیشود؛ دیگری هر قدمش را با احتیاط برمیدارد اما در باصفاترین جاده هم خار به پایش میرود و لت وپار به خانه میرسد.
sepid sh
«نخستین پیمان دو انسان فانی در پای صخرهای بسته شد که رو به فروپاشی داشت؛ آسمانی را به شهادت وفاداری خویش خواستند که دمی پایدار نبود: همه چیز در درون و در پیرامونشان درگذر بود و آن دو میپنداشتند احساسات قلبیشان تغییرناپذیر باقی میماند. ای کودکان! ای کودکان ابدی!...»
کاربر ۱۵۱۸۰۹۴
«کار شیطان است! همه از صبح تا شام از زندگی بد میگویند، اما هیچکس دلش نمیآید از آن دست بکشد! نکند زندگی دنیوی رویهمرفته انقدرها هم بد نباشد؟ یا شاید از آن دنیا میترسند؟»
Shabnam Salami
هیچکس نمیداند این چرخ گردون چه میخواهد یا نمیخواهد، چه بسا خودش هم نداند.
آرمان
فقط در زمان فقر و نداری است که مردم اینهمه بچه درست میکنند.
hadi reshadi
قبول کنید فریب دادن یک دختر جوان یا زنی شوهردار به این امید که بتوان در آغوش او جان به جانآفرین داد و در عوض بهناگاه دچار عذاب و شکنجه وجدان شدن آنقدرها هم لذت و هیجان فوقالعادهای ندارد.
ــ اما این اتفاقی است که هر روز میافتد.
ــ برای این است که دیگر کسی دین و ایمان ندارد، برای این است که همه سرگشته شدهاند.
ــ برای این است که باورهای مذهبیمان تأثیر چندانی در رفتار و کردارمان ندارد.
hadi reshadi
باور کنید دوست من، شرف و تقوا اگر حقیقی باشد، برای آنهایی که از این موهبت برخوردارند، قابل خرید نیست.
rain_88
همیشه به خنده میگفت مذهب و قانون یک جفت چوب زیر بغل است که نباید از کسانی که زانوان ضعیف دارند گرفت
rain_88
آن بچهتان با چشمان قشنگ و پوست زیبا، همان که تُپُلی است؟
ــ حالش از همه بهتر است. چون مُرده.
ــ چیزی به بچهها یاد میدهید؟
ــ خیر، خانم.
ــ نه خواندن، نه نوشتن، نه تعلیمات دینی؟
ــ نه خواندن، نه نوشتن، نه تعلیمات دینی.
ــ آخر چرا؟
ــ برای این که به من کسی چیزی نیاموخت، اما نادانتر از بقیه نیستم. اگر آنها هم باهوش باشند، میشوند مثل من، و اگر احمق باشند، هر چه یادشان بدهم فقط احمقترشان میکند...
دريا
ارباب: هر دو. بگو ببینم ژاک، به زندگی آن دنیا اعتقاد داری؟
ژاک: نه اعتقاد دارم و نه ندارم؛ فکرش را نمیکنم. سعی میکنم از زندگی همین دنیا که به ما ارزانی شده لذت ببرم، مثل مالی که وارث پیشکی دریافت میکند.
ارباب: اما من خودم را مثل نوزاد پروانه در پیله میبینم. دوست دارم خودم را قانع کنم که پروانه، یا روح من، بتواند روزی از پیلهاش دربیاید و بهسوی عدل الهی پرواز کند.
Mina.Hp
مگر عاشق شدن و نشدن دست ماست؟ وقتی هم عاشق شدیم مگر میشود خودمان را به عاشق نشدن بزنیم؟
hedgehog
باور کنید دوست من، شرف و تقوا اگر حقیقی باشد، برای آنهایی که از این موهبت برخوردارند، قابل خرید نیست.
hadi reshadi
«نخستین پیمان دو انسان فانی در پای صخرهای بسته شد که رو به فروپاشی داشت؛ آسمانی را به شهادت وفاداری خویش خواستند که دمی پایدار نبود: همه چیز در درون و در پیرامونشان درگذر بود و آن دو میپنداشتند احساسات قلبیشان تغییرناپذیر باقی میماند. ای کودکان! ای کودکان ابدی!...»
rain_88
چهارصد سال تاریخ رمان بدون ژاک قضا و قدری و اربابش که بحق در کنار رمانهای دنکیشوت و تام جونز و اولیس جای دارد، کامل نیست. به احتمال زیاد دیدرو این رمان را بین سالهای ۱۷۶۵ تا ۱۷۸۴ نوشت و این اثر دوازده سال پس از مرگش، یعنی در سال ۱۷۹۶ منتشر شد.
نسیم رحیمی
خطر فقط متوجه کسانی است که حرف میزنند؛ و من ساکت میمانم.
Ati
ــ چیزی به بچهها یاد میدهید؟
ــ خیر، خانم.
ــ نه خواندن، نه نوشتن، نه تعلیمات دینی؟
ــ نه خواندن، نه نوشتن، نه تعلیمات دینی.
ــ آخر چرا؟
ــ برای این که به من کسی چیزی نیاموخت، اما نادانتر از بقیه نیستم. اگر آنها هم باهوش باشند، میشوند مثل من، و اگر احمق باشند، هر چه یادشان بدهم فقط احمقترشان میکند...
آرمان
هر فضیلت و رذیلتی مدتی رایج میشود و سپس برمیافتد. زمانی زور بازو طرفدار داشت؛ چالاکی در ورزش نیز برای خود دورانی داشت. شجاعت گاه بیشتر و گاه کمتر مورد احترام است؛ هر چه رایجتر باشد کمتر به آن میبالند و کمتر تحسین میشود. اگر در گرایشهای انسانی دقیق شوید میبینید بعضی از آنها گویی دیر رایج شدهاند و به قرن دیگری تعلق دارند.
آرمان
کیست که بتواند به داشتن تجربه کافی ننازد؟ کسی که به تجربهاش نازیده، آیا هیچوقت گول نخورده؟ و بعد، آیا کسی پیدا میشود که بتواند وضعیت خودش را درست سبک و سنگین کند؟ حسابی که ما در مغزمان میکنیم کجا و حسابی که روی طومار در آن بالا نوشتهاند کجا. آیا ما سرنوشت را به دنبال خودمان میکشیم یا سرنوشت ما را؟ چه نقشههای عاقلانهای که نافرجام مانده است و خواهد ماند! و چه نقشههای دور از عقلی که موفق شده است و خواهد شد!
hadi reshadi
دوراندیشی همیشه هم خوب نتیجه نمیدهد، اما اگر ناکام شویم میتواند تسلی خاطر و توجیه خوبی باشد
hadi reshadi
ما میپنداریم سرنوشت را خودمان تعیین میکنیم در حالی که این سرنوشت است که همواره ما را به دنبال میکشد
hadi reshadi
ژاک: دوست ندارم از زندهها حرف بزنم، چون گاهی آدم از اینکه خوب و بدشان را گفته است خجالت میکشد؛ اگر خوبشان را بگویی شاید بد از آب دربیایند، اگر بدشان را بگویی شاید خوب از آب دربیایند.
ارباب: نه انقدر در مجیزگویی دست و دلباز باش و نه انقدر در انتقاد تلخ؛ همه چیز را همانطور که هست بگو.
hadi reshadi
خطر فقط متوجه کسانی است که حرف میزنند؛ و من ساکت میمانم.
hadi reshadi
من نمیدانم ضوابط اخلاقی چیست، فقط میدانم مقرراتی است که به نفع خودمان برای سایرین وضع میکنیم
hadi reshadi
حجم
۲۴۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۳۵۸ صفحه
حجم
۲۴۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۳۵۸ صفحه
قیمت:
۱۹۶,۰۰۰
۱۳۷,۲۰۰۳۰%
تومان