بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ناگاه برف باران | طاقچه
تصویر جلد کتاب ناگاه برف باران

بریده‌هایی از کتاب ناگاه برف باران

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۹از ۱۶۶ رأی
۴٫۹
(۱۶۶)
-گاهی ابله درست می‌گوید -اما فقط گاهی
هنرمند هنردوست
اندک زمانی بود که آمدی وَ من زِ خود به دَر شدم وَ تو بَرجایِ مَن ماندی آنک دَر من بهار شدی همه جای رُستَندی پیچیدی بُوی شُدیی مَشامِ جان آکندی
هنرمند هنردوست
آنطرف تر خدا بود آنطرف تر خنیاگری می‌خواند آنطرف تر مهتاب با آفتاب هم تراز * اینطرف تر اما هذیانِ فلسفیِ ایمان یا تقوا باری، اینطرف تر کویر پوشیده تر گویا. آری.
هنرمند هنردوست
یک حبه درد یک سبد هم شوکران آورده بود یک بغل زندگانی نیز هم زندگانی که نَه روزمرگی آورده بود
هنرمند هنردوست
من آنِ توام، صدای تو ام، نابِ توام وَ هوای توام، در هوای توام
هنرمند هنردوست
من آنِ توام؟ تو برای منی؟ یا تو منم؟
هنرمند هنردوست
اینجام تزکیه نفس بودَندی باشد که رستگار شُدمی
هنرمند هنردوست
ای داد، گاهی تارِ گیسویی بَر بسترم آید پدید همین یک مُشتی خاطره آرَد پَریش
هنرمند هنردوست
دست به دست می‌کند مَرا زندگی بینِ بود وُ نبود
هنرمند هنردوست
اینجا خدای بنشسته بر تختی که من نیز هم تکیه بر تکیه گاهی که من نیز هم او چوُ من من چو وِی با هم وُ در هم چه نیک است و نکویی‌ست فراچنگ چه نزدیک، چه پاک است وُ هویدا چه شیرین، چه شهلاست، خدا را
هنرمند هنردوست
دو نگاهی که بیامیزد ما را حس بود که نگاهی می‌کرد وَ درونی که حس می‌کرد نگاهی که نشد کلامی تا ... بیامیزد ما را در بی‌کلامی بود، حسرتِ آغازیدن را آغازی که تَه کشید ما را
هنرمند هنردوست
با ایشان در آمیخته تا دریابم دوست کیست دژخیم کِ باشد که دامنِ دوست بگیرمی
هنرمند هنردوست
دست به دست می‌کند مَرا زندگی بینِ بود وُ نبود
زهرا
مردمی بُز مردمی خوک مردمی هم، نیک می‌فهمند چرا؟
هنرمند هنردوست
جای خود وُ روان خود وُدرد خود وُ درمانِ خودمی
هنرمند هنردوست
-تا صبح بمان اینجا وَ من سالهاست اینجایم سگ مَصب سالها شب است اینجا * بعدِ سالیان دراز فهمیدم اینجا صبح ندارد
هنرمند هنردوست
-تا صبح بمان اینجا وَ من سالهاست اینجایم سگ مَصب سالها شب است اینجا
زهرا

حجم

۲۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۷۱ صفحه

حجم

۲۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۷۱ صفحه

قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
تومان