
بریدههایی از کتاب قیمت
۳٫۰
(۲)
به جایی میرسی که وحشت رو به چشم خودت میبینیـــنه از اون وحشتها که جیغ بکشی، بلکه اون ترسِ آرومآرومِ روزانه که بهش میگیم بلندپروازی، احتیاطکاری، و پولرویپولگذاشتن.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
هیچوقت تو این خونه عشقی بود؟ وقتی پدر به مادر احتیاج پیدا کرد، اون بالا آورد. وقتی تو به پدر محتاج شدی، اون خندید. موضوع غیرقابلتحمل این نیست که همهچیز فروریخت، بلکه این بود که تو این خونه هیچی نبود.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
(به ویکتور) چیزی که تو پشت کتابخونه دیدی معنیش این نبوده که عدالت و انصافی تو جهان نیست، پسر. معنیش اینه که تو این خونه عشقی وجود نداشته. وفا وجود نداشته. تو این خونه جز یه نظام مالی مشخص چیز دیگهای نبوده. اینه اون مسئلهٔ غیرقابلتحمل. تو هم چیزی رو که دیدی نیستونابود کردی.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
من دلم میخواست آزاد باشم که کاری رو بکنم. آیا معنیش اینه که زندگی تو رو ازت دزدیدهم؟ (فریاد میزند و به پا میخیزد.) تو خودت راهت رو انتخاب کردی، ویکتور! این اون چیزیه که باید بپذیری!
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
نمیخوام فضولی کنم، ولی فکر نمیکنم احتیاجی باشه بگم که اکثر خونوادهها دیوانهوار همدیگه رو دوست دارن، اما همچی که پدرومادر میمیرن یهدفعه این سؤال پیش میآد که کی چی گیرش میآد و باهم میشن عین سگوگربهـــ
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
علتش اینه که پیش از اینکه بفهمی قضیه چیه باید تصمیمت رو بگیری، ولی بههرحال نتیجه
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
علتش اینه که پیش از اینکه بفهمی قضیه چیه باید تصمیمت رو بگیری، ولی بههرحال نتیجه همونیه که رو پیشونیت نوشته.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
فکر میکنی آدمها همه از ترسه که دوسِت دارن. حتی اینکه تو هم دوستشون داریـــهمهچی علتش میشه ترس.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
به جایی میرسی که وحشت رو به چشم خودت میبینیـــنه از اون وحشتها که جیغ بکشی، بلکه اون ترسِ آرومآرومِ روزانه که بهش میگیم بلندپروازی، احتیاطکاری، و پولرویپولگذاشتن.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
نه اینکه بخوام توجیهش کنم. کار احمقانهای کردم، احتیاج نیست کسی بهم بگه. ولی آدمیزاد اینطوری بار میآد که به دیگران اعتماد کنه، مغزمون پر شده از این چرتوپرتهاـــکاریش نمیشه کرد، قضیه اینه.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
حجم
۱۳۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
حجم
۱۳۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
۴۵,۰۰۰۵۰%
تومان