این چشمهای نازنینِ خیس
که بیهیچ چشمداشتی
در چشمبرهمزدنی
دریا دریا شفقت
بر روحی به زانو درآمده
هبه میکنند،
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
ظهر
با زنبیلی از شور و بیتابی
و نوسانهای کوتاه عشق
و سبدی از کلمات سرخ و سبز
قلم و کاغذ آوردم
و نشستم زیر چنار حیاط
زیر نگاههای حسود توکا و فاخته و چکاوک و طوطی و حوری و مهناز و نرگس و تمام دختران شهر
برای نوشتن شعری دربارهٔ تو
که پدرم از پشت پنجره جیغ کشید: «آهای حیوون! داری چه غلطی میکنی اونجا؟ برو چندتا نون بگیر!»
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
این چشمهای نازنینِ خیس
که بیهیچ چشمداشتی
در چشمبرهمزدنی
دریا دریا شفقت
بر روحی به زانو درآمده
هبه میکنند،
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹