کشتن امید کار سختی است، فقط جرقهای از آن میتواند آتش راه بیندازد
Yasaman Mozhdehbakhsh
اما این دختر طوری بزرگ شده بود که به خیالات باطل و داستانهای خیالی و چیزهایی که غیرممکن به نظر میرسند باور داشته باشد.
Yasaman Mozhdehbakhsh
اژدهایان آبی کوچک نشسته بر شانهٔ فروشندگان و اژدهایان قهوهایرنگی که تنشان چرمین به نظر میرسید و روی گاریها قرار گرفته بودند خوشش آمده بود. این هیولاهای مینیاتوری با نفس آتشین خود سیب و گوشت میپختند، حبابهای شیشهای درست میکردند و به ماگهای سفالی حاوی شکلات داغ گرما میبخشیدند.
Yasaman Mozhdehbakhsh
البته اِوانجلین میدانست که زنگولهها نمیتوانند صحبت کنند؛ اما مادرش به او گفته بود آنها صاحب حس ششم هستند. به اِوانجلین میگفت همیشه برقشان بینداز، همیشه مراقب حرفهایی باش که جلوی آنها میزنی و همیشه به صدای زنگولههایی که وقتی نباید، به صدا درمیآیند گوش بده.
Yasaman Mozhdehbakhsh