کشتن امید کار سختی است، فقط جرقهای از آن میتواند آتش راه بیندازد
Yasaman Mozhdehbakhsh
اما این دختر طوری بزرگ شده بود که به خیالات باطل و داستانهای خیالی و چیزهایی که غیرممکن به نظر میرسند باور داشته باشد.
Yasaman Mozhdehbakhsh
اژدهایان آبی کوچک نشسته بر شانهٔ فروشندگان و اژدهایان قهوهایرنگی که تنشان چرمین به نظر میرسید و روی گاریها قرار گرفته بودند خوشش آمده بود. این هیولاهای مینیاتوری با نفس آتشین خود سیب و گوشت میپختند، حبابهای شیشهای درست میکردند و به ماگهای سفالی حاوی شکلات داغ گرما میبخشیدند.
Yasaman Mozhdehbakhsh
البته اِوانجلین میدانست که زنگولهها نمیتوانند صحبت کنند؛ اما مادرش به او گفته بود آنها صاحب حس ششم هستند. به اِوانجلین میگفت همیشه برقشان بینداز، همیشه مراقب حرفهایی باش که جلوی آنها میزنی و همیشه به صدای زنگولههایی که وقتی نباید، به صدا درمیآیند گوش بده.
Yasaman Mozhdehbakhsh
«لازم نیست از دل هر عشقی یه داستان بزرگ بیرون بیاد،
artemis
هیچ راحت نیست وقتی کس دیگری را برای عاشق شدن ندارید از عشق قدیمی خود کاملاً دلسرد شوید.
artemis
همیشه یهذره حقیقت لابهلای صفحات اون روزنامهها هست که دروغهاش رو حقیقت جلوه بده.
artemis
بد جلوه دادن کسی کار آسونیه؛
artemis
«ولی زندگی فراتر از صرفاً خوشحالیه،
artemis
«مفهوم درست و غلط، یه چیز ذهنیه.»
artemis
که هر داستان پتانسیل داشتن پایانهای بیشماری دارد.
artemis
پایان خوش گیر قهرمانان نمیآد.»
artemis