بریدههایی از کتاب زندگی جای دیگری است
۴٫۰
(۳۸)
معشوقهها میتوانند بیشمار باشند، اما مادر فقط یکی است.
Shirin Rassam
آیا دیدِ واقعبینانه نسبت به این دنیا، تصوری پوچ و توخالی نیست؟
ᶜʳᶻ
در این دنیای بیترحم، بین بدنهای زشت و زیبا فرق میگذارند (آیا این همان چشمهای بهشتی نبود؟)
ᶜʳᶻ
باید همیشه مست بود... مست از شراب، از شعر، از تقوی، از هر چه بخواهید...
armdamani
فکر میکنید گذشته برای این قابل تغییر نیست که دیگر گذشته و تمام شده؟ وای، نه. لباس گذشته از تافتهای هزار رنگ درست شده و هر بار که به طرفش برمیگردیم، آن را به رنگ دیگری میبینیم.
❤ محمد حسین ❤
وقتی مردی فوقالعاده راضی و خوشحال است، خواب مثل یک پاداش به سراغش میآید
rain_88
بله، این دیوانگی است. عشق یا دیوانگی است یا دیگر عشق نیست
Shirin Rassam
دانشجویان روی دیوارها مینوشتند رؤیا واقعیت دارد، اما به نظر میرسد که عکس آن درستتر باشد: این واقعیت است که رؤیاست
من
مادر شاعر هر وقت از خود میپرسید نطفه شاعر کجا بسته شد، فقط میتوانست سه امکان را در نظر بگیرد: شبی روی نیمکت یک فلکه، یا بعد از ظهری در آپارتمان یکی از دوستان پدر شاعر، و یا صبحی در گوشهای شاعرانه حوالی پراگ. پدر شاعر هر وقت همین سؤال را از خود میکرد، معمولاً به این نتیجه میرسید که نطفه شاعر در آپارتمان دوستش بسته شده؛ چون آن روز تمام کارها به هم ریخته بود.
مادر شاعر خوش نداشت به خانه دوست پدر شاعر برود و سر همین ماجرا هم دوبار قهر و آشتی کردند؛ در طول معاشقه قفل درِ آپارتمان همسایه صدا کرد، مادر شاعر ترسید، متوقف شدند و بعد کارشان با تشویش و دستپاچگی دو جانبهای به پایان رسید و پدر به وجود آمدن شاعر را نتیجه همین تشویش میدانست. برعکس، مادر شاعر، حتی یک ثانیه هم نمیخواست فکر کند که نطفه شاعر در یک آپارتمان قرضی بسته شده است. (در آنجا بینظمی خاص زندگی مجردی موج میزد و مادر با اکراه ملافه تخت به هم ریخته و پیژامه مچاله شدهای را نگاه میکرد که معلوم نبود مال کیست.) و در عین حال این امکان را هم رد میکرد که نطفه بچهاش روی نیمکت میدانگاه بسته شده باشد. جایی که که هیچ گاه راضی به معاشقه نشده بود مگر بر خلاف میلش و بدون هیچ لذتی؛
سیّد جواد
به زبان دیگر گفت که خانهاش در قدمهایش است، در راه رفتنش و در سفرهایش. گفت که خانهاش همانجایی است که افقهای ناشناخته به رویش باز میشوند
Shirin Rassam
در یکی از شعرهایش، عشاق چنان یکدیگر را در آغوش میگیرند که یکی وارد دیگری میشود و شخصیت واحدی را تشکیل میدهند، شخصیتی که قادر به حرکت نیست و به آرامی به صورت جسمی جامد درمیآید؛ جسمی که تا ابد از گذر زمان تأثیر نمیپذیرد.
Shirin Rassam
به خودش گفت آدم نمیتواند کاملاً خودش باشد، مگر زمانی که کاملاً در میان دیگران باشد.
❤ محمد حسین ❤
چیزی که در اولین هفته عشق یارومیل و آن دانشجو به این دنیا آمد، خود او بود؛ فهمید که بالغ است، زیباست، باهوش است و باذوق؛ فهمید که آن دختر جوان عینکی او را دوست دارد.
❤ محمد حسین ❤
ماجراهای بزرگ ملتها نمیتواند باعث فراموش شدن ماجراهای کوچک دلها بشود؛
کتابخوان🤓
مادر به عنوان اعتراض، یاد گرفت از دنیای پر احساس موسیقی و کتاب لذت ببرد.
Hanna Ra
با تشکر و قدردانی از
آقای فیلیپ خدابنده
که مرا در ترجمه این کتاب یاری دادند
و از هیچ کمکی دریغ نکردند؛
سیّد جواد
مادر به او گفت: «میخواهم تو بدانی که زندگی من خیلی به دور از عشق است» و حتی یک دفعه تا اینجا پیش رفت که به او بگوید: «به عنوان مادر، من خوشبختم، اما مادر فقط مادر نیست، زن هم هست.»
کتابخوان🤓
کودکی واقعی هیچچیز بهشتی ندارد و آنقدرها هم لطیف نیست.
لطافت در لحظهای متولد میشود که ما به آستانه سن عقل پرتاب شدهایم و با دلهره متوجه آن مزایایی از کودکی میشویم که وقتی خودمان بچه بودیم نمیفهمیدیم.
لطافت، ترسی است که در سن عقل به ما القاء میشود.
لطافت، اقدام به ایجاد فضایی مصنوعی است، فضایی که در آن باید با دیگری مثل بچه رفتار کرد.
لطافت، ترس از عاقبت عشق جسمانی نیز هست؛ کوششی است برای نجات عشق از دنیای بزرگسالان، دنیایی که فریبنده و اجبارآمیز و سنگین شده از تن و مسئولیت است؛ لطافت، کوششی است برای نگریستن به زن به مثابه یک کودک.
شراره
معمولاً وقتی چیز غیر قابل تغییری در شرف وقوع است، آدم سیر وقایع را سریعتر میکند (شاید به این خاطر که نشان بدهیم حداقل یک دخالتی در این جریان داریم).
❤ محمد حسین ❤
«اینکه دنیا آزاد نیست، به اندازه اینکه آدمها آزادیشان را فراموش کردهاند بد نیست»
✿tanin
در طول رودخانه راه میرفت، لحظهای چشمهایش را میبست و از خود میپرسید آیا هنگامی که چشمهایش را میبندد، رودخانه وجود دارد. مسلماً هر بار که چشمهایش را باز میکرد، رودخانه باز هم مثل گذشته جریان داشت، اما از همه عجیبتر این بود که یارومیل دلیلی نمیدید که وقتی چشمهایش را میبندد، رودخانه حتماً وجود داشته باشد. این موضوع به نظرش فوقالعاده جالب آمد.
شلاله
عشق مادرانه مُهری بر پیشانی پسرها میزند که باعث رانده شدن رفقا میشود.
صیاد
مامان، من به این سنگریزه لگد زدم و الان آنقدر دلم برایش سوخته که میخواهم نازش کنم، و واقعاً دولا شد تا سنگ را نوازش کند.
Shirin Rassam
عشق در ورای قبر هم وجود دارد.
Shirin Rassam
دوست داشتن یک آدم جذاب و کامل و باظرافت کار مشکلی نیست: چنین عشقی چیزی نیست جز عکسالعمل ناچیزی که خود به خود در مقابل زیبایی ـ که خود اتفاقی است ـ پدیدار میشود. اما عشق واقعی، دقیقاً میخواهد از موجودی ناکامل محبوبی را بیافریند که بیشتر وجودی انسانی است تا وجودی ناکامل.
شراره
فکر میکنید گذشته برای این قابل تغییر نیست که دیگر گذشته و تمام شده؟ وای، نه. لباس گذشته از تافتهای هزار رنگ درست شده و هر بار که به طرفش برمیگردیم، آن را به رنگ دیگری میبینیم.
sarvenaz
درست وقتی که فکر میکردند آبها از آسیاب افتاده است، تاریخ که خودش را به خواب زده بود، ناگهان از جلدش بیرون میپرید و همهچیز را تحتالشعاع سایه بلندش قرار میداد.
Hanna Ra
نداشتن پدر و مادر اولین شرط آزادی است.
پویا پانا
آیا در دنیایی زندگی نمیکنیم که در آن مردهای بدون سر، فقط این را میدانند که خواهان قسمتی از زن سَر بریدهاند؟ آیا دیدِ واقعبینانه نسبت به این دنیا، تصوری پوچ و توخالی نیست؟
ا.م
وقتی زنی بطور کامل با بدنش زندگی نکند، آن بدن برایش به صورت دشمن درمیآید.
Maryam
حجم
۲۷۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۳۸ صفحه
حجم
۲۷۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۳۸ صفحه
قیمت:
۱۲۱,۰۰۰
۸۴,۷۰۰۳۰%
تومان