بریدههایی از کتاب دوستش داشتم
۳٫۳
(۱۲۵)
مادربزرگام همیشه میگفت دستپخت خوب بهترین راه نگهداشتن یک مرد است. من مطمئناً خیلی از مرحله پرتم مامان بزرگ، خیلی پرت. اول اینکه، من آشپزی بلد نیستم، و بعد اینکه هیچوقت نخواستم کسی را نگه دارم.
haniyh
«همه همیشه از غم کسانی که ترک میشوند حرف میزنند اما تا به حال به درد و رنج کسانی که میروند، فکر کردهای؟»
(:Ne´gar:)
چقدر طول میکشد تا عطر کسی که دوست داریم را از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستاش نداشته باشیم؟
maedeh
راحت باش، یک دل سیر گریه کن. بعد اشکهایت را خشک کن، دستمالات را کنار بگذار، به هیکل بزرگ ماتم زدهات تکانی بده و صفحهٔ جدیدی را باز کن. به چیز دیگری فکر کن. راه بیفت و همهچیز را از نو شروع کن.
شقایق.م
چقدر طول میکشد تا عطر کسی که دوست داریم را از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستاش نداشته باشیم؟
Hossein shiravand
این زندگی چه شوخیهای بدی دارد...
Aisan
بالاخره گفتم: "اما میدانی که دوستت دارم، میدانی مگر نه؟"
دور شد و در آستانهٔ در برگشت. به من خیره شد و سرش را به نشانهٔ تأسف تکان داد.
helya.B
به خودم گفتم، راحت باش، یک دل سیر گریه کن. بعد اشکهایت را خشک کن، دستمالات را کنار بگذار، به هیکل بزرگ ماتم زدهات تکانی بده و صفحهٔ جدیدی را باز کن. به چیز دیگری فکر کن. راه بیفت و همهچیز را از نو شروع کن.
نگار
عاشق مردی هستی و از او دو بچه داری و یک صبح زمستانی میفهمی که تو را ترک کرده چون عاشق کس دیگری است. میگوید متاسف است، میگوید اشتباه کرده.
درست مثل موقعی که شمارهای را اشتباه میگیریم: «ببخشید، اشتباه گرفتم.»
خواهش میکنم، اشکالی ندارد...
همهچیز مثل حباب است.
همتا
«عاشق این زن بودم. عاشق ماتیلد بودم. عاشق صدایاش، روحاش، خندههایش، دیدگاهاش نسبت به دنیا... بیخیالی که مثل تمام آدمهای دنیادیده داشت. عاشق خندههایاش بودم، کنجکاویاش، خویشتنداریاش، ستون فقراتاش، گودی کمرش، سکوتاش، لطافتاش و ... همهچیزش. همهچیز... همهچیز. آرزو میکردم که ای کاش نتواند بدون من زندگی کند.
دختری به نام عشق!
آرزو میکردم که ای کاش میتوانستم سرم را از تنام جدا کنم و روی زمین جلوی خودم بگذارم و با لگد به دورترین جای ممکن پرتاش کنم.
آنقدر دور که دیگر کسی نتواند پیدایش کند.
همتا
چقدر طول میکشد تا عطر کسی که دوست داریم را از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستاش نداشته باشیم؟
یك رهگذر
«اما تو هنوز جوانی...»
«نه، من پیرم، احساس پیری میکنم. خیلی خستهام. حس میکنم خیلی محافظهکار شدهام. دیگر به تمام زندگیام از چشمیِ در نگاه میکنم. دیگر در را روی هرکسی باز نمیکنم. " برو عقب بگذار دستات را ببینم. خوب است، حالا آن یکی دست. کفشهایت را پاک کن. جلوی در بمان. از جایات جُم نخور.»
shakiba
فکر میکردم ولم کردهاند.
جالب است که چطور اصطلاحها فقط یک اصطلاح نیستند. مثلاً باید ترس واقعی را تجربه کرده باشی تا معنای «عرق سرد» را بفهمی، یا خیلی دلهره داشته باشی تا «دلشوره داشتن» برایات معنا پیدا کند، درست است؟
«ول کردن» هم همینگونه است. چه اصطلاح بینقصی. چه کسی آن را ساخته؟
n re
افسوسها، پشیمانی، جداییها، سازشهایی که جای زخماش خوب نمیشود... هیچوقت التیام نمییابد. هیچوقت! حتی آن دنیا
Hadis🦋
«مردمی را دیدهام که کمی رنج میکشند، فقط یکم، نه آنقدر زیاد، فقط آنقدری که تمام زندگیشان را نابود کند...
آبـــــان🍊
هنوز میتوانم تماس دلپذیر دستاش را روی گردنام احساس کنم؛ صدایش، گرمایش، بوی تناش، همه همانجاست.
همه همانجاست... گوشهای از ذهنام...
فقط کافیست به آن فکر کنم.
Qeziii
به خودم گفتم، راحت باش، یک دل سیر گریه کن. بعد اشکهایت را خشک کن، دستمالات را کنار بگذار، به هیکل بزرگ ماتم زدهات تکانی بده و صفحهٔ جدیدی را باز کن. به چیز دیگری فکر کن. راه بیفت و همهچیز را از نو شروع کن.
نسیم نیک
زندگی حتی وقتی انکارش کنی، حتی وقتی به آن بیاعتنایی کنی، حتی وقتی حاضر به پذیرفتناش نباشی، باز هم از تو قویتر است. قویتر از هرچیزی.
آدمها از اردوگاههای اجباری برمیگشتند و بچهدار میشدند. مردان و زنانی که شکنجه شده بودند، که مرگ عزیزانشان را دیده بودند و خانههایشان با خاکستر یکی شده بود. به خانه برمیگشتند و دنبال اتوبوس میدویدند، دربارهٔ آبوهوا حرف میزدند و دخترانشان را عروس میکردند. باورکردنی نیست، اما زندگی همین است. زندگی از هر چیزی قویتر است؛
Hosein Ald
چه کسی مهمتر از ما. ما مهمترین مناسبت دنیا هستیم.
n re
زندگی حتی وقتی انکارش کنی، حتی وقتی به آن بیاعتنایی کنی، حتی وقتی حاضر به پذیرفتناش نباشی، باز هم از تو قویتر است. قویتر از هرچیزی.
Aisan
چقدر طول میکشد تا عطر کسی که دوست داریم را از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستاش نداشته باشیم؟
آبـــــان🍊
«تابهحال صدایی درونات نشنیدی که هر از چند گاهی تلنگری بزند و یادآوری کند که کسی واقعاً دوستات نداشته؟»
«نه.»
«نه؟»
«نه.»
«قبول، پس حتماً من اشتباه کردم...»
(:Ne´gar:)
آرزو میکردم که ای کاش نتواند بدون من زندگی کند.
همتا
«حق اشتباه کردن. یک جملهٔ کوتاه است، یک اصطلاح کوتاه؛ اما چه کسی این حق را به ما میدهد؟
«چه کسی غیر از خودمان؟»
🦋ح. الف
چقدر طول میکشد تا عطر کسی که دوست داریم را از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستاش نداشته باشیم؟
کاش کسی یک ساعت شنی به من میداد.
n re
بعضی موقعها، زندگی فوقالعاده است...
n re
هیچوقت نمیتوانستم درک کنم که کسی از ترس ضعیف جلوه کردن، احساساتاش را بروز ندهد. در خانهٔ من، بوسه و نوازش مثل نفس کشیدن است.
Niloufar
پول نمیتواند همهچیز را بخرد؛ یا هر ضرری را جبران کند.
نسیم نیک
«نه، کلوئه عزیزم، باور کردنی است... خیلی هم باور کردنی است. زندگی همین است. تقریباً زندگی همه همین است. ما عشقبازی میکنیم، قول و قرار میگذاریم و ترسها و بزدلیهایمان را مثل حیوان خانگی نزدیک خودمان نگه میداریم. افسوس و صد افسوس... بعضیها شجاعاند و بعضیها با همهچیز کنار میآیند و چه چیزی راحتتر از کنار آمدن... آن بطری را بده به من.»
shakiba
حجم
۱۲۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۴۱ صفحه
حجم
۱۲۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۴۱ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۷۰%
تومان