بریدههایی از کتاب فعلا خوبم
۴٫۶
(۲۷۵)
هنرپیشههای هالیوود حاضر بودند آدم بکشند تا لبخندی مثل لبخند مادرم داشته باشند
◉『𝑯𝒊𝒗𝒂』◉
میدانید چه حالی دارد که توی شب بدوید، در حالی که بچهای توی بغلتان است که گریه میکند، اما نمیتواند گریه کند چون نمیتواند نفس بکشد، و میدوید و میدوید و نمیدانید این عرق شماست یا او و او وحشتزده به شما خیره شده و به شما باور دارد، اما شما به خودتان باور ندارید
مهدی
«پیر شدن هیچ لذتی نداره مگه اینکه تا اون موقع کمی خوش گذرونده باشی.»
Marie Rostami
میدانید بستنی پرتقالی در یک روز پاییزی آفتابی، وقتی شکمتان پر از جوجهکباب است و مادرتان دارد مثل قدیم میخندد و نگاه که میکنید میبینید پدرتان بعد از مدتهای طولانی طولانی طولانی دستش را گرفته چه حالی دارد؟
farez
هنرپیشههای هالیوود حاضر بودند آدم بکشند تا لبخندی مثل لبخند مادرم داشته باشند، دروغ نمیگویم.
آلوین (هاجیك) ツ
پرنده داشت سقوط میکرد و توی دنیا هیچ کس و هیچ چیز اهمیتی به این موضوع نمیداد.
این ترسناکترین تصویری بود که تا حالا دیده بودم.
و زیباترین.
farez
هنر میتواند کاری کند که اطرافتان را فراموش کنید.
esmat
هوا گرمتر از آن است که
Nika
میبینید وقتی حالتان خوب است چطور هیچی درست پیش نمیرود؟
آلوین (هاجیك) ツ
لوییس میگوید: «اگر فقط بچهها از کتابی لذت ببرند، معلوم است که کتاب بدی است.» دبلیو، اچ اودن تأکید میکند: «کتابهای خوبی وجود دارند که تنها برای بزرگسالان هستند، اما کتابهای خوبی که تنها برای کودکان باشند نه.» فکر میکنم حق با آنهاست. بالاخره کتابی که با بچههای کمسن ارتباط برقرار کند، با بزرگسالانی هم که زمانی در همان سن و سال بودند، ارتباط برقرار میکند.
elham
یادتان هست بهتان گفتم وقتی همهچیز خوب پیش میرود، معمولاً معنیاش این است که اتفاق بدی خواهد افتاد؟ حقیقت دارد. از مرغ دریایی پشتسیاه بپرسید.
مهدی
اما روز نامناسبی را انتخاب کردم. چون روز مناسبی وجود ندارد.
melik
هیچکس از ویتنام برنمیگرده. نه.
Johnny
گاهی، هنر میتواند کاری کند که اطرافتان را فراموش کنید. هنر همچین کاری میکند.
رها
«پیر شدن هیچ لذتی نداره مگه اینکه تا اون موقع کمی خوش گذرونده باشی.»
Book
یادتان هست بهتان گفتم وقتی همهچیز خوب پیش میرود، معمولاً معنیاش این است که اتفاق بدی خواهد افتاد؟ حقیقت دارد.
mahan
ـ نباید رو چیزی حساب کنی. دنیا این شکلیه دیگه. خودت رو مسخره کردی اگه روی چیزی حساب کنی.
♡
(آمارها در این مورد خیلی خوب نبودند، اما اگر یادتان باشد، آمار هیچ معنایی ندارد.)
Elahehmaleki
هنرپیشههای هالیوود حاضر بودند آدم بکشند تا لبخندی مثل لبخند مادرم داشته باشند،
Abolfazl
کاغذ و مدادها را گذاشتم همانجا. حواصیل برفی را هم گذاشتم همانجا. تا ابد در لحظهٔ پیش از شلیک میماند، لحظهای که خبر نداشت از راه میرسد.
نمیدانست چقدر خوشبخت است که خبر ندارد.
ka'mya'b
هیچکس حرف نمیزد چون همه میخواستیم فریاد بزنیم.
آترین🍃
«اصول اولیهٔ علم فیزیک اینه؛ دو چیز نمیتونن در یک زمان، یک مکان رو اشغال کنن. متوجه شدی؟»
گفتم: «فکر کنم.»
ـ میفهمی معنی این قانون چیه؟
سرم را به نشانهٔ نه تکان دادم.
ـ داگ سوییتک، معنیش اینه که تو این کلاس، تو برادرت نیستی.
♡
گاهی، هنر میتواند کاری کند که اطرافتان را فراموش کنید. هنر همچین کاری میکند.
novelist
ـ نباید رو چیزی حساب کنی. دنیا این شکلیه دیگه. خودت رو مسخره کردی اگه روی چیزی حساب کنی.
peace hug :)
سوار ماشین بوگندو شدیم و روشنش کرد و گفت مگر همیشه نمیخواستم یک خالکوبی مثل خالکوبی لوکاس داشته باشم؟ نمیخواستم؟ سرم را از ترس تکان دادم. که رسیدیم به جای تاریکی و از ماشین پیاده شدیم و گفتم میخواهم بروم خانه، اما او با چشمهای مستش نگاهم کرد و گفت بهتر است بروم تو، و من هم رفتم. که نشستم روی مبلی و پدرم با مردی حرف زد و خندیدند و پدرم چشمهایم را با دست بوگندویش بست، چون این یک هدیه بود و چیزی را انتخاب کرده بود که واقعاً غافلگیرم میکرد و آن مرد چاق و چسبناک رویم خم شد و میتوانستم حسش کنم و بویش کنم که نزدیک شد و پیراهنم را بالا زد. که شروع شد و گفتم دردم میگیرد و پدرم همانطور که دستش روی چشمهایم بود مرا سر جایم نگه داشت و گفت اگر به فکر خودم هستم بهتر است تکان نخورم، این بود که تکان نخوردم، با اینکه همان وقت هم داشتم گریه میکردم. که کار بعد از مدتی طولانی تمام شد و توی آیینه را نگاه کردم و نواری را دیدم که هر دو طرفش نقش گل بود و چیزی رویش نوشته شده بود که نمیتوانستم بخوانم، این بود که مرد چاق و چسبناک آن را برایم خواند: بچهننه.
morteza. p
از این شهر مسخره متنفرم.
mohsen italy
میدانید، اینکه مردم با هم گل و گیاه بکارند خیلی کار پرمعنایی است.
نگار
چرا وقتی اینطور حالتان خوب است، همیشه اتفاقی میافتد و همهاش را خراب میکند؟ چرا؟
Mona
یکی از آن روزهایی که هوا گرمتر از آن است که آسمان آبی باشد و تنها چیزی که از دستش برمیآید مه سفید گرم است.
♡
حس کردم دستم سعی میکند دنبال راهی برای انجام این کار بگردد. اما مثل وقتی که میخواستم پرهای پرنده را بکشم، انگار انگشتهایم در جهتی که باید، حرکت نمیکردند.
♡
حجم
۷۴۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۴۶۶ صفحه
حجم
۷۴۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۴۶۶ صفحه
قیمت:
۱۱۸,۰۰۰
تومان