خیال میکردم به طناب اعتماد دارم تا آنکه مسئلهام شد آیا تابِ تحملِ من را دارد یا نه. حالا مسئلهام است، و میبینم اعتماد نداشتهام.
Arezoo Ghandchi
موقعی که در جانت هیچچیزِ هیچچیزی غیر از خروشِ مددخواهی نباشد شاید اصلاً آن موقعی باشد که خدا نتواند مددی به تو برساند: مثلِ آن آدمِ در حالِ غرق شدنی که برای او مددی نیست چون بهتداوم هرچه و هرکه را دمِ دستش میرسد چنگ میزند و دودستی میگیرد و فرومیکشد. یحتمل فریادهای مکررِ خودِ تو گوشَت را به صدایی که امیدِ شنیدنش را داشتهای کر میکند.
Arezoo Ghandchi
چراکه هیچچیز در سوگ ممکن نیست «تکانی از جایش نخورد.» آدم مدام از پسِ مرحلهای برمیآید به همان مرحله. دوّار و دوّار. همهچیز در تکرار.
Arezoo Ghandchi