بریدههایی از کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده
۴٫۲
(۹۹)
(هری و لیلی دستانشان را روی چرخ دستی آلبوس می گذارند، جینی هم به آنها می
پیوندد، خانوادگی به سرعت به سوی سکو میدوند.)
آنه
هری: و در مورد اسکورپیوس... اون تو رو تشویق کرد که برید؟
آلبوس: اسکورپیوس؟ نه.
(هری به آلبوس نگاه میکند، سعی میکند احساسات او را ببیند، بهسختی میاندیشد.)
هری: ازت میخوام که از اسکورپیوس مالفوی فاصله بگیری.
آلبوس: چی؟ اسکورپیوس؟
هری: من نمیدونم که اولش چطور با هم دوست شدین، اما این اتفاق افتاده و حالا... ازت میخوام که...
امیر کریمی
اسکورپیوس: آلبوس، هر بلایی که اون سرم آورد، نمیتونیم بهش اجازه بدیم که...
دلفی: کرشیو!
اسکورپیوس از درد نعره میکشد.
بمب کتاب
اسکورپیوس مالفوی که در خانوادهای اصیل ولی ملعون بزرگ شده و سعی کرده رفتاری متفاوت داشته باشد اما تنهایی وحشتناک و شایعات او را همیشه آزار میدهد. در دنیایی موازی قدرتمند و ملقب به شاه عقرب است ولی در دنیای واقعی هیچ کس نیست و شایعاتی دردناک در جامعه پشت سر او و پدرش بیان میشود.
امیر کریمی
هری، تو این جهان آشفته و احساسی هیچوقت یه پاسخ کامل و دقیق وجود نداره. کمال از دسترس انسانها خارجه، از دسترس جادو هم همینطور. در هر درخشش لحظههای شادی، قطرهای زهر وجود داره: با دانستن این حقیقت که درد و سختی دوباره به سراغمون میاد، با کسانی که عاشقشون هستی صادق باش، درد و غمت رو با اونها شریک شو. درد و رنج همونقدر برای انسانها لازمه که نفس کشیدن برای اونها حیاتیه.
Minoose
(اسنیپ به اسکورپیوس مینگرد.)
- آروم باش اسکورپیوس. دمنتورها ممکنه کور باشن اما میتونن احساس ترس تو رو حس کنن.
(اسکورپیوس به اسنیپ نگاه میکند.)
اسکورپیوس: همین الان اونا روح رون و هرمیون رو مکیدن.
امیر کریمی
اسکورپیوس: مشکلی نیست. سلام.
آلبوس: من آلبوسم. آل. اسمم آلبوسه ...
اسکورپیوس: سلام اسکورپیوس. منظورم اینه که من اسکورپیوس هستم. تو آلبوس هستی. من اسکورپیوس هستم و شما باید...
بمب کتاب
آلبوس: و چرا من اینقدر اصرار کردم تا این کارو انجام بدم؟ برای سدریک؟ واقعاً؟ نه. من باید چیزی رو اثبات میکردم. پدرم حق داره، اون برای ماجراجوییهاش داوطلب نشده بود. من، این همش تقصیر منه... اگر به خاطر تو نبود همه چیز میتونست تاریک بشه.
اسکورپیوس: اما این اتفاق نیفتاد و تو باید همونقدر از خودت متشکر باشی که از من تشکر کردی. زمانی که دمنتورها اونجا بودن، درست در ذهنم، سوروس اسنیپ بهم گفت که به تو فکر کنم.
امیر کریمی
سدریک دیگوری که شخصیتی معمولی در داستانهای قبلی و شخصیتی کلیدی در این ماجرا بود و در داستان تا حدی همه راهها به او ختم میشد. پدرش ایموس عاشق او بود اما کشته شدن سدریک به دست لرد سیاه کلیدی مهم برای داستان بود و نجاتش به هیچوجه میسر نشد چرا که در همه جهانهای موازی سرانجام دیر یا زود او میمرد. به نحوی که سرنوشت جهانها با رفتارهای او تغییر میکرد اما سرنوشت سدریک که به مرگ ختم میشد، ثابت بود.
امیر کریمی
پسرم... پسرم بهترین اتفاق زندگیم بود. حق با شماست، این یه بیعدالتی بود. یه بیعدالتی محض. اگه شما تو این قضیه مطمئن و جدی هستین...
آتنا محمدی
هری: اونا آدمای فوقالعاده خوبی بودن که عیبهای بزرگی هم داشتن و خوب میدونی که همین عیبها هستن که همیشه باعث میشن آدمهای بزرگ حتی بزرگتر از قبل بشن.
آیناز ر
- سعی کن نمیری، پیرمرد.
هری: ما همسن هستیم دراکو.
دراکو: من بهتر موندم.
=o
آلبوس: ما کاملاً مطمئنیم.
ایموس: این میتونه خطرناک باشه.
آلبوس: میدونیم.
اسکورپیوس: میدونیم؟
G.H.M
(هری در وضعیت وحشتناکی است. متحیر است که منظور از آن رؤیا دقیقاً چه بوده است.)
جینی: هری؟ هری؟ چی شده؟ داشتی فریاد میزدی...
هری: تموم نمیشن، اون کابوسها رو میگم.
کاربر ۵۲۰۷۲۰۱
هری: نمیخوام بهت صدمه بزنم دراکو.
دراکو: چه جالب، چون من میخوام بهت صدمه بزنم.
=o
تو میتونی با آل روراست باشی هری... اون به همین نیاز داره.
هری: من فقط دوست داشتم اون یهکم بیشتر شبیه جیمز یا لیلی بود.
جینی (به خشکی): آره، شاید نباید اونقدرها هم روراست باشی.
G.H.M
جینی استخونی و لاغر.
جینی: ادب رو رعایت کن رونالد ویزلی، وگرنه به مامان میگم.
رون: نمیگی.
G.H.M
هرمیون: اگر بخشی از ولدمورت زنده مونده، در هر شکلی که باشه، ما باید آماده بشیم و اینکه من میترسم.
جینی: منم همینطور.
رون: هیچی منو نمیترسونه به غیر از مامان.
G.H.M
هری (به نرمی): کدوم گوری رفته بودی آلبوس؟
G.H.M
«حقیقت چیز زیبا و در عین حال وحشتناکیه، پس باید وقتی باهاش سر و کار داریم حسابی حواس جمع باشیم.»
ali karimi fare
جینی: من فقط سه دقیقه شما رو تو این اتاق تنها گذاشتم!
(به خرابکاریهای موجود در آشپزخانه نگاه میکند. صندلیهایی را که در هوا معلق ماندهاند، میبیند. با چوبدستی به صندلیها اشاره میدهد تا به زمین برگردند.)
- (با لحنی بسیار خشک) من نبودم چکار کردید؟
=o
گاهی اوقات بهای کارها رو باید متحمل شد.
=o
تو میتونی با آل روراست باشی هری... اون به همین نیاز داره.
هری: من فقط دوست داشتم اون یهکم بیشتر شبیه جیمز یا لیلی بود.
جینی (به خشکی): آره، شاید نباید اونقدرها هم روراست باشی.
G.H.M
دامبلدور: اونایی که عاشقشون هستیم هیچوقت در حقیقت ما رو تنها نمیذارن، هری. چیزهایی وجود داره که مرگ نمیتونه از بین ببره. نقاشی... و خاطرات... و عشق.
G.H.M
دراکو: من نمیخواستم در مورد سلامتش خطر کنم، گفتم که برام هیچ اهمیتی نداره که خاندان مالفوی با مرگ من منقرض بشه، اهمیتی نداره که پدرم چی بگه. اما آستوریا، اون برای ادامه یافتن نام خانواده مالفوی یه بچه نمیخواست، برای ادامه یافتن خون اصیل خاندانمون یا برای افتخارو شرفش یه بچه نمیخواست، اون برای خودمون بود که یه بچه میخواست.
G.H.M
- میدونی بعد از اینکه تالار اسرار رو باز کردم، بعد از اینکه ولدمورت تونست منو به وسیله اون دفترچه خاطرات وحشتناک جادو کنه و نزدیک بود همه چیز رو نابود کنم...
هری: یادم میاد.
جینی: بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شدم، همه منو نادیده میگرفتن، ازم فاصله میگرفتن؛ به غیر از یه نفر، پسری که همه چیز داشت، کسی که اومد به اتاق استراحت عمومی گریفیندور و منو به چالش یه کارتبازی انفجاری جادویی دعوت کرد.
مردم فکر میکنن هرچیزی که میخوان رو در مورد تو میدونن، اما بهترین قسمت ویژگیهای تو، که همیشه اینطور بوده و بهشکلی کاملاً قهرمانانه بوده رو نمیشناسن. منظورم اینه که بعد از اینکه این جریانات تموم شد فقط یادت باشه که برخی اوقات آدمها مخصوصاً بچهها فقط یه نفر رو میخوان که باهاش کارتبازی انفجاری جادویی، بازی کنن.
G.H.M
پروفسور مکگونگال: خیلی خب، صلح اون چیزیه که قطعاً منم میتونم بهش کمک کنم.
(با چوبدستیاش ضربهای میزند.)
- (آهی میکشد) رسماً قسم میخورم که کار بدی انجام بدم.
(نقشه به حرکت در میآید.)
- خب، اونا با هم هستن.
دراکو: تو دستشویی دخترا تو طبقه اول؟ آخه اونا دارن اونجا چه غلطی میکنن؟
کاربر ۲۲۶۱۶۱۱
اسلیترین، گریفیندور، هر برچسبی که به تو بچسبه، من میدونم... من میدونم... که اون قلبی که تو سینه داری قلب مهربونیه... آره، چه اینو دوست داشته باشی، چه دوست نداشته باشی، تو این راهی که تو هستی تبدیل به یه جادوگر معرکه میشی.
آل
hadi hadi
اسلیترین، گریفیندور، هر برچسبی که به تو بچسبه، من میدونم... من میدونم... که اون قلبی که تو سینه داری قلب مهربونیه... آره، چه اینو دوست داشته باشی، چه دوست نداشته باشی، تو این راهی که تو هستی تبدیل به یه جادوگر معرکه میشی.
hadi hadi
تو دنیای من نمرده. اون گفت تو شجاعترین مردی هستی که تا حالا به چشم دیده. اون میدونست، اون رازت رو میدونست، میدونست برای دامبلدور چه کارها کردی و به همین خاطر تو رو شدیداً تحسین میکرد. تنها دلیلی که اسم پسرش رو، که دوست صمیمی من میشه، از اسم شما دو نفر الهام گرفت همین بود. آلبوس سوروس پاتر.
Urania
حجم
۲۰۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۲۰۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
قیمت:
۷۲,۰۰۰
تومان