همیشه بهطریقی درمورد ظاهرم بیتفاوت بودم. هرگز زیبایی خاصی نداشتم، نه از آن زیباییهایی که کسی با دیدنم من را روی جلد مجلات تصور کند، اما در گذشته موفق شده بودم دل یکیدو نفر را ببرم.
کلوچه ₍ᐢ. .ᐢ₎
البته زندگی زناشویی هرگز در مسیری که تصور میکنی پیش نخواهد
AS4438
روزی روزگاری بود وِیل نامی
که همه گمان میکردند هست مردنی
اما نشست او به کمین
همه را کشید تا زیرزمین
یکییکی کشتشون
ناله و اشکشون کرد روون.
faeze
همه میتوانند با تغییراتی جزئی کنار بیایند. بعد تغییری دیگر و کمی بزرگتر رخ میدهد، اما هنوز هم بهسادگی میتوانی با آن کنار بیایی. در واقع برایت هیچ مشکلی ایجاد نمیکند. بعد تغییری دیگر و کنار آمدنی دیگر و این روند آنقدر ادامه دارد که تا چشم بر هم بزنی، زندگیای را میگذرانی که از هر نظر باید برایت غریبه باشد، اما در آن احساس آرامش و عادی بودن داری. زندگیات به زندگی یک غریبه تبدیل شده، اما تو را ذرهای آزار نمیدهد.
کلوچه ₍ᐢ. .ᐢ₎
آن شب حتی به نظر میرسید که پرندگان هم چند ساعت از مأموریت خودکشی خود دست کشیدهاند.
کلوچه ₍ᐢ. .ᐢ₎
من چندان به این آرامش اعتماد نداشتم. احساس نمیکردم رنگینکمانی بعد از طوفان پدیدار شده باشد. آنقدر طوفانهای زیادی را پشت سر گذاشته بودم که میتوانستم تفاوتشان را تشخیص دهم. بیشتر شبیه به آرامش پیش از طوفان بود. آرام اما پر از نشانههای آشوبی که تنها چند لحظه فاصله داشت. اینجور چیزها، به این سادگی از میان نمیرفتند. اینجور چیزها فقط منتظر میماندند.
کلوچه ₍ᐢ. .ᐢ₎
«همه چی درست میشه به کمک خورشید و ماه، اما مامانی پیشته تا آخر راه.»
کلوچه ₍ᐢ. .ᐢ₎