
بریدههایی از کتاب مدرسه جاسوسی؛ جلد دهم
۴٫۳
(۲۶)
خیلی بد است که زندگیات از کابوسهایت بدتر باشد.
kavion
جملهش درواقع اینه: اگه حرف قشنگی برای گفتن نداری، اصلاً چیزی نگو.
احسان انصاری نیا
به نفعته که مدام در حال حرکت باشی. ضربه زدن به یک هدف متحرک سختتر از هدف ساکنه.»
احسان انصاری نیا
اگر فیلمهای جاسوسی را دیده باشید، اغلبشان صحنهای دارد که شخصی شجاعانه در برابر شکنجه مقاومت میکند و با وجود درد فراوان اصلاً حاضر نمیشود اطلاعات را فاش کند.
این بهندرت در زندگی واقعی اتفاق میافتد.
احسان انصاری نیا
سایرس اعلام کرد: «قانون اول هر مأموریتی اینه. اگه حرف سازندهای برای گفتن ندارین، دهنتون رو بسته نگه دارین.
احسان انصاری نیا
هیچکس تنهایی این کار رو نمیکنه، چون کار مزخرفیه، گروهی انجامش میدن. درسته که همچنان کار مزخرفیه، ولی مخالفت با کاری که یهعالمه آدم دارن انجامش میدن، سختتره.»
احسان انصاری نیا
«همهتون فکر میکنین میدونین اینجا چه خبره، ولی هنوز جوونین. اونموقع که من جاسوس بودم، به شما پوشک میبستن. در دوران خودم عملیات زیاد دیدم. برای همین من رو مسئول مدرسهتون کردن. چون کارم رو بلدم. بنابراین بهتون اطمینان میدم اون آدمهایی که توی مترو دیدین، اصلاً خطری براتون ندارن. شهروندهای عادیان. حاضرم شهرت و اعتبارم رو گرو بذارم.»
yasamin
باشد که شایستهترینها برنده شوند.
احسان انصاری نیا
جواهر بهترین دانشآموز همهفنحریف کلاس ما بود و از نظر ذهنی و جسمی مهارت فراوانی داشت. او دانشآموزی بود که باید بهجای من به مأموریتها فرستاده میشد، ولی زندگی طور دیگری پیش رفته بود.
احسان انصاری نیا
معلوم شد آستانهٔ تحمل درد سل مثل خیلی از قلدرها پایین بود.
احسان انصاری نیا
هر زمان دیگری بود، از گرفتن ون او عذاب وجدان میگرفتم، ولی کشف اینکه آدمکشهای مختلف تو را هدف گرفتهاند، اصول اخلاقیات را تغییر میدهد.
احسان انصاری نیا
«ولی میتونستم بهتر عمل کنم. به تندوتیزی همیشه نبودم. وقتی نگرانی یا وحشت کردی، تمرکز سخت میشه.»
احسان انصاری نیا
چرا بهم نگفتی میخوای این کار رو بکنی؟»
«چون میدونستم اینجوری واکنش نشون میدی، سعی داشتم تا جایی که میشه به تعویق بندازمش.»
احسان انصاری نیا
«من اونقدر بد آوردهام، ولی هیچوقت تسلیم نشدم؛ حتی وقتهایی که احتمالاً باید میشدم.»
احسان انصاری نیا
همیشه فکر میکردم باید بینقص باشم. چون فکر نمیکردم بتونم به کس دیگهای تکیه کنم، ولی حالا قضیه فرق کرده. به لطف تو، دیگه توی این ماجرا تنها نیستم. یه تیم کامل از آدمهایی رو دارم که میتونم بهشون تکیه کنم. این یعنی اگه گند بزنم، دنیا به آخر نمیرسه.
احسان انصاری نیا
«همهتون فکر میکنین میدونین اینجا چه خبره، ولی هنوز جوونین. اونموقع که من جاسوس بودم، به شما پوشک میبستن. در دوران خودم عملیات زیاد دیدم. برای همین من رو مسئول مدرسهتون کردن. چون کارم رو بلدم. بنابراین بهتون اطمینان میدم اون آدمهایی که توی مترو دیدین، اصلاً خطری براتون ندارن. شهروندهای عادیان. حاضرم شهرت و اعتبارم رو گرو بذارم.»
yasamin
صدها جعبهٔ پر از نامه و بسته با گاریهای چرخدار از قطارها به ادارهٔ پست و برعکس برده میشد. علاوه بر آن، هزاران کالای دیگر هم وجود داشت؛ از وسایل برقی گرانقیمت گرفته تا میوه و سبزیجات تازه که همگی با جعبهها و کانتینرهای بزرگ منتقل میشدند.
yasamin
اریکا گفت: «یادته موقعی که تازه باهم آشنا شده بودیم، بهت گفتم دوستی در کسبوکار جاسوسی خطرناکه؟ خب، حالا من و تو دوستیم و من نگرانتم. اینطور که معلومه، آدم میتونه بیشتر از اینکه نگران خودش باشه، نگران کسی باشه که براش مهمه. خیلی تو مخه.»
yasamin
«تندوتیز نبودن تو باز هزار برابر بهتر از عملکرد بقیهٔ آدمها در بهترین حالتشونه. من خوشحالم اینجایی.»
«من هم.» اریکا لبخند زد.
yasamin
مهماندار با لحن شادی گفت: «خدا جون، معلومه امروز یهعالمه اتفاق هیجانانگیز براتون افتاده، ولی بهتون قول میدم این پرواز هیجانانگیزتر هم خواهد بود! قراره به مدت پونزده دقیقه با یه C-۴۷ قدیمی پرواز کنیم که هنوز کار میکنه.»
yasamin
قبلاً پیش آمده بود که اریکا خونسردیاش را در طول مأموریت از دست بدهد، ولی هرگز اعتمادبهنفسش را از دست نداده بود.
yasamin
به اریکا گفتم: «نمیتونی یه گوشه بنشینی و کاری نکنی! تو یه آدم عادی نیستی. بهترین جاسوسی هستی که من میشناسم! امکان نداره من بتونم این کار رو بدون تو انجام بدم.»
yasamin
حجم
۲۳۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۲۳۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
تومان