طرف هیچ نهاد و تشکیلاتی نیستم، بیدلیل هم علیه هیچ نهاد و تشکیلاتی موضع نمیگیرم. من فقط در برابر دروغ، طرف حقیقت، در برابر بیخردی، طرف خرد و در برابر بیعدالتی، طرف عدالت میایستم.
مریم
از دل کوهستان عظیم لفاظیهای ایدئولوژیک که صاحبان قدرت بیوقفه میکوشند از طریق آن ذهن مردم را به بازی بگیرند، از رهگذر نطقهایی که ارزش تعاملی آن هیچ است و مردم چندان به آن اعتنایی ندارند پیامی ویژه و پرمعنا پدیدار میشود؛ پیامی واقعبینانه و پندآمیز: «اگر میتوانید از سیاست دوری کنید! آن را به ما بسپارید! به کاری بپردازید که ما به شما میگوییم؛ سعی نکنید عمیق بیندیشید و در آنچه به شما ربطی ندارد سرک نکشید! دهانتان را ببندید و حواستان به خودتان باشد تا مشکلی برایتان پیش نیاید!»
مریم
سیاستی که تنها هدفش نظم ظاهری و اطاعت همگانی است و هیچ اهمیتی نمیدهد که از چه راهی و به چه بهایی به چنین هدفی میرسد، جامعه را تا چه حد تقلیل میدهد؟
به قدرت تخیل قدرتمندی نیاز نیست تا بتوان دید که چنین وضعیتی فقط و فقط به تباهی تدریجی تمام اصول اخلاقی، نابودی تمام معیارهای شرافت و ویرانی گستردهٔ اعتماد به معنای ارزشهایی همچون حقیقت، پایبندی به اصول، صداقت، نوعدوستی، منزلت و شرافت میانجامد. در دل یأس «عمیقی» که ناشی از فقدان امید و باوری است که بگوید حیات واجد معناست، باید هم زندگی به سطح زیستی و نباتی افول کند.
مریم
ازآنجاییکه فرهنگ ذاتاً با «روحِ» به بازی گرفتن اذهان ضدیت دارد، آن را فقط «بهطور خودکار» سرکوب نمیکنند، بلکه برای این کار «برنامهریزی» آگاهانهای انجام میدهند؛ زیرا بهحق دلواپساند مبادا جامعه از طریق فرهنگی که به آن خودآگاهی میدهد، دریابد تا چه اندازه در انقیاد است.
مریم
بله، درست است. نظم برقرار است: نظم بوروکراتیک، آن ملال خاکستریرنگ و نابودگر فردیت، آن دقت ماشینی سرکوبگر هرآنچه یگانه است، آن سکون دقیانوسیای که مانع از مرزشکنی است. آنچه برقرار است نظم عاری از زندگی است.
مریم
بله، درست است. کشور آرام است. آرام همچون سردخانهٔ مردگان یا گورستان. مگر نه؟
مریم
این حکومت وقتی آسوده است که مردم دائم جاسوسی همدیگر را کنند، سرشان در کار هم باشد و از هم بترسند. این حکومت، جامعه را به چشم گلهٔ مطیعی میبیند که وظیفه دارد تا وقتی زنده است قدردان آنچه دارد باشد.
مریم
زیرا تاریخ را نمیتوان متوقف کرد
ekigai