جنونْ پرسشی است معلق در برزخ، پرسشی که جوابش الزاماً باید موجود باشد، اما شبیه این است که آدم لالی بخواهد چیزی را در گوش آدم کری بگوید.
نسترن الهی
«ای مرد اندوهگین، غمگساری بس است، نگذار روزهایت تباه شوند، چراکه سرانجام آزادت گذاشتم که بروی»
AmirHossein
من اسیر لحظهام، اسیر حال حاضرم، و با سر به درون این لحظه میجهم، لحظهای که ادامهای ندارد، به همان سیاق که نسخهٔ قدیمتری نیز ندارد و، چنانچه بین دو لحظه مجال فکر داشته باشم، باید به خودم یادآوری کنم از گذشته و آینده بینیازم، چون هیچکدام وجود ندارند.
ژوژو
و چیز غیرممکن همیشه خوب است و خواستنی
M Fahimrad
البته بههیچوجه منالوجوه نباید این را از خاطر بردباید واقف بود که نه چیزی به نام مناسبترین وجود دارد و نه چیزی به نام بهترین، و مهمتر از همهٔ اینها اصلاً چیزی به نام راه خروج وجود ندارد، و لذا من، من فراری، چارهای ندارم جز اقامت موقتی در دقیقاً همین دنیایی که از آنو بهخاطر آنفراریام.
خاقانی
جنونْ پرسشی است معلق در برزخ، پرسشی که جوابش الزاماً باید موجود باشد، اما شبیه این است که آدم لالی بخواهد چیزی را در گوش آدم کری بگوید.
AmirHossein