حرف زدن در مورد اتفاقی که افتاد بار خاطرات بد را روی دوشت میگذارد، باعث میشود فکر کنی دردناکاند و دوباره احساسشان میکنی.
Saboora
فکر کنم بخشی از اینکه من به یک مراقب تبدیل شدم به همین خاطر بود، چون نیازهای دیگران را به نیازهای خودم ترجیح دادم، حتی رؤیای یک زندگی بزرگتر را هم نداشتم.
میس سین
غیر از کشتن من، دیگر نمیتواند بیشتر از اینها به من آسیب بزند.
maedeh
فکر کنم سکوت من یککم در این زمینه نقش داشت. وقتی یک نفر حرف نمیزند، بهراحتی نادیده گرفته میشود.
لیلا
راستش خودم هم از اون خوشم نمیاومد. اما خیلی دلم میخواست یکی به من توجه کنه، من رو ببینه، من رو درک کنه.
لیلا
اون من رو طوری میدید که خودم میخواستم باشم.
لیلا