«آیا راهی برای اندیشیدن هست که مستبدانه نباشد؟
کاربر ۹۹۱۸۸۶۹
گِلبازی میکنیم
- تا برای دُر سفتن مهیا شویم
- آنگاه گِل را رها میکنیم
- و خود را احمق میپنداریم
- هرچند شکلهاشان همانندند
- و دستان تازهٔ ما
- صیقل مروارید را
- از همان راه گِلبازی آموختهاند
امیلی دیکنسون
کاربر ۹۹۱۸۸۶۹
آرنت در شعر سایهها ، خودنگارهای که در سالهای جوانیاش سروده، عطشی را که برای تجربهکردن دنیا دارد همچون ابتلا «در دام تمنا» توصیف میکند. چیزی که از همان نخستین سالها او را به کار کشاند میل سیریناپذیرش به تجربهکردن و فهم حیات بود.(۸) به بیانی که بعداً خودش در این خصوص طرح کرد، کارِ فهمیدن، برخلاف عطشِ دانستن، مستلزم تعهد بیپایان به فعالیت اندیشیدن است؛ مستلزم این است که فرد همواره مهیای آغاز دوباره باشد.
کاربر ۷۳۶۶۸۱۸
رنت میدانست که معنا امری منعطف است، و میدانست که معنا را باید از طریق روایتگری صیقل داد. او به دنبال یافتن زبانی جدید بود تا با آن به بیان پدیدارهای سیاسی قرن نو بپردازد، و برای یافتن این زبان نو خود را از سنت رهانید تا فلسفه، الهیات، نظریهٔ سیاسی، ادبیات، و شعر را در منظومههایی نوین در کنار هم بنشاند.
کاربر ۷۳۶۶۸۱۸
عشق آرنت به دنیا مستلزم این است که وضعیت بشری را بپذیریم. همچنین مستلزم این است که ما میرندگان، راهی بیابیم که دنیا را با همهٔ رنجهایش ببینیم و به هر صورت دوستش داشته باشیم. این حکمی نیست که اجرایش آسان باشد. افلاطون امر میکرد که رنج بردن بهتر از رنج دادن است. کانت «امر مطلق» را به ما عرضه کرد که مقرر میداشت اعمالمان را موافق خیر همهٔ انسانها انجام دهیم، و استدلال کرد که تنها خیر، نیت خیر است. اما سر بزنگاه، در نبرد با موج فاشیسم متفکران حرفهای باختند، دولتملتها باختند، و فلسفه باخت
کاربر ۷۳۶۶۸۱۸