
بریدههایی از کتاب دختر عموی من راشل
۲٫۹
(۹)
حقیقت حیات این است که باید زندگی را تحمل نمود و با آن ساخت. ولی چگونه؟ وظایف روزمره ما بسیار واضح و روشن است
fereshteh
ـ گمان نمیکنم هیچ حسی مخربتر و زشتتر از حسادت در جهان، وجود داشته باشد.
fereshteh
راشل گفت:
ـ شما راجع به حسادت حرف نزنید.
حسادت مردها مانند حسادت کودکان خشن، پوچ و بدون عمق است.
حسادت یک زن برعکس عمیق و پرمعنی است.
fereshteh
عجیب است که چگونه در مواقع بحرانی زندگی افکار فرد بشری به دوران صباوت رجعت میکند
fereshteh
یک فرد تنها موجود غیرطبیعی و خارقالعادهای است که قادر به فرار از رنج و تشویش خود نیست و علیرغم خویش مرتبا به تشویش فرو میرود. از تشویش تا هذیان قدمی بیش نیست و هذیان برادر جنون است.
fereshteh
این تصمیم او هیچگاه سبب تأسف من نگشت. ممکن نبود شخصی عاقلتر، عادلتر، پرمحبتتر و جامعتر از او پیدا شود. او به سادهترین روش ممکنه و با استعمال حروف اول تمام فحشها، الفبا را به من آموخت. البته پیدا کردن بیست و شش فحش که با بیست و شش حرف مختلف شروع شود کار مشکلی بود، ولی او در این کار موفق شد و در عین حال مرا آگاه کرد که نباید این کلمات را در جامعه مورد استعمال قرار دهم.
fereshteh
این زن به قدری بیاحساس بود که گویی جسم سبکش روحی جاودانی را در خود محبوس کرده بود. نگاه او نگاه قرنها تاریخ بود و به نظر میرسید به حدی زندگی را در طول سالها خیرهوار نگریسته که دیگر نسبت به آن بیتفاوت شده است.
fereshteh
زیرا در این اتاق کوچک و روی این مبل ظریف خود را ناشناس و ناشی احساس میکردم. وقتی انسان به طرز ناراحتی نشسته باشد اعمال خود را نیز با ناراحتی انجام میدهد.
fereshteh
ـ من نمیدانم چرا او به من علاقمند شد، در هر حال، علاقه او نسبت به من علاقهای عمیق و ریشهدار بود. انسان نمیتواند علت این چیزها را درک نماید و آنها را تجزیه کند. چرا مردی عاشق زنی میشود و چه فعل و انفعالی در قلب و در خون زن و مرد، آن دو را به یکدیگر جذب میکند، هیچکس نمیداند.
آنچه من میدانم این است که: آمبرویز برای من که زنی تنها، مضطرب و باقیمانده شکستهای بزرگ در عشق بودم، مانند یک ناجی و یک موجود آزادیبخش از رنج و غمهایم متجلّی شد.
fereshteh
من از سکوت یک خانه که در آن میهمانی برگزار شده، پس از عزیمت میهمانان لذت میبرم. از ریخت صندلیهای جابجا شده، بالشهای این طرف و آن طرف افتاده و تمام آثاری که نشانهٔ خوش گذرانی است خوشم میآید.
انسان در این حالت، در سالن خالی بعد از پایان میهمانی و امکان استراحت خوشحال است. باز میگوید: بالاخره، تنهایی خود را بازیافتیم.
آمبرویز در فلورانس به من میگفت که تحمل ناراحتی حضور میهمانان ارزش احساس لذت بردن آنها را دارد. واقعا که او حق داشت.
fereshteh
من از سکوت یک خانه که در آن میهمانی برگزار شده، پس از عزیمت میهمانان لذت میبرم. از ریخت صندلیهای جابجا شده، بالشهای این طرف و آن طرف افتاده و تمام آثاری که نشانهٔ خوش گذرانی است خوشم میآید.
انسان در این حالت، در سالن خالی بعد از پایان میهمانی و امکان استراحت خوشحال است. باز میگوید: بالاخره، تنهایی خود را بازیافتیم.
آمبرویز در فلورانس به من میگفت که تحمل ناراحتی حضور میهمانان ارزش احساس لذت بردن آنها را دارد. واقعا که او حق داشت.
fereshteh
در جهان زنهایی وجود دارند که شاید بدجنس نباشند، ولی علیرغم میل خود حامل بدبختی هستند. به هر چه دست بزنند آن را مبدل به تراژدی مینمایند. نمیدانم چرا این موضوع را به تو گوشزد میکنم، ولی فکر میکنم وظیفهام این امر را حکم میکند.
fereshteh
حقیقت چنان نامرئی و غیرقابل تفسیر است و اغلب چنان اتفاق میافتد که ما آن را تصادف مینامیم. بدون اینکه موفق به شناساییاش شویم. اغلب کسانی که به آن دست مییابند پیرانی هستند که با مرگ یک قدم فاصله دارند و یا افراد بسیار جوانی هستند که از زندگی دور میباشند.
fereshteh
حالت چشمان او متوحش بود، انگار که موجود مهیبی در تعقیب او بود و جرأت نمیکرد روی خود را به عقب برگرداند و تعقیب کنندهٔ خود را بنگرد. تنهایی و پریشانی از حالت چهرهاش او نمایان بود. گویی که میدانست فاجعهای در انتظارش است. نگاه او عاجزانه طلب محبت میکرد و حالت ترحمآمیزی داشت. در زیر تصویر، خود آمبرویز به زبان ایتالیایی خطاب به راشل نوشته بود:
«تقدیم به راشل. فقط ساعتهای خوشبختی را که در کنار تو گذراندهام به خاطر دارم.»
fereshteh
حجم
۳۹۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۳۹۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
قیمت:
۷۹,۰۰۰
تومان