بریدههایی از کتاب عزرائیل (روزهای تاریک)
۴٫۱
(۲۵)
الآن دورترین آدم از تفکر هیئتی رو هم بری باهاش از سر صداقت صحبت کنی محاله بگه در یک دورهای جذب شخصیت امام حسین علیه السلام نشده. چرا؟ چون از توی کربلا بوی مرگ میآد بیرون. این یعنی اونجا پر از زندگیه.
ZH
نزار نیشت بزنن اگر هم زدن راستش کار خاصی از دستت بر نمیآد. جلو خودشون تابلو نکن فقط. یه طوری باش انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. بعد رفتی خونه بشین گریه کن یواشکی که خالی بشی وگرنه یه وقت از غصه میمیری
ZH
پولدار جماعت ادای مایهداری در نمیاره و ادای پولداری مال گدا و گداصفته، همونطور که آدم با سواد خودش رو نمیگیره و افتاده ست و کنف کردن این و اون سر نادونی شون مال آدم نفهمه، ژست مسلمونی و تریپ تعلق خاطر عمیق به امام زمان و مرید سینهچاک امام و شهدا بودن طوری که توی چشم بقیه بزنه و هزار تا ادای دیگه هم مال منافق جماعته
ZH
یادت باشه کتاب همیشه راه فرار خوبی بوده و هست. توی مشکلات خیلی جدی هم میشه سراغش رفت. یادت باشه هرچی مشکل بزرگ تر باشه باید کتابی رو انتخاب کنی که جذابتر باشه.
ZH
یادت باشه هیچ وقت جلوی حریفت نباید به ضعف خودت اعتراف کنی
کاربر ۱۶۳۱۵۹۸
هر وقت یه عده رو دیدی به نژاد و قبیله و شهر و کشورشون مینازن زود ازشون جدا شو. یه احمق تنها چندان خطری نداره ولی جمع که بشن یهو میتونن دنیا رو به گند بکشن.
کاربر ۳۲۶۷۵۵۶
مرد، ادا در نمیاره.
همونطور که پولدار جماعت ادای مایهداری در نمیاره و ادای پولداری مال گدا و گداصفته، همونطور که آدم با سواد خودش رو نمیگیره و افتاده ست و کنف کردن این و اون سر نادونی شون مال آدم نفهمه، ژست مسلمونی و تریپ تعلق خاطر عمیق به امام زمان و مرید سینهچاک امام و شهدا بودن طوری که توی چشم بقیه بزنه و هزار تا ادای دیگه هم مال منافق جماعته. خیلیها هستن که این روزها ادای مسلمونی در میآرن، چون این روزها نون توی اینکاره. شک نکن اگر انقلاب نشده بود اینا الآن همه شیش تیغ بودن و کراوات زده منتظر توی صف دست بوسی توالتشور شاه.
پوریا
با صبر میشه روی همه رو کم کرد.
sayed Mahdi
لطفاً دستور بفرمایید یک کم غذاهای سفتکننده بدن ما بخوریم وگرنه محتمل هست که بنده قبل از اینکه بتوانم کل داستان را برای شما بگویم و بیگناهی خودم و مجتبی را ثابت کنم تمام شوم.
ZH
با صبر میشه روی همه رو کم کرد.
sayed Mahdi
وقت یه عده رو دیدی به نژاد و قبیله و شهر و کشورشون مینازن زود ازشون جدا شو. یه احمق تنها چندان خطری نداره ولی جمع که بشن یهو میتونن دنیا رو به گند بکشن.
کاربر ۳۲۶۷۵۵۶
هر وقت یه عده رو دیدی به نژاد و قبیله و شهر و کشورشون مینازن زود ازشون جدا شو. یه احمق تنها چندان خطری نداره ولی جمع که بشن یهو میتونن دنیا رو به گند بکشن.
msafarian
اما به روی خودم نیاوردم، تو هم یادت بشه، هیچ وقت به هیچکس نگو کم آوردی و نمیتونی شرایط رو تحمل کنی. چون اعلام کم آوردن هیچ وقت به نفع آدم نیست.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
خدا برای چلوندن آدمها اهرمهای فشار زیادی داره که تصورش رو هم نمیتونی بکنی، حتی اگر بتونی تصور کنی باورت نمیشه. فقط خدا باید بخواد که بندهش رو یه فشاری بده، اون وقت هرکسی، با هر توان و ظرفیتی میرسه به اونجایی که بگه: «ای کاش مادرم منو نزاییده بود.»
کاربر ۸۵۶۴۷۲۹
یادت باشه هیچ وقت جلوی حریفت نباید به ضعف خودت اعتراف کنی. منم که میبینی این کار رو میکنم چون اون نمیتونه به حرفم اعتماد کنه. نمیتونه مطمئن باشه واقعاً از من زرنگتره یا دارم اینطوری بازیش میدم که دچار غرور بشه!
کاربر ۲۹۲۱۱۹
مشخصاً میتونستن با یک کم کاهش دما، بدون به جا گذاشتن هیچ رد و اثری از شکنجه پدرم رو در بیارن. دما رو ببری روی ۱۴ یا ۱۵ درجه و پتو رو هم دریغ کنی؛ اونوقت زندانی بدبخت باید در تمام طول روز سگلرز بزنه و برای چند دقیقه گرم شدن التماس کنه. بدون اینکه کوچکترین خطر جانی تهدیدش کنه.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
. اما نسل ما پول نگرفت که بره بجنگه، به زور نرفت سوریه و دشمن با خونه و زندگیش خیلی بیشتر از اونی فاصله داشت که احساس خطر کنه. توی نسل ما سرِ رفتن به جنگ دعوا بود، نه برای نرفتن.
این از اون واقعیتهاییه که دوست دارم اصلش رو به دستت برسونم. دوست ندارم توی پیچهای تاریخی و توی حافظه ضعیف افکار عمومیکمرنگ و محو بشه. دوست ندارم هر چیز دیگه ای رو بهت به عنوان واقعیت تاریخی قالب کنن. دوست دارم اصلش رو بدونی، بعد خودت مختاری، هر فکری خواستی راجع به ما بکن.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
چیزهایی تعریف میکرد که راستش برامون باورپذیر نبود. اینکه سر کسی رو بِبُرن مثلاً. اون هم توی قرن بیست و یکم. با خودمون میگفتیم مگه میشه؟ تا مدتها بعدش فکر میکردیم تو یه موردی مثل سر بریدن داره پیاز داغ قضیه رو زیاد میکنه و توی موردی که میگه «بچه رو کشتن، پلو هم پختن، بعد بچه رو گذاشتن لای پلو و فرستادن در خونه خانوادهش» دیگه باید بره ساقیش رو عوض کنه و اگر چیزی نمیزنه هم باید بره دکتر که یه چیزی بهش بدن بزنه.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
این جنگ چند تا فرق داشت که حسابی ما رو شوکه کرده بود. مثلاً اینکه هیچ خط و خاکریز و کانالی وجود نداشت.
جنگ لعنتی وسط شهر بود و خیلی خیلی فشرده شده بود. مثلاً این محله دست ما بود و اون محله دست اونا. خوب محلهها هم که توی بافتهای قدیمی و فرسوده شکل هندسی درست درمونی ندارن یعنی مربع و مستطیل نیستن. یعنی ممکن بود از این کوچه که داری میری یه پیج رو اشتباه بپیچی، موقع خروج از کوچه نگهبان برات دست تکون میده و تو هم به خیال اینکه داره بهت سلام میکنه براش دست بلند میکنی و سر تکون میدی. غافل از اینکه داره با دست اشاره میکنه که «داداش داری اشتباه میری.»
کاربر ۲۹۲۱۱۹
منطق جنگ خیلی ساده ست، ما یا اونا؟ همیشه دعوا سر اینه. یه جورایی بر عکس اون حدیث معروفه که میگه آنچه را برای خود نمیپسندی برای دیگران هم نپسند. توی جنگ باید بگی هر بلایی که میترسی سرت بیاد رو برو زودتر سر دشمنت بیار و گرنه به زودی اون میفهمه و میاد همون کار رو با تو میکنه.
کاربر ۲۹۲۱۱۹
نزدیک ترین لحظه بچگی به مرگ، میشه اون لحظه سرشار از زندگی.
شهید زهره بنیانیان
امیدوارم فرق نقشههای کاغذی و دیجیتالی رو با نقشههای دشمن بفهمی و نیازی نباشه که من برات توضیح بدم. اما اگر فکر میکنی لازمه، همین الآن بیخیال خوندن ادامه این داستان بشو. سعی کن باقی چیزایی که خوندی رو فراموش کنی و فقط به همین یه نصیحت من گوش بده. برو یه دختر پولدارِ ابله پیدا کن، باهاش ازدواج کن و هیچ وقت رهاش نکن و البته اجازه نده اونم تو رو رها کنه.
آریا سلطانی نجف آبادی
توی جنگ باید بگی هر بلایی که میترسی سرت بیاد رو برو زودتر سر دشمنت بیار و گرنه به زودی اون میفهمه و میاد همون کار رو با تو میکنه.
آریا سلطانی نجف آبادی
همون موقع صدای پرواز گلولههای توپ و راکتهای کاتیوشا رو شنیدم. دمر خوابیدم، دستام رو گذاشتم پشت سرم و در حالی که دعا میکردم که شهید بشم نه قطع نخاع یاد ارکستر سمفونی ارتش سرخ شوروی هم افتادم که اسم این هیولای آتشخوار و بی پدر و مادر رو بهیاد اون آهنگِ معروف اونها گذاشته بودن کاتیوشا، به یاد و احترام دختری که در فراق شوهرش که در جبهههای دوردست حضور داره و از فراق آقاشون ناله میکنه. الآن که اینا رو نوشتم و این خاطرات یادم اومد فهمیدم باید یه تجدید نظری توی این برنامههای دم آخر خودم بکنم. واقعاً اگر اونجا آخر خط من بود، در حال فکر کردن به چه خزعبلاتی مرده بودم!
هانا
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۰,۵۰۰۷۰%
تومان