بریدههایی از کتاب و ما باران را فروختیم
۳٫۴
(۲۵۰)
توی این مملکتِ لعنتی هیچ کس نیست که یک فکر بکری برای نجات ما از این مخمصه بکنه؟
نویسندهکوچك.
کارمندان دولتی که ناگهان نمیتوانستند حتی ماهی یک بار به شهرهای بزرگ دنیا سفر کنند دچار رنجی ناگفتنی شدند!
⚽️ kaka ⚽️
گرسنگی و فقر دیگر پنهان کردنی نبود
نویسندهکوچك.
آدم بدون اخبار آدم نیست، چون نمیداند در جاهای دیگر چیزها حتی از اینجا هم بدتر هستند.
حــق پرســت
آه... کاش ما فقط میتوانستیم باران را صادر کنیم».
Ghazal..
دریای فقر که شهرها و روستاها را غرق میکرد با افزایش تعداد مرسدس بنزها، بی ـ ام ـ وها و کل الفبای نامهای تجاری ماشینهای نو و پر زرق و برق در تضاد بود.
علی
پول آب را بالا میبرند، اما آب به ما نمیدهند با اینکه هر روز داره باران میآد، از آن بدتر، ما را برای مصرف زیاد آبِ پارسال بدهکار کردهاند، حال آنکه آن وقت هم آب توی لولهها نبود
Mohammad Bagheri
رئیس جمهوری که کمی پیش از انتخابات در میان لبخندهای دنداننما، با تفاخر خود را به خاطر تحصیل در دانشگاه و کسب دکترای اقتصاد، لایق و صاحب فضائل عقلانی کافی و بهترین کاندیدای مقام معرفی کرده بود، پرسید: «توی این مملکتِ لعنتی هیچ کس نیست که یک فکر بکری برای نجات ما از این مخمصه بکنه؟»
ف_حسنپوردکان
الو، آنجا کشور باران است؟
نویسندهکوچك.
«توی این مملکتِ لعنتی هیچ کس نیست که یک فکر بکری برای نجات ما از این مخمصه بکنه؟»
جو مارچ
جایی که قبلاً مرتب باران میبارید؛ حالا اصلاً نمیبارید. این امر مغزها را فلج، رفتارها را عوض، آب هوا را دگرگون، ذرتها را بیبرگ، قهوه را نابود، عطرها را مسموم، کشتزارهای نیشکر را ویران، درختان خرما را خشکیده، باغستانها را ویرانه، باغچهها را با خاک یکسان، و صورتها را نحیف کرد
`Hana~
باز هم تلفن، الو، آنجا کشور باران است؟ منظورم باران ماری جوانا یا کوکائین و یا باران دلار شویی نیست، بلکه بارانی که طبیعی از آسمان میبارد و بیابان شنی را سبز میکند. بله، بله، شما با وزیر صادرات حرف میزنید. ما مایلیم بارانمان را به شما بفروشیم. البته تولید آن برای ما خرجی ندارد.
حــق پرســت
پول آب را بالا میبرند، اما آب به ما نمیدهند با اینکه هر روز داره باران میآد، از آن بدتر، ما را برای مصرف زیاد آبِ پارسال بدهکار کردهاند، حال آنکه آن وقت هم آب توی لولهها نبود».
ýǾи̃̾₳₷.₷3773
رئیس جمهور برای مردم پیام فرستاد: «کشوری به او رسیده بود که تا مغز استخوان مقروض بود، نمیتوانست اعتبار کسب کند و دیگر قادر نبود بهره بپردازد، یا وامهایش را به مرور زمان قسطی پس بدهد. باید کارمندان دولت را مرخص میکرد، عملیات دولتی را متوقف میساخت، از خدمات دولتی میکاست، ادارات را میبست و پاهایش را در برابر ملیتهای دیگر باز میکرد.
.
. داستان آشنایی بود.
موراکامی کوچک
راه حل از منبعی باورنکردنی آمد
نویسندهکوچك.
شب و روز میبارد، باران پشت باران، مثل سینمایی که هر روز همان فیلم را نمایش میدهد، پهنههایی از آب.
حــق پرســت
در این میان، مردم غمزده از باران، رطوبت، بیخبری، سرما و گرسنگی و یأس از ندیدن نمایش کمدی و سریالهای مورد علاقهی خود، در درون میبارند، و تعداد زیادی بچه تولید میکنند؛ به این معنی که خیلی سعی میکنند تا شانس بقای یکی از اولادان بیشتر شود. تودهای از بچههای گرسنه و برهنه که هر وقت باران ببارد کنسرت گریه خود را شروع میکنند.
.
در آن کشور، ما شهروند درجهی دو بودیم، چیزی که ما به هر حال به آن عادت داشتیم. ما در حصار زندگی میکردیم.
جو مارچ
داشتن یک خرده کمتر باران، به مذاق همه خوش آمد و بهترین قسمتش آنکه دیگر مجبور نبودند با شش گاو فربه و مهاجم شاخ به شاخ شوند، به اضافه بانک جهانی و آی ام اف، سازمان تجارت آزاد، بانک بینالمللی رشد، و شاید ای ای اس از چپاندن گاوها به آنها دست بر میداشتند.
جو مارچ
حجم
۱۱٫۵ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۰ صفحه
حجم
۱۱٫۵ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۰ صفحه
قیمت:
رایگان