
بریدههایی از کتاب شرح فقراتی از دعای افتتاح
۵٫۰
(۶)
أُمِرَ النّاسُ بِالقِراءَةِ فی الصَّلاةِ لِئَلّا یکونَ القُرآنُ مَهجورا؛ «مردم مأمور شدند که قرآن را در نماز بخوانند تا کتاب خدا مهجور نشود.»
منتظر طلوع
مَن تَواضَعَ لِغنیٍّ لِغِناه، فَقَد کَفَر؛ «کسی که به آدم غنی و دارا به جهت غنای او تواضع کند، این تواضعش کفر است.»
احسان شیرکوهی
امّا کسی که اظهار مسکنت میکند و میگوید: تو أولیٰ هستی و سلطانی و تمام موجودات به دست تو هستند و من فقط بندۀ فانی هستم! میگوید: بندۀ فانی هستی؟ میگوید: بله! میگوید: بیا!
احسان شیرکوهی
بندگان خدا میروند پیش خدا و میگویند: آخر ما چیزی نداریم، ما مسکنت داریم، ما عبودیّت داریم! تو از ما فلان عمل را خواستی و ما به اندازۀ کمو بیش استعدادمان یک کارهایی کردیم، امّا از ما این برنمیآید؛ امّا معترفیم تو آقا هستی و ما بنده، تو مولا هستی و ما عبد. این همان معنای اعتراف بر عبودیّت است، این معنا همان صیقل دادن قلب است.
احسان شیرکوهی
جهنّم، ادب است و سوختن در آتش جهنّم، تزکیه است؛ پس در آن موضع اگر خدا رحمت کند و عفو کند، غلط است!
احسان شیرکوهی
ما باید عدالت را با پیغمبر بسنجیم، نه پیغمبر را با عدالت! آن عدالتی که پیغمبر را با آن میسنجیم، تصوّر ما از عدالت است و صد در صد اشتباه است؛ چون هر کسی عدالت را به میزان افکار خودش طوری تعبیر میکند که با مزاج خودش سازش دارد.
احسان شیرکوهی
پیغمبر همین خالد بن ولید ملعون را رئیس لشکر میکرد و با او میرفت بتها را میشکست و شهرها را میگرفت؛ و خیلی از رؤسایی که پیغمبر برای لشکر میگماشت همین افراد بودند. آخر سلمان فارسی که نمیتواند رئیس لشکر بشود، ابوذر هم نمیتواند، مقداد هم نمیتواند، اینها آدمهایی هستند پاک، منزّه، صاف و دارای مقام پاکی و طهارت؛ امّا آن کسی که میخواهد بت بشکند و شهر را بگیرد و... روحیۀ جنگی خاص لازم دارد.
احسان شیرکوهی
«اللَهُمَّ أذنتَ لی فی دعائک؛ به من اجازه دادی برای دعا کردن.» پس چه خدای مهربانی است که به انسان اجازه داده است.
منتظر طلوع
أُمِرَ النّاسُ بِالقِراءَةِ فی الصَّلاةِ لِئَلّا یکونَ القُرآنُ مَهجورا؛ «مردم مأمور شدند که قرآن را در نماز بخوانند تا کتاب خدا مهجور نشود.»
یعنی دائماً هر کس در ذهنش تمام قرآن را داشته باشد. الآن اگر از میان ما قرآنهای روی زمین را برچیند، ما چقدر قرآن داریم؟ هیچ! قرآنمان فقط سورۀ حمد و (قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ) و خیلی هم بیاییم بالا (إِنَّا أَنْزَلْناهُ) و اینها است، و بیش از این نیست. مراد از «ما قرآن داریم»، قرآن چاپی نیست، قرآن سینهای است:
(بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ)؛ «قرآن آیات بیّنات است در سینههای آن کسانی که صاحب علماند.»
هر کس به هر مقداری از قرآن در سینه داشته باشد، آن مقدار قرآن دارد، و الاّ ندارد
منتظر طلوع
افتتاح تمامیِ ثناء را من به حمد تو میکنم، اوّل تو را میستایم. زیرا که اگر حمد تو نباشد تمام ثناهایی که من میخواهم بکنم، هَدر است؛ چون از هر موجودی بخواهم تعریف کنم و هر کس را بخواهم تمجید کنم، آن ستودن منوط است به ستودن تو، حمد تو و ستایش تو. چون تو دارای جمالی و تمام خیرات و مبرّات و برکات از تو ناشی میشود، تمام جمالها از جمال تو منشعب میشود، تمام کمالها از کمال تو نازل میشود؛ بنابراین من هر ثنائی را بخواهم بکنم اگر منوط و مربوط به حمد تو نباشد، آن ثناء لغو و عبث است، و آن ثنائی جوهردار و آبدار است که به حمد تو متّصل و مربوط باشد.
چڪاوڪ
هر کار حق و استواری را تو تسدید و تحکیم میکنی، و تمام استوارها منوط به تسدید توست؛ یعنی هر قیامی در عالم و هر وجودی در عالم، ناشی از تسدید و عنایت توست، و وجود هم که حقّ است.
و تو کارهای راست را تسدید میکنی از روی مَنّ خودت؛ مَنّ: یعنی احسان و کرم، آن احسان و کرمی را که انسان میکند و در مقابل او پاداش نمیخواهد، میگویند: مَنّ.
(لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِم)؛ «خدا منّت گذاشت بر مؤمنین که در میان آنها رسولی را برانگیخت (یعنی بدون تقاضای اجر و مزد، رحمت خود را بهواسطۀ فرستادن پیغمبر بر مردم نازل کرد.)»
پس مَنّ: یعنی رحمت، مَنّ در لغت به معنی رحمت و عَطیّه و احسان بدون مزد است.
پس هر کار صوابی را که میکنیم، هر کار راستی که در عالم است، تسدید و تحکیمش از ناحیۀ توست، بدون اینکه تو منتظر أجر و مزدی باشی. عالَم رحمتت را همینطور مجّانی نازل میکنی و تمام درستیها و استواریها را در عالم تسدید میکنی.
چڪاوڪ
خدا که أرحمالرّاحمین است، چرا کفّار را به جهنّم میبرد و چرا عقاب میکند؟ افرادی را که متمرّدند، افرادی که از روی جهالت گناهی از آنها سرمیزند، اینها مستحقّ آمرزشاند؛ بنابراین خداوند أرحمالرّاحمین اصلاً چرا جهنّم را خلق کرده و چرا کیفر میدهد؟ سؤال است دیگر!
چڪاوڪ
و این همه روایاتی که در مقام عفو و اغماض و گذشت وارد شده، برای اینجا است، که چقدر عفو و اغماض و گذشت ثواب دارد. این یک جا.
یک جا کسی به مال و به ناموس و به عِرض یا امثال اینها تعدّی کرده است، و ابداً پشیمان هم نیست، و در همان مقام و حالی که داشته و آن گناه و آن کار را انجام داده، ایستادگی هم دارد، هیچ نفسش تنازل نکرده و شرمندگی و پشیمانی هم در او پیدا نشده و در مقابل انسان هم میایستد، و در تهِ دلش میخواهد که شاید قدرتی پیدا کند و نظیر عملی که انجام داده دو چندان یا سهچندان انجام بدهد، و همچنین قدرتش بالا برود و نظیر این کار را مدام تکرار کند، به خود انسان یا به دیگران.
چڪاوڪ
رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «این هفده رکعتی را که خدا واجب کرد به خاطر ضعفاء و اضعف مأمومین است.» چون از زن و مرد و ضعیف و قوی دیگر کسی نیست که از عهدۀ این هفده رکعت برنیاید، و همه برمیآیند؛ لذا واجب شد. امّا برای کسانی که میتوانند راه را بیشتر طی کنند، مستحبّ مؤکّد است که نوافل را بجا بیاورند و باید دو برابر این مقدار نوافل بخوانند.
hedayat Homa
نماز در اوّل وقت واجب است؛ «أوّلُ الوقت رضوانُ الله، و آخِرُ الوقت غفرانُ الله!»و کسی که نمازش را دیر بخواند و آخر وقت بخواند، کأنّه گناهی انجام داده و باید نماز را بهعنوان غفران و گذشتی که پروردگار از او میکند، بجا بیاورد؛ نماز آخر وقت و نمازی که از وقت بگذرد، رضوان نیست. ولی او نیامد این را واجب کند؛ گفت: حالا اگر باز هم نتوانستی، آخر وقت بخوان!
hedayat Homa
این خیلی نعمت بزرگی است که خدا به انسان اجازه داده که همیشه با او صحبت کند! امّا اگر بنا بود که نماز ما هم یک وقت خاصّی داشته باشد، باید مثلاً مانند نصاریٰ در روزهای یکشنبه، آن هم فقط در کلیسا نماز میخواندیم. نصاریٰ نمیتوانند در خارج از کلیسا نماز بخوانند و نمازشان باطل است؛ روز شنبه هم نمازشان باطل است؛ اصلاً عبادت ندارند! عبادتشان فقط روز یکشنبه و آن هم در خصوص کلیسا و آن هم همان عبادتی که رو به مشرق میایستند و جملاتی میگویند به نام خدایان سهگانه: أب و ابن و روحالقدُس.
hedayat Homa
بسیاری از مکتبهای فلسفۀ دنیا اصلاً بهکلّی باطل است؛ چون نمیتوانند واقعیت را نشان بدهند. سوفَسطائیّین و شکّاکین و بسیاری از افرادی که امروزه هم طرفدار دارند، همینطور هستند؛ میآیند و واقعیت را برای انسان غیرِ واقع نشان میدهند.
احسان شیرکوهی
إلٰهی أنتَ کَما أُحِبّ، فاجعَلنی کما تُحِبّ!
خیلی عالی است! اگر این را بدهیم به دست ملاّصدرا، از آن یک کتاب أسفار درست میکند! وحدت در کثرت و کثرت در وحدتی میآورد که تا این زمان عقلای عالم در شرح و بسط آن ماندهاند، و همۀ اینها جیرهخوار آن مکتباند.
«إلٰهی أنتَ کَما أُحِبّ؛ تو همانطوری هستی که من دوست دارم.» من بهقدری تو را دوست دارم که با وجود دوستیِ تو، همۀ دوستیها از بین رفته، و همۀ یارها، همۀ مقصودها، همۀ معبودها، همۀ هدفها و همۀ چیزهای زیبا بیرنگ و کمرنگ شده و جلوه ندارد. تو محبوب من هستی و چنان این محبّت، شدید شده است که من غیر از تو محبوبی در خودم نمیبینم.
«بنابراین، تو هم مرا، آنطوری قرار بده که دوست داری، نه خودم دوست دارم!»
منتظر طلوع
یک جواب ساده این است که: انسان اگر بخواهد کارهای خدا را بسنجد و بفهمد و بر کارهای خودش قیاس کند، چون راهی از خودش به خدا ندارد مگر صفات و غرائز خودش، میبیند در بعضی جاها، افرادی که با انسان تماس دارند کارهایی انجام میدهند که اینها مستحقّ عفو و رحمتاند و انسان از آنها میگذرد؛ تقصیری کرده، گناهی کرده و حقّ انسان را برده است، ولی میآید و پشیمان و نادم است و عذرخواهی میکند که آقا من مال شما را بردم حالا از من بگذر، یا پشت سرِ شما غیبت کردم از من بگذر، من تعدّی کردم از من بگذر! انسان هم که به وجدان خودش مراجعه میکند، میبیند اینجا جای گذشت است دیگر، چون حالا از این بندۀ خدا از روی جهالت و نفهمی یک عصیانی سر زده و یک کاری کرده، و حالا هم پشیمان است، اینجا انسان باید چه کار کند؟ باید بگذرد دیگر!
چڪاوڪ
پیغمبر فرمود:
به خدا قسم، اگر در دست راست من خورشید و در دست چپ من ماه را بگذارید؛ قو لوا لا إلٰهَ إلّا اللَه، تُفلِحوا، غیر از این راهی نیست.
hedayat Homa
«و أشَدُّ المُعاقِبین»، خدا دارای دو صفت جمال و جلال است: جمال یعنی: بیا! جلال یعنی: برو! دورباش میزند. هر کسی که سنخیّت دارد بیاید در حرم؛ هر کسی که سنخیّت ندارد، آن تابش شعاعِ جمال، او را میزند و میگوید: در جای خود بگیر بایست، حقّ ورود نداری! این معنیاش عذاب است، لعنت است، دورباش است. اگر اینطور نباشد، همه میخواهند در حرم فِنا و حرم ذات خدا بروند
hedayat Homa
مَن تَواضَعَ لِغنیٍّ لِغِناه، فَقَد کَفَر؛ «کسی که به آدم غنی و دارا به جهت غنای او تواضع کند، این تواضعش کفر است.»
hedayat Homa
کفّاری که با مسلمانها برخورد میکنند و آن أنانیّت را بر اساس کفر و شرک ابراز میکنند، غلط است؛ ولی مؤمنین که این کبریائیّت را بر اساس ایمان ابراز میکنند، صحیح است. پس اساس کبریائیّت و خودمنشی و استقلال، صفت ممدوحی است، نه صفت مذموم؛ منتها انسان باید در جای خودش اعمال کند.
hedayat Homa
امیرالمؤمنین علیه السّلام که به جنگ میآمد، رجز میخواند: من چنینم و چنان! کیست که بیاید در مقابل من؟
أنا الّذی سَمَّتنی أُمّی حَیدَرَة
کَلَیثِ غاباتٍ کَریهِ المَنظَرة
«من آن کسی هستم که مادرم مرا حیدر نامید و حیدر: یعنی شیر، شیر اهل بادیه، مثل آن شیری که در بیشهها زندگی میکند و انسان نمیتواند چشمش را به او بیندازد، و منظرش به اندازهای مَهیب و زننده است که انسان نمیتواند چشمش را به او بیندازد.»
hedayat Homa
پیغمبر همین خالد بن ولید ملعون را رئیس لشکر میکرد و با او میرفت بتها را میشکست و شهرها را میگرفت؛ و خیلی از رؤسایی که پیغمبر برای لشکر میگماشت همین افراد بودند. آخر سلمان فارسی که نمیتواند رئیس لشکر بشود، ابوذر هم نمیتواند، مقداد هم نمیتواند، اینها آدمهایی هستند پاک، منزّه، صاف و دارای مقام پاکی و طهارت؛ امّا آن کسی که میخواهد بت بشکند و شهر را بگیرد و... روحیۀ جنگی خاص لازم دارد. مثل خالد بن ولید با همان حقّهبازیهایش که در جنگ اُحد وقتی که کفّار شکست خوردند و مسلمانها آنان را تعقیب کردند برای غنیمت گرفتن، مترصّد آن رخنۀ کوه بود تا اینکه مسلمانان حرکت کردند و آن رخنه را خالی گذاردند؛ آنها آمدند و آنجا را گرفتند و مسلمانها را شکست دادند.
hedayat Homa
یکی از مصارف زکات، تألیفِ قلوب است که انسان زکات میدهد به منافق و کافر و مشرک که دل آنها به اسلام نزدیک بشود، یا اینکه وقتی دشمنی میخواهد به انسان حمله کند، آنها دفاع کنند، یا برای دفاع با انسان همپیمان بشوند؛ اینها را (الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ) میگویند
hedayat Homa
قرآن بدترین گناهان را جاهلیّت میشناسد. جاهلیّت یعنی آدابی که انسان از روی جهل و کوری و نابینایی عمل میکند. مشرکین قریش قبل از اسلام از روی جهل، مؤدّب به آدابی بودند: بتپرستی میکردند، دور خانۀ کعبه سوت میکشیدند و طواف میکردند، یا عریان طواف میکردند، یا چنین و چنان؛ و اینها همه از آداب جاهلیّت است، و قرآن که آمد، گفت: این جاهلیّت است، وقتی که شما اسلام آوردید دیگر به جاهلیّت عمل نکنید! آنها مال جهل بود و الآن عالَم، عالمِ نور است.
hedayat Homa
ابوسفیان هر وقت با پیغمبر جنگ میکرد، به نام عزّیٰ بود و شعاری که در جنگ اُحد میدادند، این بود: «لنا العُزّیٰ و لا عُزّیٰ لکم!» پیغمبر هم فرمود که: شما هم در مقابل آنها بگویید: «اللَه مَولانا و لا مَولیٰ لکم!»
hedayat Homa
رسول خدا که شنید عروة بن مسعود را کشتند، گفتند: «این در میان امّت من، مَثلش مَثَل همان مؤمن آلیاسین است.» او آمد و ایمان آورد و رفت قوم خود را دعوت کند که نپذیرفتند، و همان قوم و خویشانش زدند و او را کشتند.
hedayat Homa
اگر بخواهید عروة بن مسعود را بهتر بشناسید، او جدّ حضرت علیاکبر است، جدّ واقعیِ واقعی! حضرت علیاکبر ـ که در روز عاشورا کشته شدند ـ مادرشان لیلیٰ دختر مُرّة بن عروة بن مسعود ثَقفی است، یعنی لیلی دختر مرّة است و مرّة پسر عروة است؛
hedayat Homa
حجم
۲۲۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۲۲۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
قیمت:
۴۲,۰۰۰
تومان