بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مجمع مردگان (سه‌گانه شهر: جلد ۱) | طاقچه
تصویر جلد کتاب مجمع مردگان (سه‌گانه شهر: جلد ۱)

بریده‌هایی از کتاب مجمع مردگان (سه‌گانه شهر: جلد ۱)

نویسنده:دارن شان
امتیاز:
۴.۴از ۱۲۲ رأی
۴٫۴
(۱۲۲)
هیچوقت وانمود نکن بیشتر از حد خودت می‌فهمی.
Pariya
هیچ لزومی نداره خودتو دانای مطلق بدونی. جهالت محافظه‌کارانه هیچ اشکالی نداره. اگه آدم فکر کنه که همه چیزُ می‌دونه، دیگه به خودش زحمت یاد گرفتنُ نمیده.»
-Dny.͜.
مادرم منو به سمت مواد کشوند و سعی کرد منو گرفتار کنه و پول بیشتری ازم بگیره. ولی من احمق نبودم. می‌دونستم مواد چیه و چه بلایی می‌تونه سرِ آدم بیاره. پس به سمتش نرفتم.
-Dny.͜.
گهگاهی ممکنه بسوزی. من خیلی سوختم. یکی‌دوبار هم جزغاله شدم. باید یاد بگیری با آتش زندگی کنی. چون اگه بخوای زیاد فکرکنی و عادلانه بازی کنی، برای همیشه توی افسون اعجاب‌انگیزش گم میشی.
IDK
اگه آدم فکر کنه که همه چیزُ می‌دونه، دیگه به خودش زحمت یاد گرفتنُ نمیده.»
IDK
امروز بعدازظهر با دوتا از سردسته‌های آشوبگرِ گانگستر قرار ملاقات دارم. آنها با هم همدست شده‌اند و نقشه کشیدند تا مرا سربه‌نیست کنند. فکرکنم در ملاقات امروز مرا بکشند. احتمالاً اجازه می‌دهم این کار را انجام دهند؛ کمی خنده برای سلامتی مفید است.
arash
آن روز برای من، یک روز روشن و خوش آب و هوا بود؛ مثل یک بوم نقاشی که رؤیاها در آن به حقیقت تبدیل می‌شوند.
Pariya
فیلم‌ها همیشه امنیت خاصی دارن. اونان نمی‌تونن مثل زندگی واقعی به آدم آسیب برسونن.
Pariya
قبل از اینکه کوسهٔ دریا شوی، می‌بایست ماهیِ بزرگ بودن در یک برکه را یاد بگیری.
._.
اما او شانه خالی نکرد، چندین و چند شغل عوض کرد، ارزش خودش را ثابت کرد، نردبان ترقّی را محکم چسبید تا این‌که در موقعیتی قرار گرفت که توانست ایده‌هایش را به ثمر بنشاند و نخستین قدم را در کار خودش بردارد.
Pariya
اعتماد کردن به او یک ریسک بود.
درجستجوی‌او
سه نفر در اتاق حضور داشتند؛ یک مرد و سه زن که سرتاپا سفید پوشیده بودند.
arash
مادام گیوتین. قطع‌کنندهٔ سرها، تیغی با تیزیِ تشنه به خون، قاتل پادشاهان، مهلک‌ترینِ گزنده‌ها، فولادی که بوس می‌کند و خودش را لوس نمی‌کند! قربانی به جایگاه بیاید.»
arash
این‌که من یک شغل تبهکارانه داشتم دلیل نمی‌شد که خودم هم یک آدم تبهکار باشم.
کاربر ۳۵۴۰۰۳۱
هیچوقت وانمود نکن بیشتر از حد خودت می‌فهمی.
پرنده _پرواز.
حقیقت دربرابر مغزهای کوچیکی مثل مغز ما، خیلی بزرگه.»
IDK
یه نوع غضب خاصی توی وجودشه که نه میشه بیانش کرد و نه میشه کنترلش کرد. اون خشم باهاش انس گرفته.
Pariya
فرض کن هشت ساعت در طول شبانه‌روز بهت اختصاص داده شده تا اونو سپری کنی، که در هفته می‌شه پنجاه ساعت و دوهزاروپونصد ساعت در طول سال. بعدش تصورکن هر کدوم از انسان‌ها طبق همین روال پیش برن. اونوقت ضریب این ساعات رو در نیروی کار ضرب کن. فکر کن به چه چیزها که نمی‌تونیم دست پیدا کنیم. آقای رایمی، کلید موفقیت توی کنترل میزان خوابمونه.» به طعنه گفتم: «پس شاید بهتر باشه بیخیالش بشیم.» با لحنی جدی گفت: «نه. خواب یه چیز ضروریه. باید یه جایی باشه که مغز یه گوشه بشینه و به خودش استراحت بده. ولی فقط مقدار کمی بهش نیاز داریم. به نظرم اگه بیش از سه ساعت در شبانه روز طول بکشه شکم‌پرستی به حساب میاد. چون باعث ضعیف شدن و تحلیل رفتن ما میشه.
نشانـ✿°.•
معمولاً این قضایا یکی دو هفته‌ای ادامه پیدا می‌کرد و مردم در خیابان ها خشم خودشان را خالی می‌کردند تا نظام را عوض کنند. سپس افراد با نفوذ و ماهر وارد بازی می‌شدند، آشوب‌ها را سرکوب می‌کردند و همه‌چیز به حالت اولش برمی‌گشت.
سعید جان
اگه آدم فکر کنه که همه چیزُ می‌دونه، دیگه به خودش زحمت یاد گرفتنُ نمیده
Ms
حقیقت دربرابر مغزهای کوچیکی مثل مغز ما، خیلی بزرگه
مژده
مطمئنم اون خبر کلیشه‌ای رو شنیدی که میگه بال زدن یه پرنده توی استرالیا می‌تونه تعیین کنندهٔ آب و هوای اون‌طرفِ کرهٔ زمین باشه. شاید اغراق‌آمیز به نظر بیاد، اما یه نمونهٔ بارز و مؤثره. «همه به هم ربط دارن. همه‌چیز زنجیروار به هم متصل‌اند. بعضی وقت‌ها شسته و رُفته و بعضی مواقع هم نامعلوم. یه یهودی یه بچه به اسم آدولف رو به تمسخر می‌گیره و باعث میشه میلیون‌ها نفر توی اردوگاه‌ها بمیرن
مژده
همیشه رازهاتو مخفی نگه‌دار.
درجستجوی‌او
زود یادبگیر. سخت تلاش کن. ایمان داشته باش.
درجستجوی‌او
خودش یک روز خواهد فهمید که نباید گول ظاهر آدم‌ها را خورد.
کاربر ۳۵۴۰۰۳۱
مرد چطور می‌تواند بدون وجود حتی یک چیز شگفت‌آور در این دنیا زندگی کند؟ شاید می‌بایست همه چیز را خراب کنم و از اول شروع کنم.
fardin‌ ⃟🌘
همیشه زیرلب می‌گفت: «مرگ همواره در کمین نشسته است.» این جمله آن قدر برایش ارزش داشت که به نظر می‌رسید آن را روی سنگ قبرش حک خواهد کرد!
پرنده _پرواز.
جهانی که توش زندگی می‌کنیم، حتی شاید ستاره‌ها و سیارات همه به هم
._.
بچه‌ها مثل جهان‌سومی های بی پدر و مادر، لباس های ژنده و مندرس پوشیده بودند.
arash
هرجا رو نگاه می‌کنی کثافت ازش می‌ریزه بیرون. همه پولکی و رشوه‌بگیر شدن. همش هم بخاطر اونه.» «اگه انقدر بدت میاد چرا از اینجا نمیری؟» «برم؟!» اگر سیگار داشت، حتماً آن را تف می‌کرد.‌ «چر اباید برم؟ اینجا شهر منم هست. من مالیات میدم و امرار معاش می‌کنم. ناتانائیل مید بخاطر هیچکس از جاش تکون نمی‌خوره.»
بانيشا

حجم

۳۴۴٫۰ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۶۰۵ صفحه

حجم

۳۴۴٫۰ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۶۰۵ صفحه

قیمت:
رایگان