
بریدههایی از کتاب سقوط مرگبار (کتاب اول؛ باران سیاه)
۴٫۳
(۵۵)
«سخت نگیر رفیق انگار تموم اتفاقات دنیا تقصیر ما بود.»
مرضیه حجتی
«میتونم فرار کنم ولی سرنوشت منو رها نمیکنه.»
مرضیه حجتی
من در این دنیای مرده چه میکنم؟
کاربر ۷۹۵۸۷۶۲
گلولههایش روی زمین میریزند ولی دیگر توجهٔ به آنها ندارد. «چرا در رو باز نمیکنن بیاد داخل؟»
وِرگا در جوابم میگوید: «برای کسی که پول مهمتر از جونشه، بهتره که بمیره. آدم حریص همیشه توی دام خودش اسیر میشه.»
M.S.R
من در این دنیای مرده چه میکنم؟
کاربر ۷۹۵۸۷۶۲
تو باور داری که لایهٔ جهنم وجود داره؟ اون فقط یه تفکره! اونا این تفکر رو توی ذهنت کردن تا باور کنی یه لایه حفاظتی اجازه نمیده تو به انسانها آسیب برسونی. این لایه اصلا وجود نداره.»
کاربر ۵۴۶۴۱۶۰
حرفهایش مثل طلسمی مرا به رویایی بیکران فرو میبرد. موهای موّاجش را بو میکشم تا از بوی او مست شوم. میگویم: «تو برای همیشه مال منی.»
مرضیه حجتی
منم دوستت دارم. نمیدونی چقدر خوشحالم که فقط من و تو اینجا هستیم. امیدوارم که امروز به هیچ وجه تموم نشه. میخوام تا ابد اینجا بمونم.
مرضیه حجتی
«رئیس میدونی چی عذابآوره؟ حتی انسانها هم به ما رحم نکردن! با این که خودشون توی لجن زندگی میکردن، همدیگه رو به خاطر یه تیکه نون میکشتن، باز هم حاضر شدن ما هم توی لجن خودشون زندگی کنیم.»
M.S.R
«چرا باید یه نفر رو طرد کنن؟»
«چون باید مثل خودشون باشی یا باید طرد بشی.»
«از زیر دست رباتها امدی بیرون تا دوباره زیر دست یه ربات دیگه باشی؟»
«رئیس! شما کسی هستین که کل دنیا باهاش مشکل داره. من هم کسی هستم که کل رباتها باهاش مشکل دارن. به نظر تو این بهترین انتخاب نیست؟»
M.S.R
«وقتی دنیا نابود شد، من دوازده ساله بودم. دقیقا یادم نمیاد دنیا برای چی نابود شد؛ اما یادمه از آسمون فقط بمب میبارید. همه میگن به خاطر جنگ هستهای زمین نابود شد؛ اما خورشید هم به نوبه خودش همه چیز رو نابود کرد. لایه ازون ناپدید شد. با این تغییر مسیر، دنیا هم تغییر کرد. هر چی بود، مطمئنم که تقصیر خودمون بود؛ یعنی خود ما! انسانها میگن همه چیز تقصیر فرافرگشتها بود؛ اما مطمئنم که این جوری نیست. انسانها همه چیز رو نابود کردن»
SM
«پس لایهٔ محافظتی جهنم چی؟ مگه مانع آسیب رسوندن کرومها به انسانها نمیشد؟ اینجوری که دیگه قوانین معنا ندارن.»
«مثل این که فراموش کردین قوانین عوض میشن رئیس. یه قانون وجود داره که هر موقع نیاز شد میشه قوانین رو عوض کرد. بهش میگن پادشاه قوانین! میل و انگیزهٔ انسانها و فرافرگشتها به پادشاه قوانین قدرت میده.»
M.S.R
دنیای موازی یعنی بینهایت دنیا وجود داره که یک نسخه از من توی اون دنیاها هست. ممکنه توی بعضی از دنیاها هم به دلایلی وجود نداشته باشم.
تمام نسخههای من، شبیه به من هستن.
Panah
هر چه به دنبال هویتم میگردم، اثری از ستونها وجود ندارد؛ ستونهایی که از گذشته و آینده ساخته شدهاند. خاطراتی که انسان را میسازند و اهدافی که انسان را شکل میدهند. نه هیچ خاطرهای وجود دارد که به آن تکیه دهم و نه هیچ آیندهای که به ریسمان آن چنگ بزنم.
Panah
هر صبح که چشم میگشایم، نمیدانم چه باید انجام دهم. هر صبح به خود میگویم: اکنون چه؟ فقط یک چیز را میدانم که انسان بدون خاطرهها و اهداف چیزی جز مردهٔ متحرک نیست.
Panah
ی کوتاه تصوری از یک رُتیل جلوی چشمانم برق میزند. چرا با دیدن او این تصویر پدیدار شد؟ سعی میکنم خود را بیتفاوت جلوه دهم
اااا
حجم
۴۶۷٫۴ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۵۱۴ صفحه
حجم
۴۶۷٫۴ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۵۱۴ صفحه
قیمت:
رایگان