که توکویل و مریدانش در قرن نوزدهم خاطرنشان میکردند: به مجردی که پیرو تساوی حقوق سیاسی، برابری حقّ سعادت نیز پذیرفته شود، پیوندهای اجتماعی تضعیف شده و همراه با آن نقش دولت افزایش شتابندهای خواهد داشت. در آن صورت افراد همهچیز را از دولت انتظار خواهند داشت و دیگر از جامعهای که در آن زندگی میکنند، انتظاری نخواهند داشت. دولت هم با یک جامعهٔ واقعاً زنده طرف نیست، بلکه افرادی مجزا یا مجموعههای مجردی از افراد را پیش رو دارد که بیش از آنکه مشخصاً به منظور تحقق طرحی برای زندهنگاهداشتن جامعه گرد هم آمده باشند، با دغدغهٔ مشترک دریافت عواید از دولت جمع شدهاند. در برابر چنین ویرانیای که بر حس مدنی نازل شده است،
Salardft