«کافران را دوست میدارم، از این وجه که دعوی دوستی نمیکنند، میگویند: آری، کافریم، دشمنایم. اکنون دوستیاش تعلیم دهیم، یکانگیاش بیاموزیم. اما اینکه دعوی میکند که من دوستام و نیست، پرخطر است.
سوفی
علاقه شمس به یکرنگی و بیادعایی چندان بود که میگفت: «کافران را دوست میدارم، از این وجه که دعوی دوستی نمیکنند، میگویند: آری، کافریم، دشمنایم. اکنون دوستیاش تعلیم دهیم، یکانگیاش بیاموزیم. اما اینکه دعوی میکند که من دوستام و نیست، پرخطر است.»
سوفی
شمس چنان که خود میگوید نگرش شادمانه و سرزندهای به زندگی داشت، و این را از بزرگی انسان میدانسته که شخص، دیگران را شادمان سازد و به خوشی و شادمانی خود بسنده نکند.
سوفی
«سگ را دلم در آن بند است که خدا او را چنان دارد که چنان زید که کس او را نزند و نرنجاند.» مقالات، ۸۵۷
صبا
«مرا خوییست که نخواهم که هیچ دلی از من آزرده شود. اینکه جماعتی خود را در سماع بر من میزنند و بعضی یاران ایشان را منع میکنند مرا آن خوش نمیآید، و صد بار گفتهام برای من کسی را چیزی مگویید، من به آن راضیام.» فیه مافیه، ۷۴.
صبا