بریدههایی از کتاب مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است
۴٫۲
(۱۹۲)
«من دوست دارم یه نفر باشه که یادش بمونه من هم وجود داشتم. دلم میخواد یه نفر باشه که بدونه من اینجا بودم.»
آبی ترین مرواریدِ آسمونی
نکتۀ خاصی که در مورد خانۀ مادربزرگها وجود دارد این است که هیچوقت بویش را فراموش نمیکنید.
vafa
اگر آدمها را دوست نداشته باشی، نمیتوانند اذیتت کنند.
Nazanin
همۀ هیولاها از اول هیولا نبودهاند، بعضیهایشان هیولاهایی هستند که از اندوه هیولا شدهاند
sara22
نکتۀ خاصی که در مورد خانۀ مادربزرگها وجود دارد این است که هیچوقت بویش را فراموش نمیکنید.
Marie Rostami
هیچچیزی بیشتر از یه دختر باهوش احمقها رو نمیترسونه.
Marie Rostami
چون همۀ هیولاها از اول هیولا نبودهاند، بعضیهایشان هیولاهایی هستند که از اندوه هیولا شدهاند.
Marie Rostami
اگر چیزی نداشته باشی که بهش اهمیت بدی، اونوقت دیگه زنده نیستی. فقط وجود داری...»
ساينا
«تا وقتی مامانت میتونه چیزی رو پیدا کنه، اون چیز هیچوقت گم نمیشه.»
fatemehm94
«عزیز دلم، تنها موندن شکلهای زیادی داره.»
ܦ߭ܝܝܝ݅ܝࡅߺ߳ܣ 🕊
«فقط آدمهای متفاوت میتونن دنیا رو عوض کنن. آدمهای عادی عرضۀ تغییر دادن هیچ کوفتی رو ندارن.»
میثم زیاری
مامانبزرگ زیر لب میگوید: «احسنت.» و پک عمیقی به سیگار میزند.
(احسنت یکی از کلمههایی است که السا آن را خوب میفهمد، بدون آنکه لازم باشد معنیاش را بداند.)
مامان به سیگار اشاره میکند و میگوید: «تا به حال به ذهنت نرسیده این چقدر میتونه واسه بچه خطرناک باشه؟ همینطور واسه السا؟»
«اینقدر دادوقال راه ننداز! مردم از روز ازل سیگار میکشیدن و بچههاشون هم سُرومُروگنده به دنیا میاومدن. نسل شما یادش رفته بشر هزاران سال بدون آزمایش آلرژی و باقی مزخرفات زندگی کرده، قبل از اونکه شماها پیداتون بشه و خیال کنین واسه خودتون کسی هستین. فکر میکنی اون زمان که آدمها تو غار زندگی میکردن پوست ماموتها رو میانداختن تو ماشین لباسشویی و با برنامۀ شستوشو با آب داغ تمیزش میکردن؟»
السا میپرسد: «اونوقتها هم سیگار داشتن؟»
مامانبزرگ میگوید: «تو دیگه شروع نکن.»
مادربزرگ علی💝
بزرگترین توانایی مرگ میراندنِ آدمها نیست، بزرگترین تواناییاش این است که میتواند کاری کند بازماندهها آرزو کنند زندگیشان متوقف شود،
Marie Rostami
ما میخواهیم دوست داشته شویم؛ اگرنه، مورد تحسین قرار بگیریم؛ اگرنه، ازمان بترسند؛ اگرنه، مورد نفرت و تحقیر واقع شویم. ما به هر قیمتی میخواهیم حسی را در دیگران برانگیزیم. روح ما از تهی بودن گریزان است؛ و به هر بهایی طالب ارتباط با دیگران است.»
ساينا
«شاید ازت ناامید شده بود چون خودت از خودت ناامید هستی.»
مرضیه
السا بچهای است که خیلی زود یاد گرفت اگر میخواهد در زندگی پیشرفت کند و به جایی برسد، باید موسیقی متن زندگیاش را خودش انتخاب کند.
ali bashardoost
«چون آدم باید به یه چیزی اهمیت بده، السا. مامانبزرگت اسمش رو میذاشت "نق زدن"، اما اگر چیزی نداشته باشی که بهش اهمیت بدی، اونوقت دیگه زنده نیستی. فقط وجود داری...»
StarShadow
همۀ هیولاها از اول هیولا نبودهاند، بعضیهایشان هیولاهایی هستند که از اندوه هیولا شدهاند.
starlight
«من دوست دارم یه نفر باشه که یادش بمونه من هم وجود داشتم. دلم میخواد یه نفر باشه که بدونه من اینجا بودم.»
آبی ترین مرواریدِ آسمونی
«آدمبزرگ بودن گاهی وقتها خیلی سخته، السا.»
السا با لحن ستیزهجویانه میگوید: «بچه بودن هم همچین کار سادهای نیست.»
StarShadow
«ما میخواهیم دوست داشته شویم؛ اگرنه، مورد تحسین قرار بگیریم؛ اگرنه، ازمان بترسند؛ اگرنه، مورد نفرت و تحقیر واقع شویم. ما به هر قیمتی میخواهیم حسی را در دیگران برانگیزیم. روح ما از تهی بودن گریزان است؛ و به هر بهایی طالب ارتباط با دیگران است.»
StarShadow
امکان دارد مادربزرگتان را برای سالیان سال دوست داشته باشید بدون اینکه واقعاً او را بشناسید.
rezvan_mehrani
«ما میخواهیم دوست داشته شویم؛ اگرنه، مورد تحسین قرار بگیریم؛ اگرنه، ازمان بترسند؛ اگرنه، مورد نفرت و تحقیر واقع شویم. ما به هر قیمتی میخواهیم حسی را در دیگران برانگیزیم. روح ما از تهی بودن گریزان است؛ و به هر بهایی طالب ارتباط با دیگران است
غزل
السا هیچ دوستی ندارد جز مامانبزرگ، چون بقیۀ هفت سالههای مدرسه دقیقاً مطابق با هفت سالگیشان کودن هستند. اما السا با همه فرق دارد.
StarShadow
خانۀ یک مامانبزرگ حس عجیبی دارد. حتی اگر ده یا بیست یا سی سال بگذرد، باز هم بویش را فراموش نمیکنی.
StarShadow
اگر نتونی از شر خاطرههای بد خلاص بشی، مجبوری اونها را با چیزهای شیرینیتر بپوشونی.
Shaghayegh
دلیل آوردن برای مرگ کار سختی است. و از دست دادن کسی که دوستش داری از آن هم سختتر.
rezvan_mehrani
چون همۀ هفت سالهها باید یک ابرقهرمان داشته باشند.
و هر کس این را قبول ندارد باید خودش را به دکتر نشان دهد.
ن. عادل
میاماس سرزمین محبوب مامانبزرگ و السا است، چون آنجا قصهگویی مهمترین حرفۀ ساکنانش است. واحد پول میاماس تخیل است؛ بهجای اینکه برای خرید چیزها سکه بدهید، میتوانید با یک قصۀ خوب هر چه خواستید بخرید. کتابخانهها همان بانکها هستند، و هر قصه ارزش پول را دارد. مامانبزرگ هر شب چندین میلیون خرج میکند
کاربر ۴۸۸۶۷۷۳
مامانبزرگ همیشه میگوید آدم باید دشمنانش را بهتر از خودش بشناسد.
Rasta (:
حجم
۴۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
حجم
۴۷۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان