بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سفیر بیداری | طاقچه
تصویر جلد کتاب سفیر بیداری

بریده‌هایی از کتاب سفیر بیداری

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۹ رأی
۴٫۶
(۹)
بعضی وقت‌ها از من ایراد می‌گرفت. می‌گفت: مادر جان، شما سه تا خدا داری؟! گفتم چی می‌گویی، مگر می‌شود؟! گفت: «چرا نمی‌شود، شما من را خیلی زیاد دوست داری، این خدای اولت! بابا را خیلی دوست داری، این خدای دومت! مال و ثروت و طلاهایت را دوست داری، این هم خدای سومت! بعد ادامه داد: هر چه که یاد خدا را در دل آدم کم کند جای خدا را می‌گیرد و به نوعی می‌شود خدای انسان.
رهی
روی پله‌های خانه فرش انداخته بودیم. نمای قشنگی پیدا کرده بود. آمد پیش من و گفت: «مامان جان می‌شود روی پله غذا خورد یا نماز خواند؟!» تعجب کردم. گفتم: «نه!» مکثی کرد و ادامه داد: پس این فرش‌ها چیست که روی پله‌ها انداختید!؟ آخر روی پله فرش نمی‌اندازند. این‌ها را باید به فقرا بدهیم. مادر جان، ما نمی‌توانیم روز قیامت جواب خدا را بدهیم. همیشه به فکر فقرا بود. شنیده بود که امام کاظم (ع) فرمودند: «همانا مُهر قبول اعمال شما، برآوردن نیازهای برادرانتان و نیکی کردن به آنان در حد توانتان است و الّا (اگر چنین نکنید)، هیچ عملی از شما پذیرفته نمی‌شود.»
رهی
حضرت علی (ع) فرموده‌اند: «پاداش مجاهد شهید در راه خدا، بالاتر از پاداش عفیف پاکدامنی نیست که قدرت بر انجام گناه دارد و آلوده نمی‌شود، همانا (زن) عفیف پاکدامن، فرشته‌ای از فرشته‌هاست.»
مهدی
الان که من در حال نوشتن این نامه هستم دو واقعیت قدیم و جدید در نظرم می‌آید، که اسلام از عرب برخواست ولی عجم آن را بهتر شناخت. و اکنون انقلاب اسلامی از ایران برخاسته و غیر ایرانی‌ها بهتر شناخته و به ویژگی‌های اصیلش پی برده‌اند!
آسمونی
مسجد امیرالمؤمنین (ع) در حدیث زیبایی فرمودند: «هر که به مسجد رفت و آمد کند از موارد زیر بهره‌مند شود: برادری که در راه خدا با او رفاقت کند. علمی‌تازه، رحمتی که در انتظارش بوده، پندی که از هلاکت نجاتش دهد، سخنی که موجب هدایتش شود و ترک گناه.»
مهدی
جمع دوستان ما در دوران ورزش و فوتبال خیلی جالب بود؛ قمارباز، کفترباز، جوجه کمونیست، نماز شب خوان و ... اما همه‌ی آن‌ها به سید مصطفی ارادت داشتند. همه او را قبول داشتند. روش‌های مختلفی برای جذب داشت. مثل هدیه دادن کتاب، حساب کردن کرایه تاکسی، همنشینی با افراد، بگو بخند و ...
آسمونی
در محیط ورزشی آن روزها حرف‌های زشت و القاب بد، رایج‌ترین صحبت‌ها بود، سید مصطفی دوستانش را با لفظ «آقا» صدا می‌کرد. گاهی به سفرهای یک روزه جهت مسابقات می‌رفتیم. از جمع سی‌نفره ما فقط چهار نفر نماز می‌خواندند! که نفر اول هم سید مصطفی بود. بقیه‌ی نمازخوان‌ها هم از اطرافیان و دوستان سید بودند. موقع نماز که می‌شد به ما می‌گفت: بچه‌ها بریم برای نماز اول وقت. ما هم کمی‌خجالت می‌کشیدیم. برای همین می‌رفتیم در گوشه‌ای مشغول نماز می‌شدیم. اما سید با افتخار جلوی همه وضو می‌گرفت و روی زمین در مقابل چشم همه‌ی اعضای تیم، نماز اول وقت را می‌خواند و بعد مشغول ادامه‌ی تمرین می‌شد.
رهی
سید مصطفی نمونه‌ی مجسمی‌از انسان‌های صالح بود. او در مباحثه با افراد مختلف، با چهره‌ای متبسم، استدلال‌های متکی بر جهان‌بینی توحیدی و اسلامی، در زمینه‌ی مسائل فردی، اجتماعی و سیاسی مطرح می‌کرد و نتایج خوبی می‌گرفت.
Sajjad Nikmoradi
سید اهمیت نمی‌داد مردم درباره‌ی او چه فکری می‌کنند. برایش انجام وظیفه و هدایت انسان‌ها مهم بود.
Sajjad Nikmoradi
و الان در پاکستان هستم. به خدا قسم راهی را که انتخاب کرده‌ام به جز راه الله نیست. و از روی اشتیاق به بهشت و یا ترس از دوزخ نیست. فقط به خاطر خدا و اسلام عزیز است و برای اینکه شاید توانسته باشم رضای حق تعالی را به جای آورم، برای همین از همه‌ی جان و مال و عزیزترین کسانم گذشتم. و اما ای برادران و خواهران، ما در زمانی به سر می‌بریم که از هر سو کفار و منافقین برای نابودی اسلام عزیز دست به دست هم داده و از هر گونه جنایتی دریغ ندارند. این وظیفه‌ی سنگین بر دوش ماست. و اگر خدای ناکرده کمی‌غفلت کنیم به اسلام عزیز ضربه خواهند زند.
Sajjad Nikmoradi
برای همین به فکر محرومان است. با پول توجیبی خود برای بسیاری از خانواده‌های مستحق همدان وسایل ضروری تهیه می‌کند. و همه را به این کار تشویق می‌کند. به محله‌ای جدید می‌روند. این محل مسجد ندارد! جوان‌ها همه به دنبال هرزگی و ... هستند. به سراغ اهالی می‌رود. از همه کمک می‌گیرد. می‌شود یکی از اولین بانیان مسجد اعظم در شمال همدان.
Sajjad Nikmoradi
البته کلام مقتدایت را شنیده بودی که بهترین تفریح برای انسان کار است. تو هم همیشه در حال بهترین تفریح بودی! کم می‌خوابیدی و بیشتر مطالعه می‌کردی. حالا به چهار زبان زنده‌ی دنیا نیز مسلط شده‌ای.
آسمونی
البته کلام مقتدایت را شنیده بودی که بهترین تفریح برای انسان کار است. تو هم همیشه در حال بهترین تفریح بودی! کم می‌خوابیدی و بیشتر مطالعه می‌کردی. حالا به چهار زبان زنده‌ی دنیا نیز مسلط شده‌ای.
Sajjad Nikmoradi
گفت: «همین که گفتم، مغازه‌ی شما روبه‌روی منزل آن‌هاست. حواست را خوب جمع کن هر وقت آمد فقط زنگ بزن ما را خبردار کن؟ این هم شماره‌ی من، فهمیدی؟!» بعد صدایش را پایین آورد و با لحنی مهربان گفت: «کار سختی از تو نمی‌خواهیم، آن‌وقت می‌بینی که چقدر زندگی‌ات زیر و رو می‌شود. حقوق، امکانات، بیمه، خلاصه زندگی‌ات توپ می‌شود.» من هم چاره‌ای نداشتم. با سرم حرف‌هایش را تأیید کردم. گفت: «می‌توانی بروی.» از اتاق که خواستم بروم بیرون گفت: «شتر دیدی ندیدی‌ها! فهمیدی! حالا برو ببینم چه کار می‌کنی!»
Sajjad Nikmoradi
یک بار جمله‌ای که بین مردم شایع است و می‌گویند: «باید قلب انسان پاک باشد» را شنید. خیلی ناراحت شد. بعد گفت: «اگر انسان می‌خواهد قلبی پاک داشته باشد، باید رابطه‌ای بسیار نزدیک با خدا داشته باشد. قلب پاک فقط در این صورت به دست می‌آید. پاکی قلب باعث می‌شود اهل نماز و عمل به واجبات و ترک محرمات شویم. نه اینکه کسی نماز را ترک کند و خود را توجیه کند که باید قلب انسان پاک باشد و نیازی به نماز و ... ندارد.»
مهدی
یک بار از دست مصطفی عصبانی شدم. با لبخندی بر لب به کنار من آمد و گفت: «مادر جان، باید خدا را شناخت. این همه خوابیدن در شب به درد انسان نمی‌خورد.» بعد مکثی کرد و ادامه داد: من از خدا خواستم محبت سه چیز را از من بگیرد. خواب، مال دنیا، عشق و شهوت‌های مجازی.
شهاب
از آن سال کم‌کم سوره‌های قرآن را به پسرم یاد دادم. حمد و سوره و نماز را به خوبی می‌خواند. سوره‌های کوچک را یاد گرفت. او را در مکتبی ثبت نام کردم تا قرآن را بیشتر و بهتر یاد بگیرد. خودم هم از اول تا آخر سوره‌ی یس را به او یاد دادم. دوران دبستان را اوایل دهه‌ی چهل آغاز کرد. همان ایام که حضرت امام پرچم مبارزه با شاه را برافراشته بود.
Sajjad Nikmoradi
با اینکه سنی نداشت و حدود چهارده‌ساله بود اما به نماز شب مقید شده بود. این حرف‌ها شاید الان عادی باشد اما زمانی مصطفی نماز شب می‌خواند که خیلی‌ها در واجبات اعمالشان گیر کرده بودند.
Sajjad Nikmoradi
پیامبر اعظم (ص) می‌فرمایند: «برای کسی که جهت صله‌ی رحم به دیدن فامیل می‌رود برای هر قدمی‌که برمی‌دارد چهل هزار حسنه، و محو چهل هزار گناه و ترفیع چهل هزار مقام است. گویی که او خداوند را صد سال با اخلاص عبادت کرده است.»
مهدی
اگر می‌خواهیم در این انقلاب نقش خودمان را خوب ایفا کنیم و انقلابی عمل کنیم و انقلابی هم بمانیم، باید تاریخ اسلام را مطالعه کنیم. باید از تجربیات آن بهره بگیریم و بتوانیم در مقاطع حساس تاریخی، خوب عمل کنیم. باید از ولایت فقیه جدا نشویم
خدایار
اعتقاد داشت اگر بخواهی کسی را جذب کنی، باید ظاهرت هم جذاب باشد. خیلی به ظاهرش می‌رسید.
خدایار
هر چه که یاد خدا را در دل آدم کم کند جای خدا را می‌گیرد و به نوعی می‌شود خدای انسان.
maryam
تو سفیر بیداری این مردم هستی. و همیشه این را نشان دادی که هر گاه جایی نیروی کار بود آنجا را ترک می‌کردی و به جایی می‌رفتی که به تو نیاز بیشتری دارند. اهل آرام گرفتن در یک گوشه نبودی. مدتی به مهد کمونیست رفتی. کشور کوبا، در کنار قاره‌ی آمریکا، میزبان تو شد. در آنجا انجمن اسلامی راه انداختی و نحوه‌ی حرکت در مسیر اسلام را به آن‌ها آموختی. پاکستان و هند مقصد بعدی توست.
کتابدوست
دست کرد در جیبش. صد و پنجاه تومان پول درآورد و گفت: «این هم پول‌هایی که بابا به من داده! با پنجاه تومان شما می‌شود دویست تومان!» مانده بودم که منظورش از این کار چیست. این همه پول را برای چه جمع کرده!؟ مصطفی ادامه داد: حالا بیا با هم برویم جنوب شهر، می‌خواهم وضع زندگی مردم آنجا را ببینی! آن‌ها نه فرش دارند نه پتو. هیچ چیز ندارند. مردم جنوب شهر همدان با بدبختی زندگی می‌کنند. شاید با این پول‌ها بتوانیم برای آن‌ها چیزهایی که لازم است بخریم. این را گفت و رفت که حاضر شود. اما من تا چند دقیقه فقط به کارهای پسرم فکر می‌کردم. مصطفی در این دوران، که سیزده سال بیشتر نداشت، صاحب روح بزرگی شده بود.
کتابدوست
حضرت علی (ع) فرموده‌اند: «پاداش مجاهد شهید در راه خدا، بالاتر از پاداش عفیف پاکدامنی نیست که قدرت بر انجام گناه دارد و آلوده نمی‌شود، همانا (زن) عفیف پاکدامن، فرشته‌ای از فرشته‌هاست.»
کتابدوست
بستگان سید مصطفی بود. اما خیلی مقید به نماز و ... نبود. سیگار هم می‌کشید. خودش می‌گفت: من وقتی نماز خواندن و تقوای سید مصطفی را دیدم از خودم خجالت کشیدم. نمازم را شروع کردم و قول دادم که ادامه دهم.
رهی

حجم

۲٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۷۹ صفحه

حجم

۲٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۷۹ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان