
بریدههایی از کتاب سین سوگ، عین عشق؛ زندگی پس از مرگ عزیزان مان
۲٫۵
(۱۵)
بزرگترین توهین به یک انسان انکار رنج اوست.
زی
در واقع دردِ امروز بخشی از خوشحالی دیروز است و معامله همین است.
گگاب
غم و اندوهی که ما تجربه میکنیم ارتباطی به سن عزیز ازدسترفته یا نوع مرگش ندارد. تا زمانی که ما در قلبمان به آن فرد عشق بورزیم و دوستش داشته باشیم و او برایمان اهمیت داشته باشد، از دست دادنش قلبمان را خواهد شکست.
گگاب
چون سوگ برطرفشدنی نیست التیام یافتن تنها از طریق همدردی و همدلی با یکدیگر ممکن است.
گگاب
«به یاد سپردن مردگان ما تجسم بخشندهترین، آزادترین و وفادارانهترین نوع عشق است. این عشق بخشندهترین است چون غیرقابلجبران است. آزادترین است چون اجبار یا الزامی برای عشق ورزیدن به مردگان وجود ندارد و تنها میتواند یک عمل خودخواسته باشد. و وفادارانهترین است چون به ازخودگذشتگی نیاز دارد، چرا که هیچ علاقه یا نیرو یا محبتی را متوفی پاسخ نمیدهد.»
گگاب
«من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود»
گگاب
واژهٔ «نرمال» هم یک حالت ساختگی توسط جامعه است هم آرمانی است که افراد سعی میکنند به آن برسند، اما موفق نمیشوند چون همانند هدفی متحرک پیوسته جابهجا میشود و دستنیافتنیست.
گگاب
اما باید این را به خاطر داشته باشیم که در بطن هر داستانِ ازدستدادنی یک داستان زندگی هم تنیده شده؛ داستان زندگی عزیزی که فوت کرده و کسی که در طول حیاتمان بوده، و همچنین داستان یک رابطهٔ مشترک بین ما و او، ولو کوتاه.
گگاب
«تا زمانی که داستان وحشتناک من گفته نشود، قلب درون سینهام خواهد سوخت.»
گگاب
پذیرش یعنی وقتی در نقطهای از زمان به عزیزمان فکر میکنیم، بیشتر از درد، عشق را در وجودمان احساس کنیم.
گگاب
در حقیقت تلاش برای فراموشی دوری را سختتر میکند و راز رهایی در به یاد آوردن است.
زی
عشق ورزیدن یعنی ما این را میپذیریم که هم پذیرای شادی و آرامش خواهیم بود هم آمادهٔ غم و سرخوردگی. پس اگر عقیده داریم عشق زیبایی و موهبت و هدیه است، باید این را هم بپذیریم که سوگ بخشی جداییناپذیر از همین هدیه است که همراهش خواهد آمد.
سعیدا
سوگ همان عشق است و سوگواری یعنی به یاد آوردن عزیزی که از کنارمان رفته. بابا همیشه در یاد ما خواهد بود و ما همیشه دوستش خواهیم داشت. تا آخرین تپشهای قلبمان.
محبوب
چهقدر دلگیر و محزون. حس غریبیست دوست داشتن یک خانه و دوست نداشتنش. اینکه هم دلت بخواهد فقط آنجا باشی و هم دیگر نتوانی آنجا بودن را تحمل کنی. این است وقتی عزیزی را از دست میدهی. وقتی خانه دیگر بدون او خانه نیست.
محبوب
اگر ما در فرصتی مناسب بنشینیم و کمی از سرعت افکارمان بکاهیم و نگاهی به زندگی بیندازیم، با مرگ چشم در چشم گفتوگویی بکنیم و درونش را ببینیم، چارهای نخواهیم داشت جز قبول حقیقت آن و اینکه تمامی ما روزی آن را در آغوش خواهیم کشید. پذیرش حقیقت مرگ کلید آرامش ماست و برای پیدا کردنش به تفکر و تمرکز نیاز داریم، به رهایی و پذیرش. اما وقتی این کلید را پیدا
محبوب
برخلاف تصور جامعه سوگ واکنشی غیرطبیعی نیست. سوگ طبق مراحل و فازهای منظمی به ما اصابت نمیکند و تمام نمیشود. سوگ برای همه یکسان نیست و افراد عزادار الگوها و رفتارها و مسیرهای متفاوتی را به مرور زمان طی میکنند و هر چند شباهتهای زیادی بین این تجربیات هست، نسخه یا نقشهای وجود ندارد که باید دنبال شود.
محبوب
واقعیت این است که واکنش هیچ دو نفری به یک اتفاق یکشکل نیست. همانطور که دیاِناِی هر فردی در دنیا خاصِ شخص اوست، سوگ آن فرد هم خاص خودش است و واکنشی که به مرگ عزیزش از خود نشان میدهد منحصر به اوست. نوع واکنش ما بستگی دارد به نوع نگاهمان، شخصیت و تفکرات و احساساتمان، زادگاه و ملیت و خانوادهمان، زندگی و تجربیاتمان، و معنایی که در تمامی تجربیاتمان، از جمله مرگ عزیزمان، میبینیم.
محبوب
درست است که جامعه میگوید تفریح حین سوگواری زشت است یا فرد سوگوار نباید کارهای شاد انجام دهد، اما اصلاً مهم نیست. تفریح کردن به معنی این نیست که ما عزیزمان را فراموش کردهایم یا دیگر سوگوار نیستیم. خندیدن برای چند دقیقه به معنای سوگوار نبودن و دوست نداشتن عزیزمان نیست.
محبوب
چیزی که بسیاری از ما را با مشکل مواجه میکند انتظارات نامعقول و اشتباهی است که دیگران از ما دارند و حتی خودمان از خودمان داریم. اینکه بشنویم ما باید بعد از چهلم عزیزمان دیگر به زندگی عادی برگردیم یا بسته به اینکه فرهنگمان چه میگوید پس از گذشت سه ماه یا شش ماه یا یک سال سوگ را پشتسر گذاشته باشیم خندهدار است،
محبوب
ما به زمان بسیار زیادی نیاز داریم تا بتوانیم آرامآرام تکههای شکستهٔ قلبمان را جمع کنیم و دوباره همهچیز را به هم بچسبانیم. ما به زمان زیادی نیاز داریم تا هربار با شنیدن اسم عزیزمان بغض نکنیم و اشک نریزیم و قلبمان دوباره هزار تکه نشود. در این پروسه قلب ما تنها عضو بدنمان نیست که نیاز به زمان و ترمیم شدن دارد. مغز ما هم نیاز به زمان بسیار زیادی دارد تا حقیقت جدید زندگی ما را بهدرستی درک کند و بتواند عدمحضور فیزیکی عزیزمان را در این دنیا بفهمد.
محبوب
هنگام سوگ مغز نیاز دارد نقشهٔ فعلی ذهن ما دربارهٔ عزیزمان را پاک کند و نقشهٔ کاملاً جدیدی دربارهٔ رابطهٔ ما با او و زندگی فعلیمان و آنچه در انتظارمان است ترسیم کند. از اینرو سوگ نوعی یادگیری برای مغزمان است؛ یاد گرفتن اینکه حالا چگونه باید بدون عزیزمان زندگی کنیم.
محبوب
جای خالی عزیز ما باید آنقدر برای مغز تکرار شود تا سرانجام یک روز واقعیت جدید را درک کند و تصورات و پیشبینیهایش را تغییر دهد و بفهمد که عزیزمان هرگز برنمیگردد. خوشبختانه این یادگیری به صورت ناخواسته انجام میشود و لازم نیست ما کاری انجام دهیم یا تلاشی بکنیم، اما برخلاف این تصور که گفته میشود تنها زمان نیاز است، این یادگیری نیازمند تجربه کردن و تکرار است.
محبوب
سوگ هم به زمان نیاز دارد و هم به تجربه. هم یک مسئلهٔ بسیار دردناک است برای قلب که باید حس شود، هم مسئلهای بسیار سخت برای مغز که باید حلوفصل شود.
محبوب
معنای آنچه ما در سوگواری «پذیرش» مینامیم پذیرش واقعیت و نجنگیدن با آن است. پذیرش سوگ به معنای پشتسر گذاشتن آن و تمام کردنش نیست، بلکه به معنای تصدیق کردن و پذیرش تمام آنچه از دست رفته است و یاد گرفتن زندگی کردن با این فقدان پابهپای سوگ.
محبوب
بهبودی به معنی انعطافپذیری، قوی بودن یا بازگشت به زندگی عادی هم نیست. بهبودی در سوگ یعنی گوش دادن به زخمهایمان، صادق بودن در مواجهه با وضعیت دردناکمان و صبور شدن در عین اینکه میدانیم سوگ و فقدان راه خودشان را درونمان میتراشند و حک میکنند و ما را تغییر میدهند. سوگ ما، مثل عشقمان، تا ابد جزئی از وجود ما خواهد بود.
محبوب
برای رد شدن از درون سوگ باید ابتدا قبول کنیم که فقدان ما لایق سوگواری است و حق داریم ناراحت باشیم و هر جور که دوست داریم سوگواری کنیم. اینکه نظر جامعه و اطرافیان اهمیتی ندارد و آنچه ما احساس میکنیم درست است. همینطور باید درک کنیم که سوگواری کاری است که باید انجام دهیم و با نشستن و صبر کردن کاری پیش نخواهد رفت. بعضیها میگویند زمان شفابخش است اما این باوری نیمهدرست است چون زمان بهتنهایی شفابخش نیست و زمان و توجه عاشقانه با هم شفابخشاند.
محبوب
سوگ چیزی است که هر روز در کنارمان قدمبهقدم حرکت خواهد کرد و اگر بتوانیم یاد بگیریم چگونه آن را مدیریت کنیم و چگونه عزیز ازدسترفتهمان را ستایش کنیم و به یاد آوریم، آن وقت میتوانیم از این موقعیت بسیار دردناک نکتهای مثبت به دست آوریم.
محبوب
حقیقت این است که هیچ «حداقل» ی وجود ندارد و همهچیز حداکثر است. حداکثر غم، حداکثر دلشکستگی، حداکثر سختی، حداکثر پیچیدگی. این نوع جملات درد و غم و سوگ ما را کوچکنمایی یا حتی انکار و نفی میکنند و هیچچیز بدتر از این نیست، چرا که بزرگترین توهین به یک انسان انکار رنج اوست. به همین دلیل هم
محبوب
تقریباً تکتک کتابهایی که در حوزهٔ سوگ نوشته شدهاند در مورد جملاتی که با حداقل ساخته میشوند مینویسند و استفادهٔ اطرافیان از آنها را نقد میکنند چون این نوع جملات عملاً به ما میگویند که ما بیدلیل ناراحتایم و نباید سوگوار باشیم، چون چیزی هست که جای شکر کردن دارد و در نتیجه ناراحت بودن یعنی ناشکری. اطرافیان نباید هیچ جملهای بگویند که با لغت «حداقل» شروع میشود، چرا که این جمله موقعیت فرد سوگوار را کوچکانگاری میکند اما هیچ سوگی نباید کوچک انگاشته شود. هرگز. هیچوقت.
محبوب
سوگ دربارهٔ یک قلب شکسته است و نه یک مغز شکسته، در نتیجه تمامی تلاشها برای التیام بخشیدن به قلب از راه مغز شکست خواهد خورد، مثل تلاش برای نقاشی کشیدن با چکش. بیشتر اظهارنظرهایی که عزادارن میشنوند از نظر عقلانی شاید درست باشند اما از نظر احساسی توخالیاند. مثلاً ما قطعاً میدانیم «همه یک روز میمیرند» یا متوجه هستیم که «زندگی ادامه دارد»، اما شنیدن این جملات در این شرایط هیچ کمکی به ما نمیکند تا کمتر ناراحت و دلتنگ باشیم، چرا که هیچچیزِ مرگ یا سوگ عقلانی نیست
محبوب
حجم
۲۳۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۹۵ صفحه
حجم
۲۳۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۹۵ صفحه
قیمت:
۱۹۶,۰۰۰
تومان