بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب زنده باد عشق | طاقچه
تصویر جلد کتاب زنده باد عشق

بریده‌هایی از کتاب زنده باد عشق

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۱۳ رأی
۳٫۵
(۱۳)
روزبه‌روز از فرصتی که از دست می‌رود، از صحبت‌های سبک‌سرانهٔ بیخود و از هر چیزی که بیهوده زمان را «هدر» دهد بیش‌تر و بیش‌تر می‌ترسم. وقتی تهی و بی‌حاصل‌ایم بهتر است بیهوده وارد گفت‌وگو نشویم تا وقت بگذرد، بهتر است از بدن‌مان کار بکشیم و مطالعه کنیم.
فائزه قائمی
آه، عزیز من، چه‌قدر سخت است دور بودن از آن‌چه دوستش داریم.
Atefe
روزبه‌روز از فرصتی که از دست می‌رود، از صحبت‌های سبک‌سرانهٔ بیخود و از هر چیزی که بیهوده زمان را «هدر» دهد بیش‌تر و بیش‌تر می‌ترسم. وقتی تهی و بی‌حاصل‌ایم بهتر است بیهوده وارد گفت‌وگو نشویم تا وقت بگذرد، بهتر است از بدن‌مان کار بکشیم و مطالعه کنیم. آلبر کامو، بیستم سپتامبر ۱۹۵۷
کاربر ۷۶۷۰۹۴۰
خداحافظ عزیز دلم، عشق نازنینم. وقتی این جمله‌ها را برایت می‌نویسم دستم می‌لرزد. مواظب خودت باش و سالم بمان. همیشه به خاطر داشته باش که بزرگ باشی. قلبم از فکر همهٔ این لحظه‌های پیشِ روی بدون تو خواهد ایستاد. اگر بدانم خوشبختی، یا هنرمند بزرگی شده‌ای، همان‌طور که هستی، بیش‌تر از هر چیزی خوشحال می‌شوم. به این ترتیب به این فکر می‌کنم که این عشق بی‌مقدار چیزی از ارزش تو نکاسته و زمین‌گیرت نکرده و آسیبی به تو نرسانده است. این تسلای خاطر هم تصنعی است، اما تنها چیزی است که دارم. باز هم خداحافظ، عزیزم. باشد که عشق من از تو محافظت کند. می‌بوسمت، تو را به اندازهٔ همهٔ سال‌های بی‌تو بودن می‌بوسم، چهرهٔ دوست‌داشتنی‌ات را می‌بوسم، با همهٔ رنج و عشق دردناکی که در قلبم دارم.
samangheidi
چرا که دوست داشتن نه به حرف است و نه حتی احساس، به جوش‌وخروشی است که لازمهٔ عشق است.
راضیه
مدت‌هاست می‌دانم لحظه‌هایی که این‌طور دلم می‌خواهد از همه‌چیز روی برگردانم خطرناک‌ترین لحظه‌ها هستند، لحظه‌هایی که به من می‌گویند فرار کن، لحظه‌هایی که دلم می‌خواهد بروم و دور از همه‌چیز زندگی کنم، دور از هر چیزی که شاید بتواند کمکم کند.
کاربر ۸۶۲۴۶۵۴
… به نظرم بیهوده نخواهد بود اگر نگاهی به آشفتگی‌های دردناک درونم بیندازم. آن‌چه مرا آزرده و غمگین می‌کند این است که هرگز آن فرحناکی، هوش‌وذکاوت و شخصیت قدرتمندی را که لازم است پیدا نخواهم کرد تا نظمی به این آشفتگی‌ها ببخشم. متأسفم که به همان شکل تکامل‌نیافته‌ای که به دنیا آمدم از دنیا خواهم رفت.
Shivayi
انسان، آن‌طور که تو فکر می‌کنی، همیشه آن‌قدر قوی نیست و بر رنج‌هایش اشراف ندارد؛ در لحظه‌هایی که خیلی احساس درماندگی می‌کند، فقط نیروی عشق می‌تواند همه‌چیز را نجات دهد.
کاربر ۸۶۲۴۶۵۴
آه، عزیز من، چه‌قدر سخت است دور بودن از آن‌چه دوستش داریم.
Atefe
فراموش نکن که من هیچم، سراپا وعدهٔ دیدارم، تا هست شوم.
sara
فقط گاهی که تو را ناراحت می‌بینم از خودم بدم می‌آید.
sara
ممکن است آدم‌ها در زندگی همدیگر را فراموش کنند، از هم روی‌گردان شوند، جدا شوند؛ زندگی هم فراموش می‌کند. اما امکان ندارد مرگ آن‌هایی را که می‌خواهند با هم بمیرند فراموش‌کند.
mahdis1377
به هر روی وقتی دل به کار می‌دهم، توانم را بازمی‌یابم، استقلال سابقم را پیدا می‌کنم و از هر آن‌چه هستم رها می‌شوم. جز این هیچ دارویی برای خود سراغ ندارم.
mahdis1377
حالا کمی مشقت و سختی، خشکی و بی‌حاصلی و فشار و بحران در پیش داریم. اما این‌که در این کُرهٔ خاکی تو را می‌شناسم و تو نزدیک منی به من صبر و شجاعت می‌بخشد.
mahdis1377
آه، عزیز من، چه‌قدر سخت است دور بودن از آن‌چه دوستش داریم.
Atefe
الآن انتظار هیچ‌چیزی را ندارم به‌جز ذره‌ای خوشبختی واقعی، خوشبختی‌ای که بشود لمسش کرد. آن موقع باقی چیزها هیچ‌اند.
کاربر ۸۶۲۴۶۵۴
در خونم بی‌قراری و التهابی موج می‌زند که آزارم می‌دهد؛ میلی که همه‌چیز را می‌سوزاند و می‌بلعد، و این عشق من است به تو.
ali73
چنان از جان‌ودل به هم پیوند خورده‌ایم که خوب می‌دانم هیچ‌چیز نمی‌تواند ما را غافل‌گیرانه از هم جدا کند.
Raha
«هر آن‌چه ما، من و تو، در کار یا زندگی‌مان رقم می‌زنیم به‌تنهایی محقق نمی‌شود، مگر احساس حضور آن دیگری هر کدام‌مان را همراهی کند.»
Raha
«باید یاد می‌گرفتند دور از هرگونه غرور روی طناب عشق پیش روند»،
Raha
از پنجشنبه‌شب دارم به تو فکر می‌کنم. به نظرم شکل بدی از هم جدا شدیم و تحمل این جدایی، با این‌همه تردید و زیر این آسمان پُرخطر، برایم سخت است. امیدوارم تو نزد من بیایی؛ اگر می‌توانی با ماشین بیا، چون خیلی راحت‌تر است، وگرنه این سفر برایت طولانی و سخت می‌شود،
Raha
آه ماریا، ماریای فراموش‌کار، هیچ‌کس هرگز تو را این‌طور که من دوست دارم دوست نخواهد داشت. شاید هر وقت توانستی مقایسه کنی، بفهمی و بیندیشی، تا پایان عمر به خودت بگویی: «هیچ‌کس، هیچ‌کس هرگز مرا این‌چنین دوست نداشته است.»
samangheidi
تو برایم از خوشحالی‌ات گفتی، خوشحالی از بابت این‌که من بخشی از زندگی‌ام را با تو در میان گذاشتم که تصور می‌کردی حق نداری درباره‌اش چیزی بدانی. عزیزم، اطراف من هیچ دیوار و حصاری نیست که تو به آن راه نداشته باشی. تو کلید همهٔ درها را داری.
samangheidi

حجم

۸۰۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۴۷ صفحه

حجم

۸۰۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۴۷ صفحه

قیمت:
۱۵۶,۰۰۰
تومان