جملات زیبای کتاب مسافر ملکوت | طاقچه
تصویر جلد کتاب مسافر ملکوت

بریده‌هایی از کتاب مسافر ملکوت

دسته‌بندی:
امتیاز
۴.۸از ۱۹ رأی
۴٫۸
(۱۹)
پروردگار عالم می‌فرمایند: اگر آن‌هایی که به من پشت کرده‌اند می‌دانستند چطور چشم به راهشان نشسته‌ام و چطور اشتیاق برگشتن آن‌ها را دارم، از شوق من می‌مردند و بندبند بدنشان جدا می‌شد. بندهٔ من به حقی که تو بر من داری من دوستت می‌دارم. تو هم به حقی که بر تو دارم دوستم داشته باش که هیچ دوستی بهتر از دوستی من و تو نیست.
M.S.H
مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی که از علمای تهران بودند، نقل کردند: شبی در نجف بعد از اتمام نماز جماعت پشت سر آیت‌الله مدنی و خلوت شدن مسجد ناگهان دیدم آقای مدنی شروع به گریستن کرد! چون به من اظهار لطف داشتند، به خودم جرأت دادم و علت گریهٔ ناگهانی ایشان را پرسیدم. ایشان فرمودند: بعد از نماز یک نفر امام زمان (عج) را دیده است که به او فرموده‌اند: «ببین این شیعیان بعد از نماز بلافاصله به سراغ کارهای خود رفتند و هیچ کدام برای فرج من دعا نکردند!» من هم تا این را شنیدم متأثر شدم و گریستم. آیت‌الله مجتهدی فرمودند: بعدها دقت کردم و متوجه شدم امام زمان (عج) این گلایه را به خود ایشان (شهید مدنی) گفته بودند!!!
mohammad
مقام معظم رهبری در توصیف آنچه از یک جوان نمونه در جامعه مورد انتظار است فرمودند: تحصیل، تهذیب، ورزش.
امیر رضا
بارها دیده‌ام که برخی دوستان، از اینکه فرزندشان اهل مسجد نیست و به راه‌های انحرافی کشیده شده گله می‌کنند، من هم از این دوستان سؤال می‌کنم که در زمان نوجوانی فرزندتان، چقدر او را با خودتان به جلسات دینی و قرآنی بردید؟ چقدر همراه او به مسجد رفتید؟ جواب اکثر این افراد منفی است. یعنی در زمانی که شخصیت فرزند شکل می‌گیرد، با جلسات مذهبی بیگانه بوده، حالا توقع داریم که به سمت دین و مذهب گرایش پیدا کند. که این کمی دور از ذهن است.
امیر رضا
خدایا تو را به احدیت خودت، به عزت و جلالتت قسم، ما را در آتش عشق خودت بسوزان، تا شاید راه وصل و قربت بر روی ما بینوایان و مظلومان و بیچارگان باز گردد.
M.S.H
در حین وضو، دعای وضو را می‌خواند و می‌گفت: خدایا صاحب ما تویی پس درود فرست بر محمد (ص) و آل او. وقتی آب بر روی دست راستش می ریخت، می‌گفت: خدایا به حق پیامبر عظیم‌الشأن (ص) فردای قیامت نامهٔ اعمال ما را به دست راست ما بده. وقتی آب را روی دست چپشان می‌ریخت می‌گفت: خدایا به حق پیامبر عظیم‌الشأن (ص) نامهٔ اعمال ما را فردای قیامت به دست چپ ما مده.
M.S.H
: ترک و تنها گذاشتن ولی فقیه در حد شرک به خدا است. اگر ولی فقیه نباشد، اسلام به درد نمی‌خورد. می‌شود شبیه فرقه‌های انحرافی که راه را اشتباه رفتند.
امیر رضا
بعضی آدم‌ها مثل فرشته هستند. نمی‌مانند و می‌روند. بعضی‌ها درکشان می‌کنند و بعضی‌ها نه.
S.A.H
مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی که از علمای تهران بودند، نقل کردند: شبی در نجف بعد از اتمام نماز جماعت پشت سر آیت‌الله مدنی و خلوت شدن مسجد ناگهان دیدم آقای مدنی شروع به گریستن کرد! چون به من اظهار لطف داشتند، به خودم جرأت دادم و علت گریهٔ ناگهانی ایشان را پرسیدم. ایشان فرمودند: بعد از نماز یک نفر امام زمان (عج) را دیده است که به او فرموده‌اند: «ببین این شیعیان بعد از نماز بلافاصله به سراغ کارهای خود رفتند و هیچ کدام برای فرج من دعا نکردند!» من هم تا این را شنیدم متأثر شدم و گریستم. آیت‌الله مجتهدی فرمودند: بعدها دقت کردم و متوجه شدم امام زمان (عج) این گلایه را به خود ایشان (شهید مدنی) گفته بودند!!!
کاربر ۱۵۴۵۹۴۷
علی‌عباس به این جلسات خیلی علاقه داشت. او همیشه دوستانش را به انس با قرآن و حضور در جلسات قرآنی دعوت می‌کرد و می‌گفت: به برکت قرآن است که انسان راه درست را پیدا می‌کند. به برکت این جلسات است که تفکر انقلابی پیدا می‌کند.
امیر رضا
برادر، بدون تأمل بپاخیز که او در انتظار توست. حرکت کن. قدمی به جلو بگذار. به یاری دین خدا بشتاب. سرزمین‌های خدا را که شیاطین در آن نفوذ کرده اند نجات ده. به پاخیز و تند و تیز حرکت کن...
امیر رضا
بارها دیده‌ام که برخی دوستان، از اینکه فرزندشان اهل مسجد نیست و به راه‌های انحرافی کشیده شده گله می‌کنند، من هم از این دوستان سؤال می‌کنم که در زمان نوجوانی فرزندتان، چقدر او را با خودتان به جلسات دینی و قرآنی بردید؟ چقدر همراه او به مسجد رفتید؟ جواب اکثر این افراد منفی است.
مرتضی ش.
از امام صادق (ع) روایت داریم: ما افرادی را که عاشقشان شویم یک گلی به آن‌ها می‌دهیم به نام نسیان (گل فراموشی) وقتی شخص گل را بو می‌کند مدهوش می‌شود و فقط خدا و اهل بیت: را می‌خواهد. این‌ها پیروان سیدالشهدا (ع) هستند.
ش ع ب
بندهٔ من به حقی که تو بر من داری من دوستت می‌دارم. تو هم به حقی که بر تو دارم دوستم داشته باش که هیچ دوستی بهتر از دوستی من و تو نیست.
ش ع ب
از علی‌عباس یادداشت‌هایی با قلم نازنین خودش دارم که چند حدیث قدسی را نوشته است: پروردگار عالم می‌فرمایند: اگر آن‌هایی که به من پشت کرده‌اند می‌دانستند چطور چشم به راهشان نشسته‌ام و چطور اشتیاق برگشتن آن‌ها را دارم، از شوق من می‌مردند و بندبند بدنشان جدا می‌شد. بندهٔ من به حقی که تو بر من داری من دوستت می‌دارم. تو هم به حقی که بر تو دارم دوستم داشته باش که هیچ دوستی بهتر از دوستی من و تو نیست. باز در نوشته‌هایش این بوده که حدیثی از امام باقر (ع) نوشته: از جمله اوقات شریف، مابین طلوع فجر تا طلوع صبح است.
Elina
دیده بودم وقتی صدای اذان بلند می‌شد، او اولین فردی بود که می‌رفت وضو می‌گرفت و به استقبال نماز و مسجد می‌رفت. به نماز جماعت اهمیت زیادی می‌داد.
مرتضی ش.
خدایا مرا در صف شهیدان قرار ده و توفیقی عطا کن تا هر چه زودتر جانم را نثار درگاهت گردانم.
ش ع ب
ما از علما شنیده بودیم که در حدیثی آمده: مردم را با وسیله‌ای به غیر از زبان خودتان به سوی خدا دعوت کنید. و این دوست ما این‌گونه بود. هر کس با او سلام و علیک می‌کرد، با خوشرویی این شخص مواجه می‌شد. تأثیر رفتار او به طور غیر مستقیم همه را جذب می‌کرد. علاوه بر این‌ها او از شاگردان ممتاز کلاس بود. معلم‌ها خیلی او را دوست داشتند. او نظم و آراستگی خاصی در چهره داشت؛ موهای مرتب، لباس‌های تمیز و... هیچ گاه او را نامرتب ندیدیم. نامش را از بغل دستی‌ام پرسیدم. گفت: علی‌عباس حسین‌پور.
مرتضی ش.
گوش می‌کرد برای خدا، نصیحت می‌کرد برای خدا، کمک می‌کرد برای خدا، احترام می‌کرد برای خدا و... خلاصه همهٔ کارهایش برای رضای خدا بود.
مرتضی ش.
دنبال این نبود که خودش را مطرح کند، کارهایش فقط به خاطر خدا بود.
مرتضی ش.
اگر به علی‌عباس می‌گفتن دم در بایست و کفش جفت کن، اصلاً ناراحت نمی‌شد و کفش جفت می‌کرد.
مرتضی ش.
او خدا را می‌دید.
مرتضی ش.
همیشه کلمهٔ یا علی روی زبانش بود.
مرتضی ش.
همیشه کلمهٔ یا علی روی زبانش بود.
مرتضی ش.
دیده بودم وقتی صدای اذان بلند می‌شد، او اولین فردی بود که می‌رفت وضو می‌گرفت و به استقبال نماز و مسجد می‌رفت. به نماز جماعت اهمیت زیادی می‌داد.
مرتضی ش.
ارادت خاصی به ائمهٔ اطهار ۸ داشت
✔︎𝑎𝑚𝑖𝑟𝑚𝑎ℎ𝑑𝑖❥︎
آن زمان دوشنبه و پنج‌شنبه شهدا را خاک‌سپاری می‌کردند و ما باید قبل از پنج‌شنبه به پدر اطلاع می‌دادیم. از طرفی با توجه به عشق و علاقهٔ پدر به علی‌عباس می‌ترسیدیم اتفاقی برایش بیفتد. به حاج آقا منصوری، مسئول بسیج عشایر، و چند نفر از دوستان گفتیم بیایند و به پدر اطلاع دهند. آن‌ها آمدند اما کسی جرأت نداشت که این خبر ناگوار را بدهد. وقتی بعد از مقدمه‌چینی خبر را به پدر دادند، این پیرمرد باتقوا گفت: پسرم فدای امام حسین (ع).
حسین
امروز در این غروب تصمیم خود را گرفته‌ام. من می‌روم... چندی قبل در تشییع جنازهٔ شهیدی، یک بار و فقط یک بار بویی از بهشت؛ بوی دلنوازی که تا آن زمان در عمرم استشمام نکرده بودم حس کردم. من می‌روم با کوله‌باری از گناه و معصیت. به این امید طالب شهادت هستم که بعد از شهادت، آقایمان بر سر بالینمان خواهد آمد و گنهکارانی همچو من را شفاعت خواهد کرد. خدایا از تو می‌خواهم در لحظه‌ای که شهادت برایم می‌رسد از تمامی دوستی‌ها و عشق و محبت‌ها جز دوستی و محبت به خودت آزادم سازی. بارالها دلم چنان گرفته که گویی غم دنیا همگی بر من وارد گشته. دلم از این دنیای مادی از هواهای نفسانی، از وسوسه‌های شیطانی از گناهان کبیره و صغیره، از زیر پا گذاشتن حق مظلوم و...گرفته.
کاربر ۷۱۵۹۲۹۱
می‌خواهم بال بزنم، پرواز کنم، عشق در وجودم موج می‌زند. معبود و معشوق مرا فرامی‌خواند. کفنم را بیاورید تا بپوشم. خون من از خون امام حسین (ع) و علی‌اصغر (ع) به خون خفته رنگین‌تر نیست. خدایا احساس می‌کنم که اعضای تنم میله‌های زندانی هستند که مرا به اسارت خویش درآورده‌اند و تلاش مقرون من برای فرار از این زندان بی‌فایده است. مگر به لطف و رحمتت. خدایا مرا در صف شهیدان قرار ده و توفیقی عطا کن تا هر چه زودتر جانم را نثار درگاهت گردانم. برادر بدون تأمل به پا خیز، تند و تیز حرکت کن دیگر غسل احتیاج نیست. منتظر شست‌وشو نباش. با یک جنبش خودت را به خدا پیوند بده و در او فنا شو. آنجاست که خداگونه شده‌ای. دیگر این دنیای پست فانی تحمل ماندن تو را ندارد. تو باید پرواز کنی. بارالها من بارها می‌خواستم در عزیمت به جبهه وصیت‌نامه بنویسم ولی هر بار مردد بودم و توان این نوشتن از من گرفته شده بود.
کاربر ۷۱۵۹۲۹۱
ولی این بار به طور ناخودآگاه قلمم روان شده، روحم بال درآورده، هر روز و شبم شده است گریه در فراق دوست. بارالها من دو بار تا مرز شهادت رفتم ولی مجروح گشتم، پس کی نوبت وصل من می‌شود؟ در دلم این نقطه روشن شده و هر روز روشن‌تر می‌شود که این بار سوم برنخواهم گشت، تا مصلحت الهی چه باشد. بارالها این بار در آمدنم به جبهه دستم باز شده، قلمم گیرا شده، نوشته‌هایم پر از عشق شده، حالم عوض شده دنیا همچون قفسی برایم تنگ شده و بر دلم احاطه دارد. یقینم افزون شده. عشق به طاعت تو در دلم موج می‌زند. می‌دانم، می‌دانم بوی این سعادت ابدی به مشامم می‌رسد. مثل اینکه وقت دیدار است بدنم می‌لرزد از شوق دیدار. ولی خودم را محکم می‌گیرم تا نگویند از ترس مرگ است. خدا، ای خدا، چقدر در انتظار این لحظه ساعت‌ها و روزها به سر بردم.
کاربر ۷۱۵۹۲۹۱

حجم

۱٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۱٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان