بریدههایی از کتاب برندگان
۳٫۷
(۲۱)
تحملناپذیرترین چیز درمورد مرگ این است که دنیا پس از آن ادامه دارد و زمان اهمیتی نمیدهد.
Mostafa F
بندگان خدا قادر به نجات دادن کسی نیستند؛ اینجا نه.
Mostafa F
هیچگونه فتنهانگیزیای نیاز نیست. این نفرت به خودی خود پروبال میگیرد.
miss_yalda
اینکه کجا به دنیا بیایید و تبدیل به چه کسی بشوید شبیه به قمار است؛ چیزی که در یک نقطه اشتباه است و در نقطهای دیگر درست.
miss_yalda
او دلتنگ جایی شده که به آن تعلق داشته باشد، حتی اگر دروغ باشد... از گم شدن در حقیقت که بهتر است.
Mostafa F
اگه هرکدوم از این سیاستمدارها نُه تا صندلی هم داشته باشن، باز جا واسه نشستن کم میآرن.
miss_yalda
او نمیخواهد بجنگد، اما فرار هم نمیکند. او مملو از نفرت نیست، مملو از ترس هم نیست، فقط احساس توخالی بودن میکند.
Mostafa F
مگه زندگی چیه؟ همین لحظاته دیگه!»
کاربر ۷۰۶۱۰۵۷
هیچگاه نمیفهمند که این بزرگترین کلمهای است که میتوان در تمام زبانها پیدا کرد. «مامان. مامان. مامان!»
zh156
اجازه نده وجدانت مانع عقلت بشه، بچهجون.
miss_yalda
ده ماه تا فراخوان بعدی ان.اچ.ال مانده است، اما قبل از آن، او فقط یک روز برای تغییر فرصت دارد.
***
همین امروز.
باران
«تنها زمانی که میشه گفت از دستتون کاری برمیآد، امروزه. شما درمورد دیروز یا فردا هیچ غلطی نمیتونین بکنین، ولی امروز توی مشتتونه!»
کاربر ۷۰۶۱۰۵۷
بعضیوقتها اونقدر دروغ گفتن آزاردهنده میشه که مجبوری حقیقتو بگی.
miss_yalda
متأهل بودن آسان است، فقط کافی است زمینهٔ جروبحثی را که در آن استاد هستید، انتخاب کنید، سپس حداقل یک بار در هفته آن را تکرار کنید و همین پروسه را مادامالعمر ادامه دهید.
miss_yalda
آیا مایلید مردم را بشناسید؟ مایلید آنها را خوب بشناسید؟ پس باید با بدترین کارهایی هم که از آنها برمیآید آشنایی داشته باشید.
f.r
دوست داشتن هاکی آسان است، چون هاکی گذشته نیست، دیروز هم نیست، هاکی همیشه بعدی است؛ تغییر خط بعدی، بازی بعدی، فصل بعدی، نسل بعدی، لحظهٔ جادویی بعدی...
باران
ما فقط سعی میکنیم زندگی خودمان را داشته باشیم و کاری به کار کسی نداشته باشیم. سعی میکنیم وقتی شادی را پیدا کردیم، خوشحال شویم و وقتی غم ما را پیدا کرد، تحملش کنیم.
Mostafa F
جدا ماندن از دیگران آنقدر سخت است که انسان در تنهایی خودش یخ میزند.
Mostafa F
«اینجا میتونم چیزی باشم که خودم به دست میآرم، ولی تو بیرتاون چیزی هستم که مجبورم کردن باشم.»
miss_yalda
آن شب اولین یخبندان در بیرتاون و هِد فرا میرسد. جهان کمی آرامتر است. این بهگونهای متحیرکننده است که نمیتوان آن را با کلمات بیان کرد. اگر از کسی که اینجا را ترک کرده است بپرسید دلش بیشتر از جنگل برای چه چیزی تنگ شده است، احتمالاً خواهد گفت اولین طعم زمستان، غم ملایم رفتن تابستان، و پاییزی که به نظر، بیشتر از یک چشم برهم زدن در اینجا طول نمیکشد. پرندگان محتاط میشوند، دریاچه یخ میزند، خیلی زود بخار نفسهایمان را روبهرویمان مشاهده میکنیم، و جای قدمهایمان روی زمین نقش میبندد. هوا تازهتر میشود، هر روز صبح همهچیز خرد میشود، برف هنوز زمان زیادی روی زمین نمیماند
Zahra
حجم
۷۴۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۶۴ صفحه
حجم
۷۴۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۶۴ صفحه
قیمت:
۹۹,۰۰۰
۲۹,۷۰۰۷۰%
تومان