اینکه بعضیها میتوانند ثروتشان را به قدرتی بدل کنند که بر دیگران اعمال میشود؛ دیگرانی که دستآخر میشنوند نیازهایشان بیاهمیت است و زندگیهایشان هیچ ارزشی ندارد.
علیرضا ترکاشوند
اگر چنین باشد، این جوامع را باید «جوامع بردهدار» تمامعیاری دانست که در آنها کار ناآزاد سنگبنای اقتصاد داخلی و حافظ رونق و کامیابی نجبا و مردمان عادی محسوب میشد.
علیرضا ترکاشوند
«درمانگر پیر او را برای در هم شکستن عرقخانه و جمعآوری چوبهایش فرستاد. او در مسیر، با هر قدمی که برمیداشت میگریست، چرا که اینک با چشمان خودش میدید که کار چگونه انجام شده بود…» اشکها و گریستن بخش اساسی آموزش معنوی یوروکها محسوب میشوند و تجلی اشتیاق شخصی، صمیمیت، تواضع و گشودگی آنهاست.
علیرضا ترکاشوند
همچنان که شخصِ در حال آموزش خود را «میاندوزد» و تطهیر میشود، خود را هر چه بیشتر «واقعی» میپندارد و از همینرو، دنیا را نیز هر چه بیشتر «زیبا» میبیند: مکانی واقعی و تجربهشده و نه صرفاً بستری برای یک «داستان»، برای معرفت فکری
علیرضا ترکاشوند
همین قومنگار میگوید وقتی هدفِ «شخص دیگری در زندگی ایجاد مزاحمت برای تو باشد، باید در برابرش ایستاد، وگرنه تو را به بردهٔ خود، به "حیوان خانگی" خود، بدل میسازد.»
علیرضا ترکاشوند
تقریباً در همهجا بهجز نواحی شمالغربی، تمامی پولها و دیگر اشکال ثروت مردان و زنان در هنگام مرگ به نحوی آیینی در آتش سوزانده میشد ــ و در نتیجه، این نهاد سازوکاری کارآمد بود برای همترازسازی افراد.
علیرضا ترکاشوند
یا به طرز مفتضحانهای مجبور به زندگی در کلبههای منزوی در جنگل میشدند.
علیرضا ترکاشوند