
بریدههایی از کتاب چیزهایی که برای هیچ کس تعریف نکردم (قسمت دوم)
۳٫۸
(۱۲)
نزدیکان آدم هم حوصلهٔ آدم را ندارند.
Fatemeh Asadi
از کتابِ قبل تا این کتاب چیزهایی فرق کردهاند؛ مثلاً کلاهدوز دیگر کلاهدوز من نیست! خودش نخواست که باشد.
Fatemeh Asadi
من از درسخواندن بیزارم. مطالعه را دوست دارم ها! اما از درسخواندنی که بعداً مجبور باشی درس را پس بدهی بیزارم. اما در تمام این سالهایی که بیوقفه داشتم درس میخواندم،
نویسنده
ترجیح میدهم بارها با یک نفر شروع کنم تا هر بار با یک نفر.
هدیه
فهمیدم نزدیکان آدم هم حوصلهٔ آدم را ندارند
MELIKA
من مسئولیتپذیری را بسیار جدی میگیرم.
MELIKA
آدم برای اینکه ترسی از چیزی نداشته باشد باید پشتش به کسی قرص باشد.
Parinaz
آدم بالاخره یک روزی کارهایی را انجام میدهد که فکرش را هم نمیکرد انجام دهد. کارهایی که در دیگران نکوهش میکرد. کارهایی که فکر میکرد نباید از دیگران سر بزند. کارهایی که به دیگران میگفت انجام ندهند.
Homa
وقتی آدم با یک چیزی راحت نیست که دلیل نمیشود آن چیز اشتباه باشد.
Homa
چرا آدمها را نمیگذاریم به حال خودشان؟ چرا درست و غلط خودمان را برایشان دیکته میکنیم و نمیگذاریم زندگی را همانطوری که هستند، همانطوری که باب میلشان است زندگی کنند؟ چرا وقتی کسی با ما همعقیده نیست طردش میکنیم؟ اصلاً مگر این چیزها درست و غلطی دارند؟
شاید بهتر است گِل مغزمان را از آن قالبی که برایش ساختند دربیاوریم و بگذاریم فقط گِلی منعطف باشد، نه بسته و محصور در قالب و شکلی خاص. آدمها در این چیزی که اسمش مثلاً زندگی است به حمایت و دلگرمی احتیاج دارند، نه مشتهای محکمی که مدام آنها را در قالبی از پیش تعیین شده بکوبد و نگذارد خودش شکلی بگیرد.
مرضی
آدم برای اینکه ترسی از چیزی نداشته باشد باید پشتش به کسی قرص باشد.
هدیه
دلکندن سخت است. نمیدانم چطور به این خوبی از پس آن برآمدی. شاید باید گفت خوش به حالت!
هدیه
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
Parinaz
نمیدانم چرا همیشه پیوند خانوادگی را بالاتر از پیوند دوستی میدانند. خانواده هم ترکت میکند، خانواده هم از علاقهمندیهایت متنفر و دلخور میشود، خانواده هم بیتوجه و بیتفاوت میشود، تنها فرقش این است که ما دوستانمان را درست و غلط، خودمان انتخاب میکنیم اما خانوادهمان را نه. شاید ریشهٔ اصلی مشکلات ما خانواده است؛ همان بنیانی که صلاح دیده موجودی خودآگاه و با آیندهٔ نامعلوم دیگری را وارد این جهان کند. اینها اصل خودشیفتگیاند. همینها...
Homa
چهها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم
Homa
وقتی کسی میتواند کارش را با پیام بگوید چرا زنگ میزند؟ من قشنگ نگاه میکنم که گوشیام زنگ میخورد و بعد میگذارم چند ساعت بعد پیام میدهم که کاری داشتی؟ آن موقع نمیتوانستم جواب بدهم. یا اگر شمارهٔ ناشناس باشد آن را ذخیره میکنم و پروفایلش را نگاه میکنم تا ببینم سردرمیآورم کیست و چه کاری ممکن است با من داشته باشد یا نه. شمارههای ثابت را هم که گوگل میکنم تا ببینم از کجا هستند.
Homa
برای کسی خودتان را به مریضی سخت نزنید، خودتان را نمایشی نکشید، خودتان را جدی نکشید. اگر خیلی ناراحتید همینطور زنده بمانید و زجر بکشید. اما برای جلب توجه کسی که زنده است از این کارها نکنید.
ابلههایی هستند که بهاندازهٔ خودتان یا حتی بیشتر از خودتان در شرایط سخت شما درد میکشند.
Homa
اما کسی نوشته بود مشکلاتی که کودکان با خودشان حمل میکنند، همان مشکلاتی است که خانواده روی دوششان گذاشته است؛
هدیه
من آدم صبوریام ولی از آنهایی هستم که به «مرگ یک بار، شیون هم یک بار» اعتقاد دارم.
Parinaz
گفتی: «عاشقت شدم.» و من گفتم: «خیلی دوستت دارم.». نتیجه همین شد که میبینی؛ آتش عشق خاموش میشود اما دوستداشتن هیچوقت از بین نمیرود، حالا هرچه هم که بشود.
Parinaz
ما را یکباره به دریا انداختند، فارغ از اینکه ما ماهی نبودیم...
Parinaz
گاهی در دل میگویم چیزهایی هم هست که آدم بخواهد بهخاطر تجربهکردنشان زنده باشد و زندگی کند.
Homa
من از درسخواندن بیزارم. مطالعه را دوست دارم ها! اما از درسخواندنی که بعداً مجبور باشی درس را پس بدهی بیزارم.
Homa
مگر چند نفر شانس داشتن شریکی را پیدا میکنند که برایشان کتاب بنویسد، که جلوی چشم اینهمه آدم نازشان را بکشد؟
Homa
هنوز هم دوستت دارم. با اینکه ماههاست رفتی. هنوز هم دوستت دارم و درموردت که با کسی حرف میزنم از زمان حال استفاده میکنم. شاید خودت اینجا نباشی، اما «تو» تا ابد در قلبم هستی.
Homa
یکدفعه در اتاق فکر به ذهنم خطور کرد که چرا اینهمه شعر و آهنگ عاشقانه در فراق معشوق؟ مگر وقتی عاشق هستند هم میگذارند میروند؟ بله. به چیزهایی که نمیفهمم اضافه شد!
Homa
بعضی از مشکلات بیرونی را به مشکلات درونی بین خودمان تبدیل کردم یا شاید هم مشکلات درونی بین خودمان را به شکل مشکلات حلنشدنی بیرونی درآوردم.
Homa
چرا آدمها را نمیگذاریم به حال خودشان؟ چرا درست و غلط خودمان را برایشان دیکته میکنیم و نمیگذاریم زندگی را همانطوری که هستند، همانطوری که باب میلشان است زندگی کنند؟ چرا وقتی کسی با ما همعقیده نیست طردش میکنیم؟ اصلاً مگر این چیزها درست و غلطی دارند؟
شاید بهتر است گِل مغزمان را از آن قالبی که برایش ساختند دربیاوریم و بگذاریم فقط گِلی منعطف باشد، نه بسته و محصور در قالب و شکلی خاص. آدمها در این چیزی که اسمش مثلاً زندگی است به حمایت و دلگرمی احتیاج دارند، نه مشتهای محکمی که مدام آنها را در قالبی از پیش تعیین شده بکوبد و نگذارد خودش شکلی بگیرد.
مرضی
غمگینکننده است که مدام مجبور باشی خودت را به دیگرانِ مهم زندگیات یادآوری کنی تا مبادا یادشان نروی.
Parinaz
حجم
۴۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۴۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۳۴,۰۰۰
تومان