بریده‌های کتاب علمدار
کتاب علمدار اثر گروه نویسندگان

کتاب علمدار

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۷۳ رأی
۴٫۸
(۷۳)
سید به یکی از دوستانش گفته بود: «هر وقت خواستید برای من کاری انجام دهید زیارت عاشورا بخوانید. سه بار هم در اول و آخر آن نام مادرم حضرت زهرا (س) را ببرید.»
homa51
لطفا نسخه کامل کتاب را خریداری کنید.
الحمدالله علی کل حال
علامه حسن‌زاده آملی او را شناخت. زمانی که این عارف و عالم جلیل القدر در یکی از یادواره‌های شهدا در آمل حضور یافتند، سید مجتبی را مثال زدند و فرمودند: «سید مجتبی مثل کبوتری بود که یک بالش را با تیر زده بودند. با یک بال آن‌قدر بال‌بال زد تا به جایی رسید که خیلی از علمای هشتادساله به آن درجه نرسیدند!!»
ونوشه
به یکی از دوستان صمیمی او، که از ذاکران اهل بیت (ع) است، گفته بود: «هر وقت وارد هیئت شدی و جمعیت زیاد آن، تو را به وجد آورد و احساس کردی که مردم به خاطر تو آمده‌اند، همان لحظه برو بیرون و مداحی نکن! زیرا عُجب و غرور انسان را نابود می‌کند.»
乙_みG
همه جا خوردیم! آقا سید و این حرف‌ها؟! یکی از بچه‌ها گفت: «آقا سید، شرط‌بندی!؟ از شما دیگه انتظار نداشتیم!» سید خنده‌ای کرد و گفت: «البته شرط‌بندی حلال!» با تعجب نگاهش کردیم. گفت: «هر تیمی که بازنده شد برای تیم برنده باید صد تا صلوات بفرسته.»
乙_みG
در مناطق جنگی هم برنامۀ ورزشی مجتبی ترک نمی‌شد. نیروهای گروهانی، که مجتبی فرماندهی آن را بر عهده داشت، در ساعاتی از روز حتماً مشغول ورزش می‌شدند. بیشتر مواقع فوتبال بازی می‌کردند و فرماندۀ محبوب آن‌ها ستارۀ بازی‌ها بود! در فاو تیم فوتبالی تشکیل داد. با نیروهایش در مسابقات شرکت کرد. کسی حریف تیم سید نبود. همیشه زمانی که تیم او مسابقه داشت بچه‌های زیادی برای تماشا می‌آمدند. این کارهای سید باعث روحیه دادن به نیروها شده بود.
الحمدالله علی کل حال
موقع بازی توی محل، سر مجتبی دعوا بود! همه می‌خواستند در تیم مجتبی باشند. با مجتبی بودن یعنی برنده شدن!
الحمدالله علی کل حال
سید می‌گفت: «اگر این دوستان نماز شب بخوانند، اصلاً این حرف‌ها را بیان نمی‌کنند. نماز شب باعث می‌شود قدر و منزلت خودشان را بهتر متوجه شوند.»
Reihan Mehdinejad
«ما دربارۀ احزاب سیاسی و ... یک نظر بیشتر نداریم. ما نه به چپ کار داریم نه به راست. ما می‌گوییم درود بر چپ و راست با ولایت، و مرگ بر چپ و راست بی‌ولایت.»
乙_みG
بارها دیده بودم که نفس خودش را مورد خطاب قرار می‌داد. می‌گفت: «کی می‌خوای آدم بشی!؟»
کاربر ۱۵۴۵۹۴۷

حجم

۲٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۵۹ صفحه

حجم

۲٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۵۹ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۷صفحه بعد