بریدههایی از کتاب پشت درهای بسته
۳٫۹
(۱۵۱)
ممکن است از ملالت بمیرم، چرا که نمیتوانم از این روزهای پوچی که تا ابد کش میآیند، رهایی یابم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
بهتر از هر کسی میدانم که ظاهر آدمها چقدر میتواند فریبدهنده باشد
لوبیای خوش خنده`
آن موقع بود که فهمیدم نهتنها مجبور بودم جک را بکشم که باید قبل از رفتن به تایلند این کار را میکردم. اگرچه فهمیدن اینکه زمان کمی داشتم وحشتناک بود، اما این آخرین مهلت، به من کمک میکرد که تمرکز کنم.
ماه اگر میخندید شکل تو میشد
«روزی روزگاری پسری با پدر و مادرش تو یه جای خیلی خیلی دور زندگی میکرد. وقتی خیلی بچه بود، از پدر قوی و قدرتمندش میترسید و عاشق مادرش بود. اما وقتی دید مادرش ضعیف و بیمصرفه و نمیتونه در برابر پدر از خودش دفاع کنه، پسر کمکم از مادرش هم متنفر شد و وقتی پدر، مادرش رو به انبار پر از موش میبرد و زندونیش میکرد، از ترسی که در چشمهای مادرش میدید، لذت میبرد.
مروارید ابراهیمیان
ممکن است از ملالت بمیرم، چرا که نمیتوانم از این روزهای پوچی که تا ابد کش میآیند، رهایی یابم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
ممکن است از ملالت بمیرم، چرا که نمیتوانم از این روزهای پوچی که تا ابد کش میآیند، رهایی یابم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
ممکن است از ملالت بمیرم، چرا که نمیتوانم از این روزهای پوچی که تا ابد کش میآیند، رهایی یابم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
آرامش خیال از اینکه هنوز زنده بودم، اینکه هنوز میتوانستم میلی را نجات دهم، به من قدرت داد تا سرم را بلند کنم و دنبال راه فراری از اتاق باشم
شهلا
اگر به خاطر میلی نبود، با کمال میل مرگ را به این زندگی جدید ترجیح میدادم. اما اگر به خاطر میلی نبود، من هم اینجا نمیبودم. همانطوری که جک گفته بود، او میلی را میخواست، نه من را.
ز.س
آن روز صبح در تایلند؛ صبح روز بعدی که فهمیدم با یک هیولا ازدواج کردهام، عجلهای برای بیدارشدن جک نداشتم، چرا که میدانستم بیدار شدن او یعنی شروع نقش بازی کردن من.
ز.س
خیره به من نگاه میکند. «گریس، اتاق میلی چه رنگی بود؟»
بهسختی میتوانم حرف بزنم. «قرمز.» صدایم در گلو میشکند. «اتاق میلی قرمز بود.»
Ra8.M
پشت درهای بسته روایتی است برگرفته از زوایای تاریک ذهن انسان. اولین رمان بی.اِی. پاریس در فضایی نقل میشود که دو عنصر ترس و تعلیقِ میان گذشته و حال خواننده را درجا میخکوب میکند، چرا که او نیز در جدال بین عقل و احساس گرفتار میشود و مجبور به پیدا کردن راه فرار است.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
روایتی ساده و روان و به دور از هر گونه پیچیدگی، داستانی خلق میکند که توصیف بیبدیل احساسات و عواطف انسانی، بهویژه ترس و نفرت، از ویژگیهای مهم آن بهحساب میآید. پشت درهای بسته رمانی است که رنگ و بوی ترس دارد و درعینحال خواننده را به تأمل در تناقض میان ظاهر و باطن انسانها وامیدارد.
آرزو امیررضایی
زمستان ۱۳۹۵
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
خیره به من نگاه میکند. «گریس، اتاق میلی چه رنگی بود؟»
بهسختی میتوانم حرف بزنم. «قرمز.» صدایم در گلو میشکند. «اتاق میلی قرمز بود.»
با لحنی آرام میگوید: «من هم همین فکر رو کردم.»
hanimani
«گریس، اتاق میلی چه رنگی بود؟»
بهسختی میتوانم حرف بزنم. «قرمز.» صدایم در گلو میشکند. «اتاق میلی قرمز بود.»
با لحنی آرام میگوید: «من هم همین فکر رو کردم.»
hanimani
فرار کردن از مشکل تدبیری ندارد.
لوبیای خوش خنده`
حجم
۲۲۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۲۲۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
قیمت:
۴۵,۵۰۰
۳۱,۸۵۰۳۰%
تومان