«خوب است هر از گاهی یک نفر بمیرد، برای زندهکردن دلهایی که دارند مرگ را چال میکنند! خوب است آدم هر از گاهی زیر تابوت کسی را بگیرد و در قدمبهقدمِ رهسپاریاش به گور، بدرقهاش کند؛ «لا الهالاالله» بگوید و دلداریاش دهد: با تلقین! با القای اینکه نترس؛ چیزی نیست؛ خاک است؛ همان که قالب دستها و پاهایت بوده برای راهرفتنها و راهنرفتنهایت؛ همان که دلت است؛ همان که رویش نمینشستی؛ همان که دماغت را به روی بوی گَردش میبستی.
نترس. اینجا آخرِ توست: آخرِ همهٔ تو؛ آخرِ همهٔ دستدرازیهایت به دنیا. یادت هست؟ دستان کوچکت را از جفتِ جنینی جدا کردند و با دستهای اینجا جفت کردند؟ چه دردی داشت سُرخوردنت در قوس نزول آفرینش!
mahora