بریدههایی از کتاب غرب زدگی
۴٫۸
(۵)
بازار سراسر دنیا و سلاحهایش! علاوه بر تانک و توپ و بمبافکن و موشکانداز که خود ساختههای آن دنیای غرب است، «یونسکو»، «اف-آ-او»، «سازمان ملل»، «اکافه» و دیگر مؤسسات مثلاً بینالمللی که ظاهراً همگانی و دنیایی است؛ اما در واقع امر، گولزنکهای غربی است که در لباسی تازه به استعمار آن دنیای دوم برود.
Reza Javan
روحانیّت که در قبال هجوم غرب به پیلهٔ تعصب و تحجّر پناه برده است، به پیلهٔ متون کهن پناه برده و به ملاّنقطهایپروردن قناعت کرده. این روزها درست همچنانکه روحانیّت دربند شکّ میان دو و سه و توضیح طهارات و نجاسات درمانده است، این نوع مراکز ادب و حقوق و معرفت ایرانی و شرقی و اسلامی نیز دربند بای زینت ماندهاند، که باید بچسبد یا نه و «واو» معدوله که باید حذف شود یا نه. حق هم همین است. وقتی آدمی را از عالم کلیّات اخراج کردند، به دامن جزئیات درخواهد آویخت. بله! وقتی خانه را سیل برد، یا به زلزله فروریخت، زیر آوارش دنبال لنگهٔ دری میگردی تا جسد پوسیدهٔ عزیزی را بر آن به گورستان حمل کنی.
phoenix
در قلمرو فرهنگ مشهور است و همه میدانند که مدرسههای ما کارمند میسازند، یا دیپلمهٔ بیکاره تحویل میدهند. در این حرفی نیست؛ اما آنچه اساسیتر است و نگفته مانده، اینکه مدارس ما «غربزده» میسازند. آدمهای همچون نقش بر آب میسازند. زمینههای آماده برای قبول غربزدگی تحویل میدهند. این است بزرگترین خطر مدارس ما و فرهنگ ما!
phoenix
ما دویست سال است که همچون کلاغی ادای کبک را درمیآوریم (اگر مسلم باشد که کلاغ کیست و کبک کدام است؟) و از این همه که برشمردیم، یک بدیهی به دست میآید: اینکه ما تا وقتی تنها مصرفکنندهایم- تا وقتی ماشین را نساختهایم- غربزدهایم و خوشمزه اینجاست که تازه وقتی هم ماشین را ساختیم، ماشینزده خواهیم شد! درست همچون غرب که فریادش از خودسری «تکنولوژی» و ماشین به هواست!
pourheidar
دنیای ما دنیای مقابلهٔ فقرا و ثروتمندان است، در عرصهٔ پهناور جهان. روزگار ما روزگار دو دنیاست؛ یکی در جهت ساختن و پرداختن و صادرکردن ماشین و دیگری، در جهت مصرفکردن و فرسودهکردن و واردکردنِ آن. یکی سازنده و دیگری مصرفکننده؛ و صحنهٔ این جدال: بازار سراسر دنیا و سلاحهایش! علاوه بر تانک و توپ و بمبافکن و موشکانداز که خود ساختههای آن دنیای غرب است، «یونسکو»، «اف-آ-او»، «سازمان ملل»، «اکافه» و دیگر مؤسسات مثلاً بینالمللی که ظاهراً همگانی و دنیایی است؛ اما در واقع امر، گولزنکهای غربی است که در لباسی تازه به استعمار آن دنیای دوم برود. به آمریکای جنوبی، به آسیا، به آفریقا و اساس غربزدگی همهٔ ملل غیرغربی در اینجا است
pourheidar
دیگر زمان ما علاوهبر آنکه زمانهٔ مقابلهٔ طبقات فقیر و غنی در داخل مرزها نیست، یا زمانهٔ انقلابهای ملّی، زمانهٔ مقابلهٔ «ایسم» ها و ایدئولوژیها هم نیست. زیر جُل هر بلوایی، یا کودتایی یا شورشی در زنگبار، یا سوریه، یا اُروگوئه، باید دید توطئهٔ کدام کمپانی استعمارطلب و دولت پشتیبان او نهفته است. دیگر جنگهای محلی زمانهٔ ما را هم نمیشود جنگ عقاید مختلف جا زد؛ حتی به ظاهر. این روزها هر بچه مکتبی نهتنها زیر جُل جنگ دوم بینالمللی توسعهطلبی صنایع مکانیزهٔ طرفین دعوا را میبیند، بلکه حتی در ماجرای کوبا و کنگو و کانال سوئز یا الجزایر نیز بهترتیب دعوای شکر و الماس و نفت را مینگرد. یا در خونریزیهای قبرس و زنگبار و عَدَن و ویتنام بهدستآوردن سر پلی را برای حفاظت راههای تجارت که تعیینکنندهٔ دستاول سیاست دولتها است.
pourheidar
ممالک دستهٔ اول را با این مشخصات کلی و درهم تعریف کنم: مُزد گران، مرگومیر اندک، زِند و زای کم، خدمات اجتماعی مرتب، کفاف مواد غذایی (دستکم سه هزار کالری در روز)، درآمد سرانهٔ بیش از سه هزار تومن در سال، آب و رنگی از دموکراسی، با میراثی از انقلاب فرانسه.
و ممالک دستهٔ دوم را با این مشخصات: (به تألیف و نشر مرتب) مزد ارزان، مرگومیر فراوان، زِند و زای فراوانتر، خدمات اجتماعی هیچ، یا به صورت ادایی، فقر غذایی (دست بالا هزار کالری در روز)، درآمدی کمتر از پانصد تومن در سال، بیخبر از دموکراسی با میراثی از صدر اول استعمار.
واضح است که ما از این دستهٔ دومیم؛ از دستهٔ ممالک گرسنه و دستهٔ اول، همهٔ ممالک سیرند.
pourheidar
برای من، غرب و شرق نه معنای سیاسی دارد و نه معنای جغرافیایی، بلکه دو مفهوم اقتصادی است. غرب، یعنی ممالک سیر؛ و شرق، یعنی ممالک گرسنه. برای من دولت آفریقای جنوبی هم تکّهای از غرب است؛ گرچه در منتهاالیه جنوبی آفریقاست و اغلب ممالک آمریکای لاتین جزو شرقاند. گرچه آنطرف کرهٔ ارضاند.
pourheidar
آخر چرا ملل شرق نباید به دارایی خویش بیدار و بینا شوند؟ و چرا فقط به این عنوان که ماشین غربی است و ما از اقتباسش ناچاریم، تمام دیگر ملاکهای زندگی غربی را نیز بگیرند و جانشین ملاکهای زندگی و ادب و هنر خود کنند؟ چرا علامت اختصاری یونسکو باید به شکل ستونهای یونانی آکروپول باشد؟ و نه مثلاً به صورت گاو بالدار آشوری یا ستون معابد «کارناک» و «ابوسنبل» مصر؟ یا چرا نباید ملل شرقی آداب خود را بر مجامع بینالمللی عرضه کنند؟ مثلاً بازیهای ملّی خود را در المپیادها؟ مثل رقص و تیراندازی و ریاضت (به آن معنی که در «یوگا» هست)... بگذرم.
phoenix
شاید به همین دلایل است که مدارس دینی و اسلامی در این دَه سالهٔ اخیر یکمرتبه چنین رونقی گرفته است. چون در این نوع مدرسهها دستکم خطری برای دین و ایمان بچهها احساس نمیشود که از خانوادههای سخت مذهبی میآیند و هنوز به نفس مسموم غربزدگی سنگ نشدهاند؛ اما چه سود که تحجّر محیطهای مذهبی، ایشان را به صورت دیگری سنگواره خواهد کرد
phoenix
بازار سراسر دنیا و سلاحهایش! علاوه بر تانک و توپ و بمبافکن و موشکانداز که خود ساختههای آن دنیای غرب است، «یونسکو»، «اف-آ-او»، «سازمان ملل»، «اکافه» و دیگر مؤسسات مثلاً بینالمللی که ظاهراً همگانی و دنیایی است؛ اما در واقع امر، گولزنکهای غربی است که در لباسی تازه به استعمار آن دنیای دوم برود.
Reza Javan
وقتی دو سر عالم بیهیچ نیازی به مهماننوازی کاروانسراهای ما بههم دست یافتند، ما دیگر شدیم منطقهٔ بیطرفی در حدود هند. منطقهای که باید آرام بماند و بیسَرخَر و تنها وظیفهاش اینکه مبادا مزاحمتی برای هند فراهم کند یا مبنای تهدیدی باشد برای کمپانی هند شرقی؛ و این وضع هست و هست و هست تا سروکلّهٔ غول نفت از خوزستان پیدا میشود. که ما باز میشویم مرکز توجه عالم وجود و مایهٔ نزاع شرق و غرب و آمریکا و انگلیس
pourheidar
از وقتی راههای دریا باز شد و دریانوردان دل این را یافتند که بیچشمداشتی به سواحل نزدیک و امن، دل اقیانوسها را بشکافند، از آن زمان به بعد علاوهبر آنکه غرب به قارهٔ جدید آمریکا دست یافت و این خود پُلی بود که در آنسوی عالم گرفتند، در اینسو از شهرهای ما و از شهرنشینی نیمبند ما و از تمدن ما همچون از ماری که پوست بیندازد و برود، فقط پوستی برجا ماند. فقط پوستهای. پوستهٔ کاروانسراها، پوستهٔ شهرها، پوستهٔ آداب و فرهنگ، پوستهٔ مذهب و معتقدات، پوستهٔ اصول اقتصادی، و از آن پس بود که فقر، به معنی دقیقش آمد و ما شدیم فراموششدگان دنیای زندهها. قبرستان یادبودها و یادگارهای خوش راههای باز و کاروانهای پرمتاع
pourheidar
ما دیگر نهتنها خود را مستحق نمیدانیم یا بر حق (نفت را میبرند چون حقّشان است و چون ما عرضه نداریم؛ سیاستمان را میگردانند چون خود ما دستبستهایم؛ آزادی را گرفتهاند چون لیاقتش را نداریم)، بلکه اگر در پی توجیه امری از امور معاش و معاد خودمان نیز باشیم، بر ملاکهای آنان ارزشیابی میکنیم و به دستور مستشاران و مشاوران ایشان. همانجور درس میخوانیم، همانجور آمار میگیریم، همانجور تحقیق میکنیم، اینها به جای خود. چرا که کار علم روشهای دنیایی یافته و روشهای علمی رنگ هیچ وطنی را بر پیشانی ندارد؛ اما جالب این است که عین غربیها زن میبریم، عین ایشان ادای آزادی را درمیآوریم. عین ایشان دنیا را خوب و بد میکنیم و لباس میپوشیم و چیز مینویسیم و اصلاً شب و روزمان وقتی شب و روز است که ایشان تأیید کرده باشند.
pourheidar
عجیب اینجاست که این توجه به غرب تا حدود سیصد سال پیش، همیشه یک رو داشته است، یک علت داشته است و یک جهت. روی کینه یا حقد یا حسد و رقابت و در این سیصد سال اخیر علت دیگر و جهت دیگر و روی دیگر یافته؛ روی حسرت و اسف و عبودیت!
pourheidar
بهرغم کتابسوزان عمر در ری و اسکندریه، اسلام لبیّکی بوده است به دعوتی که از سه قرن پیش از برآمدن ندای اسلام در این دشت برهوت سلطنتها در دهان مانی و مزدک به ضرب سرب داغکرده خفه شد و اگر کمی محققانه بنگریم، اسلام خود ندای تازهای بود بر مبنای تقاضای شهرنشینیهای واسط فرات و شام، که هریک خسته از جنگهای طویل ایران و روم، همچو گرگهای باراندیدهٔ صحرا، کمککنندگان احتمالی بودهاند به هر نهضتی که بتواند صلحی مدام را در این نواحی بکارد
pourheidar
بنای تمدن مثلاً شهری ما که مرکزیت حکومتها را در خود میپذیرفته، بنایی است تکیهکرده بر تیرک خیمهها و بسته به پشت زین ستوران. هخامنشها ییلاق و قشلاق میکردند، و ساسانیان نیز، این است که شوش هست، هگمتانه نیز هست و هر دو پایتخت. تیسفون هست و فیروزآباد هم هست. همچنین باستانشناسها حتی کار را به آنجا کشاندهاند که در طاق بناهای بسیاری از دورههای تاریخی ما شباهتهای فراوان با خیمه یافتهاند و من اگر حدس بزنم که یکی به این دلیل بود که ما ماندیم و غرب تاخت، زیاد بیراهه نرفتهام.
pourheidar
همهٔ سلسلههای سلاطین دورهٔ اسلامی را که با یکی دو استثنا همین قدّارهبندهای ایلی تأسیس کردند و حتی پیش از اسلام. مگر پارتها کیانند؟ و اصلاً طومار تاریخ ما را همیشه «ایل» ها درنوردیدهاند، نه «آل» ها. هر بار که خانهای ساختیم تا به کنگرهاش برسیم، قومی گرسنه و تازَنده از شمالشرقی دررسید و نردبان را که از زیر پایمان کشید، هیچ، همه چیز را از پایبست ویران کرد
pourheidar
ما به جبر اقتصاد و سیاست و آن مقابلهٔ دنیایی فقر و ثروت، بایست مصرفکنندگان نجیب و سربهراهی باشیم برای ساختههای صنعت غرب، یا دست بالا تعمیرکنندگانی باشیم قانع و تسلیم و ارزانمزد برای آنچه از غرب میآید؛ و تنها همین یکی مستلزم آن است که خود را به انگارهٔ ماشین درآوریم و حکومتهامان را و فرهنگهامان را و زندگیهای روزانهمان را. همه چیزمان به قدوقامت ماشین و اگر آنکه ماشین را میسازد، به دنبال تحوّل تدریجی دویست سیصد سالهای، کمکم با این خدای جدید و بهشت و دوزخش خو کرده، «کویتی» که دیروز به ماشین دست یافته یا «کنگویی» یا من ایرانی چه میگوییم؟ به چه صورتی میخواهیم از این گودال تاریخی سیصدساله بپریم؟
pourheidar
ثروت و فقر، قدرت و ناتوانی، علم و جهل، آبادانی و ویرانی، تمدن و تَوَحّش در دنیا، دو قطبی شده است. یک قطب در اختیار سیران و ثروتمندان و مقتدران و سازندگان و صادرکنندگان مصنوعات و قطب دیگر از آن گرسنگان، فقرا و ناتوانان و مصرفکنندگان و واردکنندگان. ضربان تکامل در آنسوی عالم تصاعدی و نبض رکود در این سر عالم رو به فرومردن. اختلافی نیست تنها ناشی از بُعد زمان و مکان، یا از نظر کمّیّت سنجیدنی، یک اختلاف کیفی است. دو قطب متباعد. دوریگزین از هم.
pourheidar
حجم
۲۰۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۲۰۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
قیمت:
۴۴,۰۰۰
تومان