چیزی که یاد گرفتهام، این است: همیشه راهی به بیرون هست.
البته بیشتر وقتها!
یـ★ـونا
جونا میپرسد: «میشه برگردیم سر اسمت؟ تو اسم مستعار داری؟ واقعاً میخوای رامپلاستیلتاسکین صدات کنن؟»
میپرسد: «چه اسم مستعاری باید انتخاب کنم؟»
جونا میگوید: «مثلاً رامپی یا اسکینز.»
من میگویم: «یا استیلتسی.»
رامپلاستیلتاسکین میگوید: «حرفش رو هم نزن!» از برادرم میپرسد: «تو اسم مستعار داری؟»
جونا سر تکان میدهد. «نه. ولی میتونی من رو جو صدا کنی!»
از برادرم میپرسم: «اصلاً کسی تا حالا جو صدات کرده؟»
میگوید: «نه. ولی از الان به بعد همه میتونن جو صدام کنن!»
من پیشنهاد میکنم: «چطوره یه اسم مستعار دیگه انتخاب کنی؟ مثل... نا.»
جونا قاطعانه میگوید: «نه!»
یـ★ـونا
جونا میگوید: «رامپلاستیلتاسکین رو تحویل ندین. اون با ما خوب بود!»
موطلا هم سرسختانه سر تکان میدهد و میگوید: «تحویلش نمیدیم. اون دوست ماست!»
یـ★ـونا
میگویم: «سریع ترتیبش رو میدم.» دستهایم را میشویم و بعد کیکهای فنجانی را له میکنم و تبدیلشان میکنم به توپکهای کوچک.
جونا میگوید: «من هم کمک میکنم. چوبهاش رو میآرم. آهان! تازه من میدونم واسه تزیین کیکهات چی کم داری.»
«چی؟»
«هاها! شربت افرا!»
وای! میگویم: «ولی وقت نداریم شربت افرا درست کنیم.»
مامان میپرسد: «چرا درست کنی؟ توی یخچال شربت افرا داریم.»
میخندم. «درسته!»
جونا بطری شربت را از یخچال درمیآورد و کنار من روی کابینت میگذارد. میگوید. «طلای مایع!»
لبخند میزنم و کمی توی کاسه میریزم.
یـ★ـونا
سپاس فراوان از خوانندگان «قصهها عوض میشوند»، شما کامل و بینقصید!
یـ★ـونا